11 آذر 1400 27 ربیع الثانی 1443 - 17 : 00
کد خبر : ۱۱۵۳۵۹
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۷:۲۸
شیخ حسین، حالا یک استاد بزرگ و منبری دلبخواه مردم است که در ۷۶ سالگی، وقتی به دلیل ابتلا به کرونا در بیمارستان بستری می‌شود، میلیون‌ها نفر دست به آسمان می‌برند و سلامتی‌اش را از خدا طلب می‌کنند.

عقیق: حمید محمدی محمدی یادداشتی در مجله خیمه منتشر کرده است که متن آن در ادامه از نظرتان می‌گذرد.

اواسط دهه شصت، چیزی حدود سی و چند سال قبل، تهران این همه هیأت و روضه نداشت. نیمه شب‌های ماه رمضان که چند تا هیأت بیرق می‌زدند و چراغ توسل روشن می‌کردند، شیخ حسین مستمع چندانی نداشت. در حسینیه محبین در محله باغ پسته بک، منبر می‌رفت و یک کم پایین‌تر در حوالی میدان قیام، مسجد مرحوم حاج ابوالفتح، پر بود از جمعیتی که وقتی می‌خواستند از هیأت مداح‌ها بیایند بیرون، چند نفر زیر دست و پا لطمه می‌دیدند.

آن زمان، شیخ حسین یک منبر پرحاشیه رفته بود که مداح‌ها از حرف‌هایش دلگیر شده بودند. گویا درباره پاکت و بدقولی و سواد کم بعضی از روضه‌خوان‌ها حرف زده بود و قیاسشان کرده بود با قَدَرقدرت‌هایی مثل احمد شمشیری و آقاشاه و مرشدقاسم.

جواب شیخ حسین را بعضی‌ها با رگ برآمده گردن داده بودند. یک عده هم در مجالسشان کنایه می‌زدند به او؛ که چنین گفته آخوندی که چشم ندارد مداح‌ها را ببیند.

البته از قدیم، آب آخوندجماعت با مداح و روضه‌خوان در یک جوی نمی‌رفته و لااقل این قضیه، بین مداح‌های سنتی معروف است هنوز. گله و شکایت این دو جماعت هم تا اندازه‌ای به این برمی‌گشته که چرا مداح‌ها روی منبر، حرف می‌زنند و موعظه می‌کنند؛ در حالی که عِلمش را ندارند. یک کمی هم به تعیین کردن رقم پاکت برمی‌گشته و کدورت‌هایی که از آمیختگی کار این دو قشر در می‌آمده.
شیخ حسین، آدم باهوشی است. اما مهم‌تر از باهوش بودن، فروتنی این مرد است. این‌که می‌گویم باهوش، به این دلیل است که فرصت نداد یک گروه کم‌تعداد، رابطه بین مداح و منبری را به هم بزنند و شکاف بین این دو قشر را عمیق و عمیق‌تر کنند. از همان جلسه حسینیه محبین، یک توک پا آمد مسجد مرحوم حاج ابوالفتح و نشست روی صندلی چوبی مغزپسته‌ای وسط مسجد که سیدقاسم شجاعی و شیخ احمد رحمانی همدانی یا محمدعلی دیبا روی آن می‌نشستند و برای مداح‌ها وعظ می‌کردند. ابا نکرد از این‌که خودش را توضیح بدهد و مداح‌ها را قانع کند که منظورش کی‌ها بوده‌اند و چه نیتی از گفتن آن حرف‌ها داشته. وقتی از مسجد حاج ‌ابوالفتح بیرون می‌رفت، همان مداح‌ها که از دستش شاکی بودند و پشت سرش حرف می‌زدند، به نیت تبرک و تیمن، دست می‌کشیدند به عبای شیخ و سروصورتشان را با آن متبرک می‌کردند!

سال‌ها گذشت. سال ۹۰ بود. شیخ حسین انصاریان در شب بیست و سوم حسینیه همدانی‌ها برای مردم صحبت می‌کرد و قبل از آن‌که قرآن را از سرش بردارد و دعاهای طولانی و معروفش را تمام کند، وسط دعا از مردمی که سراسر خیابان ری را برای شنفتن سخنرانی او فرش کرده بودند، عذرخواهی کرد که چرا چنین شد و چرا انقلاب با شعار حمایت از مستضعفان به اینجا رسید.

او در یکی از پرمخاطب‌ترین تریبون‌های روحانیت و بعد از چند بار قسم خوردن گفته بود: «ما که شعار دادیم، منبر رفتیم، برای انقلاب بیانیه دادیم، شما مردم را تشویق به انقلاب کردیم، دنبال میز و پست نبودیم و نیستیم.» بعدش خاضعانه از مردم خواست که افرادی مثل او را ببخشند؛ چون وعده‌هایی داده بودند که عملی نشده بود. چون نمی‌خواستند مردم در فشار باشند و دلشان نمی‌خواست فساد و گرانی، یقه مردم را بگیرد. عاقبت هم از این‌که انقلاب به دست نااهلان و قدرت‌طلبان افتاده، از مردم طلب بخشش کرد.

فردای آن روز، طبیعی بود که بعضی رسانه‌ها به شیخ هجوم ببرند و صحبت‌های او را عجیب بخوانند. در آن سال‌ها دولتی بر قدرت تکیه داشت که حمایت از مظلومان و مستضعفان را شعار اصلی‌اش قرار داده بود، اما داشت به بیراهه می‌رفت.

شیخ می‌توانست محکم و قاطع سر مواضعی که دلسوزانه و روی منبر قال‌الصادق بیان کرده بود، بایستد و از خود، قهرمانی کنار مردم بسازد، اما همان فردا، یعنی در بیست و چهارم ماه مبارک رمضان، حرف‌هایش را توضیح داد و نگذاشت مواضعی اپوزوسیون‌طور از حرف‌های او استنباط شود. گفت که روی سخنش با مسؤولی بوده که به جای قربت، قصد قدرت کرده است و منظور او، شرمساری و شرمندگی از اصل انقلاب نبوده است.

حالا چه کسی می‌توانست بگوید شیخ عزیز! چرا این حرف‌ها را زدی؟ انصاریان، آن‌قدر باهوش بود که نگذارد سخنانش در اوراق زمان، تحلیل و تفسیر شود و او را در جایگاه یک مخالف‌خوان بنشاند. شیخ، هوشمندانه و فروتنانه، بدون این‌که از اصل حرفش کوتاه بیاید، خودش را توضیح داده بود و دل‌ها را تسخیر کرده بود.

شیخ حسین، حالا یک استاد بزرگ و منبری دلبخواه مردم است که در ۷۶ سالگی، وقتی به دلیل ابتلا به کرونا در بیمارستان بستری می‌شود، میلیون‌ها نفر دست به آسمان می‌برند و سلامتی‌اش را از خدا طلب می‌کنند. چون از او جز صدق کلام و راستی عمل ندیده‌اند و همین دو، چیز کمی نیست.

 

منبع:فارس

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: