19 مهر 1400 5 (ربیع الاول 1443 - 11 : 17
کد خبر : ۱۱۴۸۵۱
تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۳۹۹ - ۲۲:۲۶
خاطرات کارگردان معروف ازسریال تنهاترین سردار(ع) :
مهدی فخیم زاده، کارگردان فیلم «تنهاترین سردار» در کتاب خاطرات خود «سینما و من» درباره چگونگی ساخت این فیلم می‌گوید: انصاریان (مدیر تولید وقت سیمافیلم) گفت: چقدر راجع به امام‌حسن(ع) می‌دونی؟ من که کامل منگ بودم، گفتم: هیچی. گفت: اصلا چیزی درمورد زندگی ایشون خوندی؟ گفتم: نه. گفت: می‌دونی چه‌جوری شهید شده؟ یه‌خرده به مغزم فشار آوردم، چیزی یادم نیومد، گفتم: یادم نیست. انصاریان خندید و گفت: کارگردان مارو ببین! زنش امام رو مسموم کرده. گفتم: آره راست میگی. حاجی من معلوماتم راجع‌به تاریخ اسلام خیلی کمه. خندید و گفت: معلومه، پدربیامرز تو حتی نمی‌دونی امام‌حسن(ع) رو کی شهید کرده!»

عقیق: مهدی فخیم زاده، کارگردان فیلم «تنهاترین سردار» در کتاب خاطرات خود «سینما و من» درباره چگونگی ساخت این فیلم می‌گوید:

انصاریان (مدیر تولید وقت سیمافیلم) گفت: چقدر راجع به امام‌حسن(ع) می‌دونی؟
من که کامل منگ بودم، گفتم: هیچی.
گفت: اصلا چیزی درمورد زندگی ایشون خوندی؟
گفتم: نه.
گفت: می‌دونی چه‌جوری شهید شده؟
یه‌خرده به مغزم فشار آوردم، چیزی یادم نیومد، گفتم: یادم نیست.
انصاریان خندید و گفت: کارگردان مارو ببین! زنش امام رو مسموم کرده.
گفتم: آره راست میگی. حاجی من معلوماتم راجع‌به تاریخ اسلام خیلی کمه.
خندید و گفت: معلومه، پدربیامرز تو حتی نمی‌دونی امام‌حسن(ع) رو کی شهید کرده!»
فیلمنامه‌ها رو گرفتم و رفتم خونه. ساعت ۹ شب بود که نشستم به خوندن تا پنج صبح، قسمت اعظم دو جلد فیلمنامه رو خوندم، ولی هرچی بیشتر می‌خوندم، بیشتر سرخورده و مایوس می‌شدم. سبک نگارش و چگونگی دیالوگ‌ها و تلفیق صحنه‌ها، ریتم و تمپو قصه‌گویی به‌هیچ‌وجه با من همخونی نداشت. صبح ساعت ۱۰ خودم رو رسوندم به سیمافیلم و رفتم توی اتاق انصاریان. سرش که خلوت شد، گفتم: حاجی عملی نیست. این فیلمنامه با من جور درنمیاد. گفت: یعنی چی؟ بده؟ گفتم: من به بدی و خوبیش کار ندارم، سبکش یه‌جوریه که با سبک فیلمنامه‌نویسی و فیلمسازی من متفاوته. گفت: یعنی می‌خوای نسازی؟ گفتم: نمی‌تونم بسازم.»
به انصاریان گفتم: موندم از کجا شروع کنم، اول باید منابع تاریخ رو بگردم و تحقیقات کنم. گفت: لازم نیست، بیا من یه کتاب بهت بدم، بخونی همه‌چی دستت میاد.. رفتیم توی دفترش و از توی کشو، کتابی را درآورد و داد دستم و گفت: این رو بخون و بگو بسم‌الله و شروع کن.
نگاهی به کتاب انداختم، عنوانش این بود صلح‌الحسن(ع) نوشته آل‌یاسین، مترجم سید‌علی #خامنه_ای.
با تعجب گفتم: رهبر انقلاب ترجمه کرده؟ گفت: بله، مبنای تاریخی ما این کتابه. این کتاب رو بخون، هرجا هم سوالی داشتی به من زنگ بزن. وقتی رسیدم خونه، با ولع یه‌دور از اول تا آخر خوندم، خیلی چیز‌ها دستگیرم شد و خیلی صحنه‌ها و شخصیت‌های خوب پیدا کردم. دفعه دوم شروع کردم به یادداشت‌برداری و مشخص کردن سیر داستان و چگونگی حوادث و تداوم ماجراها. بار سوم فقط به قصد شخصیت‌پردازی کتاب را خواندم و شخصیت‌های کلیدی و اصلی و شخصیت‌های فرعی تاریخی رو مشخص کردم و به ساخت‌وساز شخصیت‌های فرضی پرداختم.»

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: