13 بهمن 1400 1 رجب 1443 - 12 : 14
کد خبر : ۱۱۴۷
تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۰
حکایتی از شیخ رجبعلی خیاط

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می فرمود :
گاهی با خود میخواندم «ای من فدای آن که زبان و دلش یکی است.»
در عالم معنا، سلمان را به من نشان دادند و گفتند: این شخص زبان و دلش یکی است و می خواهیم تو را فدای او بکنیم.
من گفتم : حاضر نیستم فدای سلمان شوم، من فدای پیامبر و امام می شوم.
فهمیدم حرفهایی که می زنیم همه حساب دارد و بایستی آنها را راست بگوییم.
از آن جا که حاضر بودم نوکری سلمان را به جا آورم، از آن پس می خواندم :
«ای من غلام آنکه زبان و دلش یکی است.»

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: