عقیق:
«کجا از مرگ میهراسد آنکس که به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه است؟ و اینچنین، اگر یک دست تو نیز هدیهی راه خدا شود، باز هم با آن دست دیگری که باقی است به جبههها میشتابی. وقتی که اسوهی تو آن تمثیل مطلق وفاداری، عباس بن علی (ع) باشد، چه باک اگر هر دو دست تو نیز هدیهی راه خدا شود؟» کلماتی که این چنین زیبا به قلم سید شهیدان اهل قلم کنار هم گذاشته شده اند را که می خوانی معنای عمیق آن بر جانت می نشیند. اما دادن جان راحت تر است یا دادن جانان؟
می خواستم به پاس رحلت مادر شهیدان جعفریان مطلبی بنویسم که این جملات شهید آوینی در ذهنم متبادر شد.
مگر اینگونه نیست که فرزند برای مادر حتی از جان شیرین تر است. آنجا که مادر عمری را لحظه به لحظه به پای انسانی دیگر می ریزد که از وجود خودش متولد شده و رشد می کند. حال این مادر چه شده که عزیزترین هایش را یکی یکی در راه خدا می دهد و گویی چون ققنوسی بوده که عشق به خدا او را سوزانده و حاصل این سوختن فرزندانی شد که همگی قدم در سیر الی الله گذاشتند و در جایی از تاریخ جان سپردند و شهید شدند.
سکینه خانم واعظی و همسرش که در چهل ستون باغبانی می کرد، چهار فرزندشان را در خانه ای واقع در کوچه پس کوچه های ساده و صمیمی فلکه احمدآباد اصفهان به دنیا آوردند و بزرگ کردند تا روزی بشوند بچه های امام(ره). بچه های که در دوره های مختلف لباس سربازی حضرت روح الله را به تن کردند و سر مست از دم مسیحایی او به دنبال رستگاری بودند.
خوردن نان حلال پدر و تربیت درست مادر سرشت آنها را پاک بار آورده بود. این شد که تا متوجه شدند مبارزات مردمی علیه طاغوت و ظلم و فساد به رهبری امام آغاز شده علی رغم خفقان شدید ناشی از وحشی گری های مزدوران پهلوی که عموم مردم حتی جرات آوردن نام امام را نداشتند، آنها دل به دریا زدند و برای پیروزی انقلاب به گروه مهدویون پیوستند.
گروهی که اواخر دهه ۵۰ توسط شهید مهدی شاه کرمی پایه ریزی شده بود تا با رویکرد اسلامی و انقلابی و مشی مسلحانه در تقابل با التقاط فکری سازمان مجاهدین خلق فعالیت کند. مهدی هم مثل فرزندان خانواده جعفریان سال 1331 در اصفهان متولد شده بود اما در دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل بود و همین بستر موجب آشنایی او با مجاهدین خلق شد. او در همان سالها با آنها ارتباط داشت و به همین علت پی برده بود به نفاق آنها و همین شناخت بود که باعث شد شهید شاه کرمی دو سال پیش از اعلام رسمی مواضع ایدئولوژیک منافقین ارتباطش را با آنها قطع کند.
مهدی که می خواست برای اسلام فعالیت کند نه هوای نفس، طرح راه اندازی گروه مهدویون را با شهیدان حسین زینعلی و ابراهیم جعفریان مطرح کرد. آنها به این جهت نام گروه را مهدویون گذاشتند که مقدمات ظهور امام مهدی(ع) را فراهم کنند.
مهدی بر اثر انفجار شهید می شود و ابراهیم جعفریان، همسرش طیبه واعظی و مرتضی واعظی و همسرش فاطمه جعفریان از جمله افراد گروه بودند که همچنان به فعالیت های خود ادامه می دهند. آنها برای ادامه ی مبارزه به تبریز می روند و چند خانه ی امن اجاره می کنند؛ ولی ساواک خانه هایشان را شناسایی می کند خانه های که توسط منافقین لو می رود. آنها نتوانسته بودند کینه اعضای این گروه را فراموش کنند.
روز 31 فروردین 56 سکینه خانم فاطمه دخترش و مرتضی دامادش را در راه خدا داد و آنها توسط ساواک به شهادت رسیدند. مدت کوتاهی بعد ابراهیم جعفریان و همسرش نیز که توسط ساواک دستگیر شده بودند نیز به شهادت می رسند. حسن فرزند سوم این مادر نیز که برای انجام یک مأموریت علیه رژیم طاغوت عازم گلپایگان بوده هم توسط مزدوران پهلوی شناسایی و به شهادت می رسد.
انقلاب پیروز می شود و سکینه خانم می ماند و یک فرزند دیگر به نام محمد. بعد از پیروزی انقلاب جنگ تحمیلی آغاز می شود و باز آتش عشق به خدا که از وجود مادر و پدر در محمد هم زبانه می کشید بند پوتینش را بست و مادر او را سپرد به خدا. محمد نیز سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید تا روز جزا خونشان گواهی باشد بر خلوص پدر و مادری که همه چیزشان را گذاشتند برای پروردگارشان.
پدر این خانواده که در چهل ستون اصفهان باغبانی می کرد چند سالی از رحلتش می گذشت اما مادر بهار امسال به دیدار فرزندانش رفت در حالی که همه این سالها گمنام و بدون هیچ ادعایی در خانه اش ماند و عاقبت بخیر شد.
شهیده فاطمه جعفریان
شهیده طیبه واعظی
شهید ابراهیم جعفریان
شهید حسن جعفریان
شهید محمد جعفریان
شهید مرتضی واعظی
منبع:فارس