عقیق: متن سخنان حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان 1391 ه.ش به شرح ذیل است:
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. به معنای اینکه انسان، از خداوند چه نسبت به خودش و چه نسبت به دیگران درخواست و دعای به خیر کند؛ حال دنیوی باشد یا اخروی باشد.
بحث ما به اینجا رسید که اگر شخصی دعا کرد و بعد در اجابت تأخیر شد در اینجا نباید مأیوس شود و سرخوردگی پیدا کند. تعبیر «قنوط» در روایت بود و اینکه موجب بشود تا دعا را ترک کند مورد نهی است. عرض کردم که نه تنها ترک کردن، بلکه گاهی یک سنخ مطالبی را گفتن شایسته نیست، مثل شکایت کردن. جلسۀ گذشته مطلبی را مطرح کردم و در این جلسه مقداری به آن میپردازم.
معنای «حکیم بودن خداوند»
عرض کردم که یکی از صفات خداوند «حکیم» است، یعنی به مصلحت عمل میکند به این معنا که خدا مصالح و مفاسد را بهتر از من تشخیص میدهد؛ در این شکی نیست. حکمت اقتضا میکند که خداوند بر طبق مصلحت عمل کند. از این طرف گفته هر چه از مایحتاجت است بگو و از آن طرف آنچه را که به نفع من است باید بدهد، امّا آنچه که به ضرر من است بر خلاف حکمت است، که جلسۀ گذشته عرض کردم.
کرم و حکمت خداوند در دعا
در اینجا یکی دو تا روایت است میخوانم و بعد نکتهای را عرض میکنم. در روایتی است از علی(ع)، است که حضرت فرمودند: «إِنَّ کَرَمَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لَا یَنْقُضُ حِکْمَتَه»؛ یعنی خدا همانطور که کریم است؛ کرم او اقتضا میکند که آنچه از او درخواست شود بدهد و مقتضای کرم او اعطا است. امّا آیا صفت کرم به صفت حکمت ضربه میزند؟ «إِنَ کَرَمَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لَا یَنْقُضُ حِکْمَتَه»؛ به حکمتش نقص وارد نمیکند. که بعد بخواهد بر خلاف آن عمل کند و معلوم شود که این کرم نبوده است. چون در نهایت برای من به ضرر تمام میشود. «فَلِذَلِکَ»؛ روی این جهت است که، «لَا یَقَعُ الْإِجَابَةُ فِی کُلِّ دَعْوَةٍ»؛ از این جهت است که میبینید، در هر دعا اجابت نیست. چرا؟ چون دعا با حکمت موافق نیست.
حکیم به مصلحت عمل میکند
علی(ع) دو صفت خدا را با هم میآورد و مقایسه میکند و میگوید: او هم کریم است و هم حکیم است. کرم اقتضای اعطاء میکند و محلّ اعطا است. امّا در حکمت که حکیم است میگوید: وقتی به ضررش باشد و به مصلحتش نیست به او نده. حکیم به مصلحت عمل میکند نه به مفسده. خیلی زیبا اشاره میکند: این خدایی که داری، مجموعۀ صفات جمال و کمال است. او هم کریم است و هم حکیم است و امّا وقتی به هم برخورد میکنند جریان چه میشود؟ اینجا حکمت است، چون ضرر وجود دارد.
دعا؛ حکمتش را تغییر نمیدهد
جملهای از امام زینالعابدین(ع) است که در مناجاتش به خدا خطاب میکند: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»؛ ای خدایی که وسائل حکمتِ تو را دگرگون نمیکند. حالا هر وسیلهای، اگر دعا است باشد؛ هرچه میخواهد باشد، لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ؛ الْوَسَائِلُ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ.
مصلحت اندیشی نکنید!
این مقدّمهای بود برای مطلبی دیگر و البته در معارفمان چنین بحثی را هم داریم و آن اینکه در دعا میگویند: تکرار کنید، الحاح و اصرار کنید امّا از آن طرف هم داریم که خدا فرموده است: برای من مصلحتاندیشی نکنید؛ مصلحتاندیشی مربوط به حکمت من است. هر چه میخواهی تکرار کن و ما هم خسته نمیشویم. در روایات هم آمده است که: تو هر چه بگویی و زیاد هم بگویی من خستگیناپذیرم، امّا خیال نکن که این اصرارها حکمت من را از بین میبرد و به مصلحتاندیشی من ضربه بزند. برای من مصلحتاندیشی دعا نکن که من مفاسد و مصالح را از تو بهتر میفهمم.
اگر مصلحت است به ما بده!
گاهی بنده در اصرارِ خود لحن مصلحتاندیشی به کار میبرد و گاهی به خدا جنبههای تعرّضی پیدا میکند. عبد چنین حالتی پیدا میکند و به اصطلاح میگوید: مگر از تو کم میشود که این را به ما بدهی؟ اصرار و الحاح باید به اینصورت باشد که: خدایا اگر مصلحت ما است، این را به ما بده. هر روز پنج وعده بعد از نماز این را میگوید و بسیار کار خوبی هم هست. خدا از این لذّت میبرد و به تعبیر من میگوید: این آدم فهمیدهای است و برای من تعیین، تکلیف نمیکند.
عقوبت مصلحت اندیشی برای خدا!
امّا اگر بخواهی برای خدا تعیین، تکلیف بکنی، در اینجا حکمت اقتضا میکند که به او بدهد تا بعداً مفسدهاش را بفهمد. دیگران اصرار میکنند و دعایشان مستجاب میشود امّا برای شخصی که تعیین تکلیف مشخّص میکند حکمت اقتضا میکند که حکمتش را نشان بدهد. حکمتش اقتضا میکند، در اینجا که دعا را به اجابت نرسانده به آن شخص حکمت را بفهماند. اینها با بحثهایی که کردیم اصلاً و ابداً منافات ندارد، بلکه در موازین کلامی و حکمی، دقیق و حسابشده است.
فهم حکمت الهی در عقوبت مصلحت اندیشی برای خدا
روایت در زبور داوود(ع) دارد: «یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى یَا ابْنَ آدَمَ تَسْأَلُنِی وَ أَمْنَعُکَ»؛ درخواست میکنی و من هم به تو نمیدهم، چرا؟ «لِعِلْمِی بِمَا یَنْفَعُکَ». خیلی روشن است؛ چون میدانم چه چیزی به نفعت و چه چیزی به ضررت است، «ثُمَّ تُلِحُّ عَلَیَّ بِالْمَسْأَلَةِ»؛ مرتّب میآیی برای من تعیین تکلیف میکنی و دست هم بر نمیداری، «فَأُعْطِیکَ مَا سَأَلْتَ»؛ من در اینجا باید حکمت ندادن را به تو بفهمانم. یعنی حکمتم اقتضا میکند که به تو بفهمانم، «فَأُعْطِیکَ مَا سَأَلْتَ فَتَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى مَعْصِیَتِی». پول را به تو دادم امّا غرور پیدا کردی. حالا پولها را کجا خرج میکنی؟ در راه معصیّت من؟ میدانستم وقتی به تو بدهم، شخصی هستی که نفس چموشی داری و مسئلۀ معنویّت را از یاد میبری و از نعمتی که به تو دادم کمک میگیری تا معصیّت مرا بکنی «فَأَهُمُّ بِهَتْکِ سِتْرِکَ»؛ من هم تصمیم میگیرم پردهدری کنم و آبرویت را ببرم. به تعبیر ما، منِ خدا آهنگ آبروریزی تو را میکنم، «فَتَدْعُونِی فَأَسْتُرُ عَلَیْکَ»؛ امّا تو میفهمی که آبرویت دارد میرود. میآیی و میگویی: خدایا! آبرویم را نریز، «فَتَدْعُونِی فَأَسْتُرُ عَلَیْکَ»؛ و من در اینجا پردهپوشی میکنم و نمیگذارم آبرویت برود، «فَکَمْ مِنْ جَمِیلٍ أَصْنَعُ مَعَکَ وَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ تَصْنَعُ مَعِی»؛ چه بسیار کارهای زیبا و رفتار زیبایی است که من با تو کردم و یکی از آنها همین است. «وَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ تَصْنَعُ مَعِی» و چه بسیار کارهای زشتی که تو با من کردی، «یُوشِکُ أَنْ أَغْضَبَ عَلَیْکَ غَضْبَةً لَا أَرْضَى بَعْدَهَا أَبَداً»؛ نزدیک است چنان از تو خشمگین شوم که از این پس هرگز خوشنود نشوم.
تنافی الحاح و تعیین تکلیف کردن برای خدا
اگر بخواهیم تعیین تکلیف و اصرار بکنیم، خدا حکمتش را به ما نشان میدهد، چون حکمت او اقتضا میکند تا آن را به ما بفهماند و الّا بعداً در مقابل خداوند میایستیم. مسئله این است. لذا خدا میگوید: از نظر درخواست از من خسته نشو و مرتّب از من بخواه که خوشم میآید. امّا تعیین تکلیف نکن. مسأله این است و الّا تمام مطالبی که در باب دعا گفتیم، همه هم سو است و با هم هیچ تنافی ندارد.
الحاح در دعا
در روایتی دارد: «لَا تَمَلَ مِنَ الدُّعَاءِ فَإِنِّی لَا أَمَلُّ مِنَ الْإِجَابَةِ»؛ تو از دعا خسته نشو، من هیچوقت از اجابت خسته نمیشوم. هیچوقت فکر نکنی که من خسته میشوم، چه در تعجیل در اجابت، چه تأخیر در اجابت و چه در اصل عدم اجابت؛ و این که امروز خواندیم در اصل عدم اجابت بود. البتّه این را بگویم که ممکن است شخص در اصلِ مسیر زندگیِ خود راه بهتری را برود تا مقداری سر به راهتر بشود، تا مثلاً اگر پول بیشتری به او بدهند در راه رضای خدا مصرف کند یا انفاق کند. اگر عوض بشوی، اوضاع عوض میشود، «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ».
منبع: دانشجو
211008