در ذیل بخشی از صحبتهای جالب آیتالله قرهی را میخوانید:
آیتالله آسیّد جمالالدّین گلپایگانی وقتی نیمه شب، با شاگردانشان از نجف به سمت کربلا میرفتند. شاگردان از دور تصوّر کردند که یک حیوانی جلوی ایشان آمده بود نشسته بود و ایشان سوار به آن شدند. کمی جلوتر که رفتند، متوجّه شدند شیر است، شیر بیابانی که خیلی هم خطرناک است! بعد خودشان گفتند: من اصلاً نترسیدم.
لذا آنکه خدا را دارد، اصلاً نمیترسد، امّا یک موقع میشود من و شما از سوسک هم میترسیم. حالا یک موقع آدم میگوید: کثیف است، چندشم میشود، بحث آن جداست؛ ولی آن که میگوید: میترسم، آن ترس فرق میکند.
امّا آنکه خدا را دارد، از هیچ چیز نمیترسد. البته این روح والا میخواهد. این طور نیست که من الآن بروم - حالا مزاحاً عرض میکنم - بگویم: امشب گفتند ترس نیست، پس بروم یک جایی که سگ باشد، یک دفعه به تعبیری پاچهمان را بگیرد و بعد بگوییم: فلانی گفت: ترس ندارد، ما که مردیم. لذا شرط آن، آن روح والاست. همین طور هم است، ما کوچک بودیم، از سگ و ... میترسیدیم، مرحوم ابوی میگفت: آقاجان! این ترس ندارد، این ترس، خودتی، نه ترس از آن. چون در دلت داری میترسی، فکر میکنی آن، ترس دارد. دلت ترسیده، نترس، ببین چه میشود. مثلاً شب، بیرون میرفتیم، حالا به خصوص آن موقع کمتر چراغ بود، خیلی روشنایی نبود، سگی میآمد، یک چخی میگفت و میرفت امّا وقتی نترسی، خود آنکه ترس ندارد. این ارتباطی هم به این ندارد که مثلاً انسان یک مقاماتی داشته باشد، نه، همین که نترسی، تمام است. اگر بترسی، خوب او هم به دنبالت میآید.
امام راجع به این صهیونیستها و آمریکاییها همین را فرمودند، فرمودند: مثل آنها، مثل سگ میماند، اگر ایستادید و چخی کردید، آنها مینشینند، امّا اگر فرار کنید، دنبالتان میکنند.
حالا آن کسی که بداند همه جا خدا با اوست، دیگر ترسی ندارد، «وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ». یکی از مطالب آن هم این است که انسان منّت نگذارد، در آن صورت به این خصوصیّت بسیار عالی و به این مقام والا میرسد که دیگر خوف و حزنی ندارد، «وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».
منبع: فارس
211001