عقیق: دنيا وهر آنچه در آن
است همه براي رسيدن به لقاي خداست. لقاء الله علت واقعي آفرينش انسان و
حهان است. در قرآن اين حقيقت با تعبيرات مختلفي مطرح گرديده است. گاه به
عنوان ثمره اخلاق و عمل صالح ازآن ياد شده است. آيه ۱۱۰ سوره كهف مي
فرمايد: هر كس به لقاي پروردگار اميدوار است، بايد عمل شايسته انجام دهد و
در پرستش خدا كسي را شريك قرار ندهد.
در آيه هدف نهايي و غرض اصلي،
نيل انسان به لقاي خداست گاه برخي آيات كساني را كه لقاء الله را
منكرند،سرزنش مي كند از جمله آیه ۳۱ سوره انعام می فرماید: قدخسر الذين
كذبوا بلقاءالله؛ كساني كه لقاي الهي را تكذيب كردند، زيانكار شدند.
سير
و حركت انسان و جهان، بازگشت به خداست. مقام ملاصدرا مي گويد؛ اي عزيز من!
بدان تو در دنيا مسافري و به سوي آخرت در حركتي. وي مي افزايد؛ تو يك
تاجري و اين مسافرت يك سفر تجارتي است. سرمايه ات دقائق حيات و زندگي تو مي
باشد و هدف از تجارتت به دست آوردن معارف است.
ملاصدرا در ادامه مي
گوید: سودي كه از تجارتت بايد كسب كني، حيات و سعادت ابدي است كه در پرتو
لقاي خدا و رضاي پروردگار متعال تامين مي گردد. در حديث قدسي آمده است براي
بندگان شايسته ام نعمت هايي فراوان ساخته ام كه نه چشمي ديده و نه گوشي
شنيده و نه از خاطر بشري گذشته است.
اين نعمت ها بي ترديد نعمت هاي
مادي نيست. شايد لذت هاي روحاني و معاشقه هاي رباني باشد. آن جذبه هاي
ملكوتي است كه پيامبر (ص) فرمود؛ لي مع الله حالات لا يسعني فيها ملك مقرب و
لا نبي مرسل؛ مرا با خدا جذبه ها و حالاتي است،كه هيچ فرشته مقرب و نبي
مرسلي نمي تواند با من برابري كند و ظرف وجودي آنها گنجايش اين حالت ها و
جذبات روحاني را ندارند.
قرآن كريم پس از بيان نعمت هاي بهشتي در
آیه ۷۲ سوره توبه مي فرمايد؛ "و رضوان من الله اكبر"؛ رضوان الهي و فناي في
الله و برقراري ارتباط با ذات مطلق،از جنت خُلد بزرگ تر و بهتر است و آن
چنان آدمي را در نشاط و بهجت غرق مي سازد كه كسي را ياراي توصيف آن نمي
باشد. حضور در محضر باري تعالي و تبادل عشق و پيام با حضرت احديت، با حور و
قصور قابل مقايسه نيست، هم چنان كه بالاترين عذاب براي انسان، رانده شدن
از مقام حضور الهي است.
انسانهاي كامل در آخرت به لقاي خدا و قرب
حضور چنان سرگرم و مشعوف هستند كه از بهشت و نعمت هايش غافل مي باشند با
اين كه از توصيف نعمت هاي بهشتي استفاده مي شود كه آنها همچون لذت هاي
دنيوي نيست و از عوارض و خواص آن به دور است ولي سخن گفتن با محبوب و
مبادله عشق و محبت و احساسات معنوي، از همه چيز بالاتر است. و گرنه بهره
برداري از نعمت هاي فناناپذير الهي و سپاسگزاري بهشتيان از بخشنده آن، بي
گمان لذت معنوي را نيز در بردارد و باعث قرب الهي مي شود.
از حضرت
علي(ع) امام العارفين روایت شده است؛ چون خداوند متعال اراده قبض روح حضرت
خليل الله را كرد عزرائيل را فرستاد تا حضرت ابراهيم را با خبرسازد. فرشته
مرگ شرفياب شد و عرض كرد؛ السلام عليك يا ابراهيم! قهرمان توحيد فرمود؛ و
عليك السلام يا ملك الموت؛ اداع امْ ناع؛ آيا خبر مرگم را آورده اي كه
البته بايد بپذيرم و يا براي دعوتم آمده اي؟ عزرائيل عرض كرد؛ آمده ام تو
را با اختيار خودت به سوي خدايت ببرم پس دعوت او را اجابت كن و تسليم مرگ
شو! حضرت ابراهيم فرمود؛فهل رايت خليلا يميت خليله؛ آيا ديده اي دوست،حبيب
خودش را بميراند؟!
عزرائيل به سوي بارگاه قدس حق بازگشت و در برابر
قدرت پروردگار در مقام اطاعت و دريافت پاسخ درنگ كرد و عرضه
داشت؛پروردگارا! سخن خليلت را شنيدي. پروردگار خطاب كرد؛ عزرائيل! در جواب
ابراهيم بگو؛ هل رايت حبيبا يكرِهُ لقاءَ حبيبه.اَنّ الحبيب يحبُّ لقاءَ
حبيبه؛ آيا ديده اي دوست از ملاقات دوست سر باز زند و خوش نداشته باشد به
وصل برسد؟!قطعا حبيب واقعي لقاي حبيبش را دوست دارد. در اين جا حضرت
ابراهيم تسليم شد و روح او به لقاءالله شتافت.
بدين دليل است كه
حضرت علي(ع) مي فرمايد؛ سوگند به خدا! همان گونه كه كودك به سينه مادر
علاقه مند است، من به مرگ علاقه مندم.ايشان به هنگام ضربت خوردن"فُزْتُ
ربَّ الكعْبَة" مي سرايد.