26 مهر 1400 12 (ربیع الاول 1443 - 42 : 19
کد خبر : ۱۰۵۵۰۹
تاریخ انتشار : ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۸:۰۲

عقیق:مسعودي، در كتاب مروج الذهب مي نويسد: يكي از اهالي كوفه سوار بر شتر نر خود به دمشق رفت. يكي از مردم دمشق با او به نزاع برخاست و ادعا كرد: «اين شتر ماده متعلق به من است و تو آنرا از من گرفته ‏اي». آن دو نفر براي قضاوت نزد معاويه رفتند. شخص دمشقي پنجاه شاهد آورد و همة آنها شهادت دادند كه اين ناقه از آن اوست. پس معاويه به ضرر شخص كوفي حكم داد و دستور داد تا شتر را به آن دمشقي بدهند. آن شخص كوفي گفت: «خدا خيرت دهد! اين شتر نر است، نه ماده». معاويه گفت: «اين ‏حكمي است كه صادر شده است». پس از آنكه مردم پراكنده شدند، معاويه شخص كوفي را فراخواند و قيمت شتر او را پرسيد و دوبرابر آن را به او داد و گفت: «به علي بگو من با صدهزار نفر كه شتر ماده را از نر تشخيص نمي‌دهند، با او مي‌جنگم»[1]. مسعودي مي افزايد : «پيروي شاميان از معاويه به آن حد رسيد كه در هنگام حركت به سوي صفين، وي نماز جمعه را در روز چهارشنبه برپا كرد.»[2]

اين سوالي است كه در فراخناي تاريخ اسلام پرسيده مي شود و خواهد شد: چگونه جماعتي مسلمان تحت إشراف چنين فردي واقع شدند و در مقابل اجتهادات او تا به اين حد كرنش نمودند؟

پاسخ را بايد در پايگاه مردمي معاويه يافت. جامعه شام عبارت بود از مردمان كافري كه به دست بزيد بن ابي سفيان، پس از وفات پيامبر (ص) و در دوره خليفه اول مسلمان شده بودند و پس از او برادرش معاويه بن ابي سفيان، ولايت يافته بود. مردمي كه بدست اين دو به اسلام گرويده بودند مي پنداشتند كه اسلام خود را از اين مرد دارند و او رابط آنان با اسلام است و او كسي است كه شريعت از راه او به آنان رسيده است. بدين ترتيب شام به ميزان زيادي در همان جاهليت پيش از اسلام به سر مي برد و معاويه نيز ميان اهداف و برنامه هاي خود و وضعيت فكري و سياسي و اقتصادي و اجتماعي جامعه شام هيچ تناقضي نمي ديد.

امير مؤمنان علي (ع) در صفين خطاب به سپاهيانش فرمود: «آگاه باشيد! معاويه گروهي از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان پوشانده است تا كوركورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير كنند»[3].
مقدسي دربارة مردم شام مي‌نويسد: «فرمان‌برداري از مخلوق را، بر اطاعت از خداي آسمان ترجيح مي‌دهند».[4] صعصعة‌بن‌صوحان عبدي (يكي از ياران علي (ع) نيز در توصيف مردم شام مي‌گفت: «مخلوق را بيشتر از همه فرمان مي‌برند و خالق را بيشتر از همه نافرماني مي‌كنند. در برابر خداي سركش‌اند و بدكاران را پشتيبان».[5]
بنا بر روايت يعقوبي، در سال 63 قمري كه سپاهيان شام براي مقابله با عبدالله‌بن‌زبير كعبه را به آتش كشيدند، بعضي از آنها براي توجيه كارشان گفتند: «حرمت [كعبه] و اطاعت [خليفه] باهم رودررو شدند و اطاعت بر حرمت غلبه كرد».[6] مسعودي نقل مي‌كند: «نعمان‌بن‌جبلة تنوخي (يكي از فرماندهان سپاه معاويه) خطاب به او گفت: به ‌خدا من ازروي اخلاص براي تو، حتي بر زيان خود اقدام كردم و پادشاهي تو را بر دين خود ترجيح دادم و مقتضاي خرد را كه مي‌شناختم، براي هوس تو رها كردم و از حق، كه آن را به چشم مي‌ديدم، فاصله گرفتم».[7]
معاويه هر راهي را كه باعث آگاهي مردم شام مي‌شد، مسدود كرده و شام را به‌صورت جزيره‌اي نفوذناپذير درآورده بود. ازاين‌رو پس از آنكه خليفه سوم، ابوذر را به شام تبعيد كرد، معاويه نتوانست وجود او را كه منشأ آگاهي مردم شام بود، تحمل كند و از خليفه وقت خواست كه وي را به مدينه بازگرداند.[8]

اما در مقابل برنامه امام علي(ع)، برنامه اي بود كه با كژروي 25 ساله پس از وفات پيامبر(ص) روبه رو بود، در اين ساليان طولاني مفهومي از سقيفه نشات گرفته بود و در كالبد جامعه ي تحت حكومت امام، نهادينه شده بود و آن اينكه امام كسي نيست، جز يك صحابي والا كه در روزگار پيامبر خدماتي ارائه كرده و وضعيتي مشابه ديگر صحابه دارد. و به حكم اين شأن، در ميان صحابه چهره هايي شاخص بودند كه مي پنداشتند از علي (ع) چيزي كم ندارند يا فقط درجه اي از او پايين ترند. و حال امام بايد در اين فضا، كژروي را پاك سازي كند و اسلام اصيل را عرضه كند. اين تفاوت عيني پايگاه مردمي امام (ع) و معاويه است.

پي نوشت:
[1]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص32.

[2]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص 41.
[3]. ألا وَإنَّ مُعاوِيَةَ قادَ لُمَةً مِنَ الْغُواةِ وَعَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتّي جَعَلُوا نُحُورَهُم اَغْراضَ الْمَنِيَّةَ (نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبة 51).
[4]. محمدبن‌احمد مقدسي، احسن التقاسيم في معرفة ‌الأقاليم، ص152.
[5]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص52.
[6]. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص252.
[7]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج2، ص394ـ395.
[8]. همان، ص349؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص283ـ284؛ يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص172؛ ابن‌اثير، الكامل في التاريخ، ج2، ص251ـ252.

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳
ناشناس
|
|
۱۴:۴۹ - ۱۳۹۸/۰۲/۲۷
به موازات گسترش فناوری وارتباطات,جوامع نیزمتحول شدندوابزارمکروحیله عمروعاصی شکل پیچیده ومبهم به خود گرفت مثلا اگردر گذشته در خفای شب دوزدی میکردند امروزه در روز روشن وجلوی چشم دوربین وبا آب وتاب جیب مردم را خالی میکنندوشرکتها بادانش روانشناسی از طریق تبلیغ والقا مکرر به فریب مردم مشغولندوسئوال این است که تبلیغی که منجربه اغواگری میشودوقدرت انتخاب را از انسانها سلب میکند وبعضا درمورد محصولات آرایشی مبنای علمی ندارندویا اگردارند بسیار ناچیز میباشد آیا مجاز است. یکی ازمهمترین چالش امروز جامعه ما مسئله احتکار وگرانفروشی توسط بعضی از دلالان وسودجویان زالوصفت است که چگونه باشعار ناگفته شایعه بینداز و جیبت رو پر پول کن مردم را در تگنا قرار دادند.اگر شرایط ما شرایط جنگی
ناشناس
|
|
۱۲:۴۶ - ۱۳۹۸/۰۲/۲۴
گول زدن عامه مردم در طول تاریخ بشری همواره وجود داشته ودارد وخواهد داشت منتهی اشکال آن مختلف است درضمن تاریخ رانبایدتنها با لعن ونفرین وتحسین افراد نگریست تاریخ را بایدهمانگونه که قر آن می فرماید مایه عبرت دانست ومی بایست همان گونه که شهید مطهری می فرمایدبه خود توجه کنیم که ما انسانها آیا علی وارمیکنیم یا معاویه ای.فریب اذهان عمومی از سه طریق زور زر والقائات به شکل تبلیغات محقق میشودودر دنیای معاصربه وضوح قابل مشاهده است که چگونه از طرق مذکورجایگاه ظالم ومظلوم عوض می شود.ولی بااین حال بدترین شکل فریب اذهان عمومی عالم فاسد است که چگونه مردم ساده دل را به خود می کشاندوباوصل به حکومت ازدواج نامشروع را مشروع جلوه می دهدوتحت عنوان جهاد نکاح تبلیغ میکندوانسان در حیرت فرو می رود که چگونه داماد در شب عروسیش در لیبی زنش را تحت عنوان جهاد نکاح هدیه میدهد
ناشناس
|
|
۱۲:۲۹ - ۱۳۹۸/۰۲/۲۴
امان از جماعت احمق بی بصیرت!