عقیق:استاد محسن قرائتی در تفسیر نور به ارائه «نکات ناب» و «پیام های زیبای آیات قرآن کریم» پرداخته که حوزه نیوز در این نوشتار، آیه 97 سوره مبارکه آل عمران را در قالب مجموعه «قطره ای از دریا» ارائه می نماید.
* آيه
فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ
* ترجمه
در آن (خانه) نشانه هاى روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است و هر كس به آن درآید، در امان است و براى خدا بر عهده ى مردم است كه قصد حج آن خانه را نمایند، (البتّه) هركه توانایى این راه را دارد. و هركس كفر ورزد (و با داشتن توانایى به حج نرود، بداند كه) همانا خداوند از همه ى جهانیان بى نیاز است.
* نکته ها
مكّه و كعبه، نمایشگاهى از قدرت و نشانه هاى الهى، و تاریخ آن مملوّ از خاطرات و سرگذشت هایى است كه توجّه به آنها درسآموز و عبرت انگیز مى باشد.
در ساختن آن ابراهیم علیه السلام بنّایى، و اسماعیل علیه السلام كارگرى مى كرده اند.
سپاهیان فیل سوار ابرهه كه به قصد ویرانى آن آمده اند، به قدرت الهى توسط پرندگان ابابیل نابود شده اند. دیوار آن به هنگام تولّد علىّ علیه السلام براى مادرش شكافته مى شود تا در داخل آن، نوزادى متولد شود كه در آینده اى نه چندان دور، بت هاى داخل آن را فرو ریزد.
بلال، برده سیاهپوست حبشى، در برابر چشمان حیرت زده اشراف مكّه بر بالاى آن اذان مى گوید و روزى نیز مى رسد كه آخرین حجّت الهى به دیوار آن تكیه زده و نداى نجات انسان ها را سر مى دهد و عالم را به اسلام دعوت مى كند.
مكّه، شهر أمن الهى است كه هر كس در آن وارد شود، در امان است. حتّى اگر جنایتكار وارد مسجدالحرام شود، نمى توان متعرّض او شد، تنها مى توان او را در مضیقه قرار داد تا خود مجبور به خارج شدن شود.[1]
در كنار كعبه، مقام ابراهیم است. به گفته روایات، مقام ابراهیم سنگى است كه به هنگام ساختن كعبه و بالا بردن دیوارهاى آن، زیر پاى ابراهیم علیه السلام قرار داشت و اثر پاى آن حضرت بر روى آن مانده است.
بقاى این سنگ و اثر پا روى آن، از قرن ها پیش از عیسى و موسى علیهما السلام با آن همه تغییر و تحوّلى كه در كعبه و اطراف آن در اثر حمله ها، سیل ها و خرابى ها بوجود آمده، خود نشانه اى از قدرت الهى است.
«حج» به معناى قصد همراه با حركت است و «مَحجّة» به راه صاف و مستقیم مى گویند كه انسان را به مقصد مى رساند. حج در اسلام به معناى قصد خانه خدا و انجام اعمال مربوط به آن است.
پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله به علىّ علیه السلام فرمود: «تارك الحج و هو مستطیع كافر» هر توانمندى كه حج را انكار و ترك كند، كافر است. و كسى كه امروز و فردا كند تا بمیرد، گویا یهودى و نصرانى از دنیا رفته است.[2]
استطاعت مالى براى حج، لازم نیست از خود انسان باشد، بلكه اگر كسى دیگرى را میهمان كند، یا هزینهى حجّ او را بپردازد، او مستطیع شده و حج بر او واجب است.[3]
امام صادق علیه السلام درباره ى «آیات بیّنات» فرمودند: مقصود مقام ابراهیم، حجرالاسود و حجر اسماعیل است و از آن حضرت پرسیدند مراد از «مَن دخله» كعبه است یا حرم؟ حضرت فرمودند: حرم. [4]
شخصى از امام صادق علیه السلام درباره ى «مَن دخله كان آمنا» سؤال كرد: حضرت فرمودند: كسى كه این خانه را قصد كند و بداند كه این همان خانه اى است كه خداوند رفتن به آنرا فرمان داده، و اهل بیت علیهم السلام را نیز آنگونه كه باید بشناسد، او در دنیا و آخرت در امان خواهد بود.[5]
* پيام ها
1- در خانه ى خدا، نشانه هاى روشن بسیار است. نشانه هاى قداست و معنویّت، خاطرات انبیا از آدم تا خاتم، مطاف بودن براى انبیا و قبله گاه براى همه ى نمازگزاران. «فیه آیات بیّنات»
2- ابراهیم علیه السلام مقامى دارد كه جاى پاى او، به مكّه ارزش داده است. «مقام ابراهیم»
3- بر خلاف تفكّر وهابیّت، اگر جماد در جوار اولیاى خدا قرار گیرد، قداست مى یابد. «مقام ابراهیم»
4- از امتیازات اسلام آن است كه یك منطقه از زمین را منطقه ى امن قرار داده، تا ضعیف و قوى در كنار یكدیگر مجتمع شوند. «مَن دخله كان آمنا»
5 - واجبات، یك نوع تعهّد الهى برگردن انسان است. «و للّه على النّاس حِجّ البیت»
6- حج، باید خالصانه و تنها براى خدا باشد. «للّه على النّاس حِجّ البیت»
7- تكلیف و وظیفه، به مقدار توان است. توان فرد از نظر مالى و بدنى، و فراهم بودن شرایط بیرونى. «من استطاع الیه سبیلاً»
8 - استطاعت شرط حج است.[6] «من استطاع الیه سبیلاً»
9- انكار حج و ترك آن، سبب كفر است. «و من كفر»
10- فایده ى انجام دستورات الهى، به خود انسان برمى گردد وگرنه خداوند نیازى به اعمال ما ندارد. «فان اللّه غنىّ عن العالمین»
11- خداوند دعوت مى كند، ولى منّت نمى كشد. «وللّه على النّاس حِجّ البیت... و من كفر فانّ اللّه غنىّ عن العالمین»
پی نوشت:
1) كافى، ج4، ص 226
2) من لایحضره الفقیه، ج4، ص368 ؛ كافى، ج4، ص 265
3) كافى، ج4، ص 266
4) كافى ج4، ص223
5) كافى، ج4، ص540
6) كافى، ج4، ص 267