سیره متشرعه، دلیل سوم بر لزوم وحدت ولی امر
گفتیم در مسأله تعیین ولی امر در عصر غیبت سه فرض را میتوان محتمل دانست: فرض اول این است که ولی امرِ منصوب منحصر در واحد باشد؛ یک نفر حق ولایت امر داشته باشد نه بیش از او یعنی در ولی امر وحدت باشد. دو دلیل نیز برای این فرض مطرح شد.
دلیل سوم در لزوم وحدت ولی امر سیره متشرعه است. در سیره متشرعه در همه زمانها هم چنین چیزی وجود نداشته است که مثلاً در یک برهه از زمانه تاریخ اسلام از زمان ظهور اسلام تا به بعد چنین نبوده است که دو یا سه امام را با هم برای مسلمین تعیین کنند. در تاریخ اسلام در هیچ کجا چنین چیزی اتفاق نیفتاده است اگر فرض کنیم یکی در یک جا و یکی هم در یک جای دیگر بوده است، هرکدامشان معتقد بود که او امام مسلمین است. لذا سیره متشرعه همیشه وحدت حاکم بوده است و این سیره متشرعه در همه ازمنه حاکی از این است که مذاق شرع وحدت حاکم است نه تعدد حاکم.
برای مثال زیدیه قائل به تعدد امام نیستند، بلکه قائل بودند به اینکه امام امیرالمؤمنین (ع)بوده بعد هم همینطور تا بعد از ایشان، مگر اینکه خودشان با همدیگر اختلاف کنند و یکی بگوید این احق است و دیگری بگوید آن احق است. حتی وقتی خود زیدیه چند فرقه بشوند هر فرقه معتقد است که ولی امر منحصر به فردی است که آنها او را به عنوان امامت قبولش دارد.
این سیره در اهل تسنن هم جاری بوده و آنها هم همیشه حاکم داشتند. سیره متشرعه همیشه اینطور بوده است و منظور ما از این متشرعه که فقط اهل تشیع نیست؛ متشرعه به اسلامی که خلافش ثابت نشده است. اگر خلاف یک سیره معلوم شود که یک عده از جامعه اسلامی در یک شرطی یا شرایطی، در یک زمانی برخلاف شرع عمل کردند این دیگر سیره متشرعه نمیشود. سیره متشرعه سیره کسانی است که خودشان را مقید به احکام شرع میدانند. به هر حال اهل تسنن به قرآن و به حرف رسول الله(ص) که میخواهند عمل میکنند. لذا آنها هم معتقد به اصل ضرورت امام هستند و میگویند آن امام باید واحد فی کل زمان باشد.
این سیره متشرعه تا زمان معصومین (ع) به هم متصل است و معصومین (ع) هم این را قطع نکردند. مگر معصومین (ع) در جای دیگری غیر جامعه اسلامی متعارف زندگی میکردند؟ سایر سیرههای متشرع را چگونه ثابت میکنید؟ آیا سیره متشرعه که میگوییم یعنی سیره شیعهها بالخصوص؟ چه کسی چنین حرفی را زده است!
سیره متشرعه یعنی سیره کسانی که به اسلام عمل میکردند و در زمان ائمه معصومین (ع) هم همین سیره جاری بوده است؛ ائمه معصومین (ع) هم در همین جامعه زندگی میکردند، در همین جامعهای که اینگونه عمل میکردند ولی ائمه معصومین (ع) از آن نهی نکردند و نگفتند که نه این شکل نیست. وگرنه سیره متشرعه که فقط سیره شیخ انصاری و شیخ طوسی که نمیتواند باشد، سیره متشرعه سیره عامه مردمی است که خودشان را پایبند به احکام اسلام میدانستند.
تفاوت بین سیره متشرعه و سیره عقلاء
اینکه سیره نیاز به امضای معصومین (ع) دارد هم حرفی اشتباه است، زیرا اگر امضاء معصومین باشد که دیگر نیاز به سیره نداریم. سیره متشرعه یعنی این سیره خود به خود کاشف از حکم شرعی است. و الا اگر بخواهد امضای معصوم باشد دیگر سیره به چه درد ما میخورد؟ در این صورت دیگر کار به سیره نداریم و میگوییم فرمایش معصوم است و به او استناد میکنیم نه به سیره. سیره یعنی خود سیره فینفسه کاشف از حکم شرعی است.
فرق بین سیره متشرعه و سیره عُقلا هم این است که عقلا بما هم عقلا رفتارشان حاکی از حکم شرع نیست، اما در متشرعه میگوییم کسانی که خود را پایبند به احکام اسلام میدانند به این شکل عمل میکردند. اینهایی که خودشان را پایبند به احکام اسلام میدانند اگر یک سیره دائمه بین آنها ثابت شد کشف از حکم اسلام است چون سیره، سیره متشرع است، یعنی سیره کسانی که خودشان را پایبند به عمل به احکام خدای متعال میدانند.
این است سیره متشرعه والا اگر سیره نباشد متشرعه نمیشود که فرق سیره متشرعه با سیره عقلا هم این است که سیره متشرعه دیگر امضاء نمیخواهد. آن سیره عقلا است که امضاء دارد زیرا رفتار عقلا بما هم عقلا حاکی از حکم شرع نیست، عاقلاند و عقلا بنا بر عقلانیتشان این رفتار را انجام میدهند. آنجاست که ما باید امضای معصوم را احراز کنیم.
اما اگر گفتیم سیره متشرعه یعنی این کسانی که این سیره را دارند بما هم ملتزمون و بما هم پایبند به احکام اسلام چنین سیرهای برای آنان شکلگرفته است. اگر به این شکل باشد این سیره خودبهخود کاشف از حکم خدا و رسول و کاشف از شریعت است و سیره متشرعه خود کاشف از شریعت میشود.
وقتی هم میگوییم سیره دیگر تک تک سیرهها را که نمیخواهیم با هم ملتزم باشیم؛ اما سیره متشرعه کلاً بر این بوده که اگر میخواستند حاکم تعیین کنند و یا دنبال حاکم بودند همیشه حاکم واحد را تعیین میکردند.
دلیل شیخ صدوق، چهارمین دلیل بر لزوم وحدت ولی امر
دلیل چهارم دلیلی است که مرحوم شیخ صدوق بیان میکند که دلیل خوبی است. ایشان در اکمالالدین بابی تحت این عنوان دارد که خلیفه خدا بر روی زمین همیشه باید یکی باشد؛ «وجوب وحدة الخلیفة فی کل عصر غیبة». ایشان چنین استدلال میکند:
«من زعم أنه یجوز أن تکون فی وقت واحد أئمة کثیرة و قد اقتصر الله عز و جل على الواحد و لو کانت الحکمة ما قالوه و عبروا عنه لم یقتصر الله عزوجل على الواحد و دعوانا مُحاذٍ لدعواهم ثم إن القرآن یرجح قولنا دون قولهم و الکلمتان إذا تقابلتا ثم رجح إحداهما على الأخرى بالقرآن کان الرجحان أولى».
ایشان با اشاره به آیه «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» میگوید این خلیفةً دلالت بر وحدت خلیفه میکند و این حرف کسی را که میگوید در زمان واحد میتوان دو سه امام داشت باطل میکند.
مرحوم شیخ طوسی هم فرمایشی دارد. ایشان میفرماید: «و العقل کان یجوّز نصب أئمة کثیرین فی کل زمان، و انما منع السمع و الإجماع من أنه لا ینصب من یسمى إماما فی کل زمان الا واحدا و یکون باقی الرؤساء من قبله.»
میفرماید: اگر به عقل رجوع کنیم عقل کثیر بودن امام را منع نمیکند (البته این فرمایش ایشان است و ما این را قبول نداریم زیرا عقل چنین حکم نمیکند). اما هم اجماع و هم سمع (دلیل نقلی) مبتنی بر این است که در هر زمانی منصوب نمیتواند بیش از یکی باشد
البته این فرمایش و فرمایش شیخ صدوق جای این ان قلت را دارد که نظر این بزرگان به امامت معصوم (ع) است نه در غیر معصوم. یعنی امام معصوم لایکون إلا واحدا. منتها عرض ما این است که بر همان ملاکی که امام معصوم باید یکی باشد اگر امام معصوم غیبت کرد و میخواست برای ولایت عامه کسی را نصب کند -نه ولایت خاصه- هم یکی را انتخاب کرده است. البته گاهی ولایت، ولایت خاصه است؛ میخواهد برای این منطقه یک نماینده تعیین کند یا برای یک کار خاصی میخواهد نماینده تعیین کند، در اینگونه موارد معلوم است که تعدد اشکالی ندارد و بحثی در آن نیست اما اگر بخواهد برای ولایت عامه کسی را تعیین نماید همان ملاک وحدتی که اقتضا میکند امام معصوم باید یکی باشد همان ملاک در نصب ولی عامه در زمان غیبت هم نصب واحد را اقتضا می کند.
دلیل پنجم هم روایاتی است که بر لزوم وحدت رهبری سیاسی در جامعه اسلامی وارد شده که باید این روایات را یکی یکی بحث کنیم.