غریبه گفت: تو با اين اخلاقى كه دارى، حتما پيغمبر هستى، من نمى فهميدم، مسلمانم كن.
عقیق:بخشی از صحبتهای استاد حسین انصاریان در رابطه با سفارش های رمضانی پیامبر اکرم تقدیم حضور مخاطبان ارجمند خواهد شد.
رسول
خدا(ص) چند سفارش مهم دارند كه مردم در ماه مبارك رمضان، به اين چهار
سفارش توجه ويژه داشته باشند، چون كه با اجراى اين سفارش ها، خير دنيا و
آخرت خود را تأمين مى كنند. اولين سفارش ايشان به خاطر اهميت و ارزش و
موقعيت آن، اين است كه:
«فاجتنبوا فيه كلَّ حرام »
از آنچه كه خدا بر شما حرام كرد، دورى كنيد و فاصله بگيريد.
اگر
گناه را بخواهند طبق آيات و روايات تجزيه و تحليل كنند، مسائل مهمى از آن
تجزيه و تحليل درمىآيد. قرآن مجيد، گناه را خودكشى، قتل شخصيت و انسانيت
انسان مىداند و داستان نفرت خدا، انبيا و اولياى الهى از گناه، داستان
ويژه و شگفتى است.
دو موردش را براى شما نقل مىكنم؛ مورد نخستش
در ارتباط با وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه از نظر
اخلاق، در اوج بودند. يعنى در مقامى از اخلاق قرار داشتند كه فوق آن مقام
وجود ندارد:
« إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »
حرف
« على » در عربى معنايش استعلاء و برترى است، يعنى تو در بلنداى خُلق عظيم
قرار دارى و هر چه اين نردبان پلّه داشته، پيغمبر صلىاللهعليهوآله طى
كرده است.
يكى از موارد اخلاقى در ماه مبارک رمضان، بردبارى،
حلم، حوصله و تحمّل پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلىاللهعليهوآله بود.
تحمل و بردبارى يعنى حالتى كه انسان در برابر پيشامدها، در آرامش كامل باشد
و صبر كند.
جمعيت در مسجد نشسته بودند. شخص تند و زمخت و بدخلقى
آمد، در چارچوب درب مسجد ايستاد و خيلى بىادبانه و سبك گفت: كدام يك از
شما «محمد» هستيد؟
يكى از مطالبى كه قرآن كريم در سوره مباركه
حجرات دارد اين است كه: بين همديگر، همديگر را سبك و با اسمهاى زشت صدا
نزنيد. به قدرى اين بىادبى بد است كه خدا مىفرمايد: اين برخوردها، خروج
از چارچوب انسانيت است.
كسانى كه در مسجد بودند، با مشاهده بى
ادبى و سبكبازى اين شخص در حال موضعگيرى برآمدند. پيغمبر صلى الله عليه
و آله اشاره كردند كه آرام باشيد، بعد فرمودند: آن كسى كه به دنبالش مى
گردى، من هستم.
آن شخص جمعيت را شكافت و آمد، سرش را روى دامن
پيغمبر صلى الله عليه و آله گذاشت و دراز كشيد. با دو پاى خود مردم را
اين طرف و آن طرف زد تا جا باز شود و بخوابد، بعد گفت: شنيده ام كه تو
خيلى شيرين سخن و خوش بيان هستى، من از راه رسيده ام، خسته هستم، قصّه
شيرين و خوبى برايم بگو.
حضرت قصه را شروع كردند. قصه خيلى شيرين
بود و تحت تأثير قرار گرفت و كم كم از شدت خستگى خوابش برد. رسول خدا صلى
الله عليه و آله با گوشه عباى خود شروع به باد زدن كردند. خوب خوابيد و
خستگيش برطرف شد بعد چشمش را باز كرد و نشست، گفت: تو با اين اخلاقى كه
دارى، حتما پيغمبر هستى، من نمى فهميدم، مسلمانم كن.