10 دی 1400 27 جمادی الاول 1443 - 56 : 12
کد خبر : ۱۰۲۴۳
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۳۹۲ - ۲۲:۰۰
حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در نوشتاری با اشاره به فضایل حضرت ابوطالب(ع)، تاکید کردند: بر همه امّت اسلام لازم و واجب است كه قدر خاندان ابوطالب(ع) را بدانند و خدمات و رنج و مصايب آنان را در ياري پيامبر(ص)، نصرت دين و اعتلاي كلمه توحيد فراموش ننمايند.

 عقیق: حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در نوشتاری با اشاره به فضایل حضرت ابوطالب(ع)، تاکید کردند: بر همه امّت اسلام لازم و واجب است كه قدر خاندان ابوطالب(ع) را بدانند و خدمات و رنج و مصايب آنان را در ياري پيامبر(ص)، نصرت دين و اعتلاي كلمه توحيد فراموش ننمايند.

 متن نوشتار این مرجع تقلید که در اثر ارزشمند «رمضان در تاریخ» به رشته تحریر آمده است، در پی می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

ابوطالب، سيّد بطحا، پير قريش و رئيس مكّه و قبله قبيله بود. ايشان جميع فضايل اخلاقي را دارا بودند. همه به او احترام مي‌گذاشتند و شخصيّت و مكارم اخلاقش را مي‌ستودند.

«عَلَيْهِ بَهَاءُ الْمُلُوكِ وَ وَقَارُ الْحُكَمَاءِ؛ در رخساره او ظرافت پادشاهان و وقار حكيمان ديده مي‌شد.»

از «اكتم بن صيفي» حكيم معروف عرب پرسيدند: «حكمت و رياست و حُكم و سيادت را از كه آموختي؟» گفت: «از حَليف علم و ادب، سيّد عجم و عرب، ابوطالب بن عبدالمطّلب.»

هيچ خانواده‌اي به اندازه اين خاندان، به اسلام و پيامبر اسلام(ص) خدمت نكرده و خدمات هيچ كس به اندازه خدمات آنان براي دين اسلام سودمند و با ارزش نبوده است.

هنگامي كه همگان، پيامبر(ص) را تنها گذاشته بودند و دفع خطر از اسلام و جان پيامبر(ص) فقط با فداكاري و ايثار جان ميسّر بود، اين خانواده در دشواري‌ها و سختي‌ها، پيامبر(ص) را چنان ياري دادند كه بهتر از آن براي كسي مقدور نبود.

خانواده‌اي كه سال‌ها پيامبر(ص) عضو آن بود و محيط آرام و سرشار از صفا و وفا، تقوا و فضيلت، شرافت و صداقت و امانت، آن پيامبر(ص) را در بر گرفته بود.

آري، حقّ ابيطالب و همسر محترمه‌اش فاطمه، سوّمين بانوي اسلام و فرزند مجاهد و مهاجرش «جعفر طيّار» و ديگر فرزند عزيز و گرامي وي، يگانه قهرمان غزوات و فاتح بزرگ و سردار نامي اسلام، به دين اسلام از هر كس بيشتر است.

در تاريخ ياران پيامبر(ص)  كسي را جز ابوطالب نمي‌شناسيم كه مدّت چهل و دو سال به آن حضرت در خلوت و جلوت (ميان جمع) و داخل منزل و خارج، خدمت كرده باشد و در عين حال، بهترين يار و حامي او باشد.

به خصوص بعد از بعثت، ابوطالب با ثبات و استقامت بي‌نظير از پيامبر(ص)  پشتيباني كرد و او را ياري رساند. اگر ابوطالب از آن حضرت حمايت نمي‌كرد و او را تنها مي‌گذارد، يا اَلعياذُ بِالله چون ديگران به مخالفت با آن حضرت برمي‌خاست و رسالتش را تكذيب مي‌كرد و استهزا و مسخره مي‌نمود، به طور يقين، دين اسلام در آغاز كار اگر با شكست رو به رو نمي‌شد، حداقل تا مدّتي از حركت و پيشروي باز مي‌ماند.

همان‌طور كه اگر در جنگ خندق، حضرت(ع) فرزند ابوطالب به ميدان نمي رفت و با «عَمْرُبْنِ عَبْدُود» آن پهلوان و رزمنده و دلاور مشهور پيكار نمي كرد و او را از سر راه مسلمانان بر نمي داشت، پيش بيني آينده اسلام براي ما دشوار بود.

در صورتي كه ابوطالب از همان ابتدا دست از حمايت پيامبر(ص)  بر مي‌داشت و او را به دشمنان واگذار مي‌كرد و يا در مقابل او مخالفت و عداوت پيشه مي‌نمود، پيش بيني سرنوشت اسلام بعيد مي نمود و حداقل در اين صورت، مشكلات و موانع پيشرفت دين خدا و مصايب(ص) صد چندان شده و پيامبر عزيز خدا(ص) گرفتار رنج ها و فشارهاي بسيار شديدتري مي گشت.

به شهادت تاريخ، حمايت ابيطالب، راه را براي پيشرفت آيين جديد باز كرد و مي‌توان گفت: تأثير حمايت او نه تنها از نصرت دين پيامبر(ص) توسّط شهداي بَدْر و اُحد و حتّي برادرش حمزه(ع) كمتر نيست، بلكه با دقّت و تأمّل در تاريخ در مي‌يابيم كه حمايت ابوطالب از جانبازي و فداكاري آنان در حفظ دين مؤثّرتر بوده است.

دشمنان دين جديد، از حمايت‌هايي كه توسّط ابيطالب از پيامبر(ص) صورت مي‌گرفت، بيم داشتند و ابوطالب را يگانه مانع بزرگ اجراي نقشه‌هاي ضدّ اسلامي خود مي‌ديدند.

ابوطالب و خاندانش، همه چيز محمّد(ص) بودند؛ خودش كه از مؤمنين واقعي و حامي و نگهبان محمّد(ص) بود؛ زن و دخترش «امّ هاني» و فرزندان وي علي و جعفر امّت و يار و سرباز و مدافع محمّد(ص)  بودند.

«اِبن ابي الحديد» مي گويد: «در امالي ابي جعفر محمّد بن حبيب خوانده‌ام كه: وقتي ابوطالب پيامبر(ص) را مي‌ديد، احياناً مي‌گريست و مي‌گفت: زماني كه او را مي‌بينم به ياد برادرم عبدالله مي‌افتم كه برادر پدري و مادري من بود»  و نيز «ابن ابي الحديد» نقل مي‌كند كه: ابوطالب بسياري اوقات از اينكه خوابگاه پيامبر(ص) مشخّص باشد بيمناك بود و شبانگاه آن حضرت را از خوابگاهش بر مي‌داشت و پسر عزيز خود علي(ع) را در بستر او مي‌خوابانيد (او را فدايي پيامبر(ص) قرار مي‌داد).

شبي علي(ع) گفت: «پدر! من كشته مي‌شوم».

ابوطالب گفت: «اِصْبِرَنَّ يأبُنَّي فَالصَّبْرُ اَحْجي كُلُّ حَي مَصيرُهُ لشُعُوبِ*قَدَرُ اللهِ وَالْبِلادُ شَديد لِفِداءِ الْحَبيبِ وَابْنَ الْحَبيبِ* لِفِداءِ الاَْغَرِّ ذي الْحَسَبِ الثّا قِب والباعِ وَالْكَريمِ النَّجيبِ*اِنْ تُصِبْكَ الْمَنُونُ فَالنَّبْلُ تُبْري فَمُصيبٌ مِنْها وَغَيْرُ مُصيبِ*كُلُّ حَي وَإنْ تَمْلي بِعُمْر آخِذٌ مِنْ مَذاقِها بِنصيبِ؛ شكيبا باش اي پسر كه شكيبايي بهتر است و بازگشت هر زنده اي به مرگ است. خداوند به شكيبايي آزمايش مي كند كه آزمايش، سخت است. براي فدا شدن در مسير دوست و فرزندِ دوست آن كه نجيب و از خانواده اي اصيل و متنفّذ و با سخاوت و بزرگوار و آقاست اگر مرگ، تو را ربود، پس به بزرگي رسيده اي و به بدي اصابت ننموده اي و سرانجام هر زنده اي، هر چند كه عمري را به شيريني گذرانده باشد، بهره اي از مرگ را مي چشد.»

علي(ع) در پاسخ پدر گفت:«أَتَأْمُرُني بِالصَّبْرِ في نَصْرِ اَحْمَد وَ وَاللهِ ما قُلْتُ الَّذي قُلْتُ جازِعاً* وَلكِنَّني اَحْبَبْتُ اَنْ تَري نُصْرَتي وَتَعْلَمَ اَنّي لَمْ اَزَلْ لَكَ طائعاً* سَأسْعي لِوَجْهِ اللهِ في نَصْرِ اَحْمَد نَبِيّ الْهُدي الْمَحْمُودُ طفْلاً وَيافعاً؛ آيا مرا به شكيبايي در ياوري پيامبر امر مي كني؟ به خدا قسم اگر من سخني گفتم، از بهر ترس و ناراحتي نگفتم؛ بلكه مي خواستم كه ياوري مرا ببيني و بداني كه من همواره مطيع تو هستم.

به زودي براي خدا در ياوري احمد تلاش مي كنم كه او پيامبر هدايت و ستايش شده اي از زمان كودكي و نوجواني است.»

علي(ع) در اين اشعار، مراتب سعي و كوشش خود را در ياري رسول خدا به پدرش اعلام داشت و يادآور شد: سخنانم از روي بي صبري و دريغ از بذل جان در راه پيامبر(ص) نبود؛ بلكه مي‌خواستم تو از درجه نصرت من آگاه باشي و بداني تا پاي كشته شدن، براي حفظ جان پيامبر(ص)  آماده ام و همواره مطيع تو هستم.

به طور خلاصه بايد گفت كه علاقه و محبّت ابيطالب به پيامبر(ص) بيش از حدّ توصيف بوده، تا آنجا كه او را از فرزندان خود عزيزتر و گرامي‌تر مي داشت. قصيده «لاميه» آن حضرت كه به نقل از «اِبْن اَبِي الحديد» در «اِشتهار»، مانند قصيده «قفانبكي» است، از ثبات و استقامت او در حمايت از پيامبر(ص) و علاقه و حبّ او به آن حضرت، و آمادگي براي انجام هر گونه فداكاري، در راه حمايت از ايشان حكايت دارد.

چنانچه «ابن ابي الحديد» در اشعار خود سروده، مي‌توان گفت: اگر ابوطالب و فرزندش علي(ع) نبودند، دين برپا نمي‌شد.

ابوطالب در مكّه و علي(ع) در يثرب، پيامبر(ص) را ياري رساندند. ابوطالب در آغاز از پيامبر(ص) حمايت كرد و كفالت ايشان را بر عهده گرفت و علي(ع) كاري را كه ابوطالب در ياري دين خدا شروع كرد به پايان رساند؛ پس عجب نيست كه پيامبر(ص) در مرگ او، آن همه محزون و اندوهناك گرديد.

فقدان وي، جبهه مسلمانان را شكسته و بي پناه كرد و در نهايت يكي از علل لزوم هجرت، همين مرگ او بود، زيرا با مرگ او مسلمانان و شخص پيامبر(ص)، يگانه حامي خويش را از دست دادند و دشمنان در برابر آن ها جسور و گستاخ گرديدند.

ابوطالب(ع) همان بزرگمرد ارجمندي كه از اجتماع قريش و نقشه ها و تهديدات و قطع روابط و آزار و اذيّت ايشان بيم نداشت و تا زنده بود، با خلوص نيّت، از پيامبر اسلام(ص) حمايت كرد و به او گفت:

«اِذْهَبْ يَابْنَ اَخي فَقُلْ ما اَحْبَبْتُ فَوَ اللهِ لا اُسَلِّمُكَ لِشَئ اَبَداً»

و سروده است كه:

«واللهُ لَنْ يَصِلُوا اِلَيْكَ بِجَمْعِهِم حَتّي أُوْ سَدَ فِي التُّرابِ دَفيناً* فَاصدع بأَمْرِكَ ما عَلَيْكَ عضاصة وَاَبشِرْ وَقَرَّ بذاكَ مِنْك عُيُوناً* وَعَرَضْتَ ديناً قَدْ عَلِمْتُ بِاَنَّه مِنْ خَيْرِ اَدْيانِ الْبرِيَّةِ ديناً»

با اين مضمون كه: به خدا قسم هرگز با همه قوايشان به تو نمي رسند؛ حتّي اگر با شتاب و پنهان روند. پس دينت را منتشر كن كه ترسي بر تو نيست; و تو را مژده مي دهم و از اين نكته چشمت روشن باد كه ديني را آوردي كه مي دانم آن دين، بهترين اديان براي بشر مي باشد.

و همان بزرگواري كه در ضمن قصيده ديگرش مي فرمايد:

«اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنا وَجَدْنا مُحَمَّداً رَسُولاً كَمُوسي خُطَّ في اَوَّلِ الْكُتُبِ*وَ اَنَّ عَلَيْهِ فِي الْعِبادِ مَحَبَّة وَلا حَيْفَ فيمَنْ خَصَّهُ اللهِ بِالْحُبِّ؛ آيا نمي دانيد كه ما محمّد(ص) را پيامبري مانند موسي يافته‌ايم؛ كه در كتب آسماني پيشين از او نام برده شده است و به درستي كه در ميان بندگان، براي او محبّتي است و آن كسي كه خداوند او را به محبّت خود مخصوص گردانيده، ستمي ندارد.»

و نيز مي فرمايد:

«اِنَّ عَليِّاً وَجَعْفَراً ثِقَتي عِنْدَ مُلِمِّ الزَّمانِ وَالنُّوَبِ* لا تَخذ لا وَانْصُرا ابْنَ عَمِّكُما اَخي لاُِمّي مِنْ بَيْنِهِمْ وَاَبي* وَاللهُ لا اَخْذُلُ النِّبي وَلا يَخْذُلُهُ مِنْ بَنِي ذُو حَسَبِ»

حضرت ابوطالب در شعر فوق بيان مي دارد كه: علي و جعفر در حوادث و ناملايمات روزگار مورد اعتماد من هستند.

وي به فرزندانش توصيّه مي كند كه آن حضرت را رها نكرده و ياري دهند و اين نكته را متذكّر مي شود كه: پدر او از برادران من است و من و او از يك پدر و مادر هستيم. و به خدا قسم كه من، ياري پيامبر(ص) را رها نخواهم كرد و نيز هر كه داراي شرافت انساني است، او را رها نخواهد كرد.

از حضرت باقر(ع) روايت شده است:

«اگر ايمان ابيطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين خلق را در كفه ديگر گذارند، ايمان او سنگين تر خواهد بود.»

مقام آن حضرت چنان رفيع بود كه پيامبر(ص) در مصيبتش گريان شد و بسيار اندوهناك گرديد و جبين راست او را چهار مرتبه مسح فرمود و جبين چپش را سه مرتبه مسح كرد؛ سپس فرمود: اي عمّ! در صغيري پرورشم دادي و در يتيمي كفالتم نمودي و در كبيري ياري ام كردي؛ خدا به تو در برابر ياري من پاداش نيكو دهد. پيامبر(ص) پيشاپيش جنازه او مي رفت و مي فرمود: صله رحم كردي و جزاي نيكو گرفتي. به طور قطع، بر همه امّت اسلام لازم و واجب است كه قدر خاندان ابوطالب را بدانند و خدمات و رنج و مصايب آنان را در ياري پيامبر (ص)، نصرت دين و اعتلاي كلمه توحيد فراموش ننمايند.


منبع: حوزه

211008

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: