هنگامي كه فرعون تصميم گرفت موسي و يارانش را تعقيب كند به بلعم باعورا گفت: از خدا بخواه كه موسي و اصحابش به دست ما گرفتار شوند. او پذيرفت و به طرف موسي و اصحابش به راه افتاد تا آنها را نفرين كند. چهارپاي وي از حركت امتناع ورزيد، بلعم باعورا حيوان را زد؛ خداوند حيوان را به زبان آورد و حيوان گفت: واي بر تو! چرا مي زني؟! آيا مي خواهي همراه تو بيايم كه تو پيامبر خدا و قومش را نفرين كني؟ بلعم باعورا آن قدر حيوان را زد تا جان داد. در اين هنگام اسم اعظم از دست او رفت.[1]
اين موضوع به زمان موسي (ع) يا ساير پيامبران اختصاص نداشته و بعد از پيامبر اسلام (ص) و تا به امروز نيز ادامه دارد كه بلعم باعوراها علم و دانش و نفوذ اجتماعي خود را در برابر درهم و دينار يا مقام و يا از روي حسد در اختيار گروه هاي منافق و دشمنان حق قرار داده و مي دهند.[2]
اين افراد ويژگي هايي دارند كه قرآن، آنها را چنين بيان مي كند:
«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[3]؛
[و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم؛ ولي (سرانجام) خود را از آن تهي ساخت و شيطان در پي او افتاد، و از گمراهان شد! * و اگر ميخواستيم، (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانشها) بالا ميبرديم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها كرديم) و او به پستي گراييد، و از هواي نفس پيروي كرد! مثل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كني، دهانش را باز، و زبانش را برون ميآورد، و اگر او را به حال خود واگذاري، باز همين كار را ميكند؛ (گويي چنان تشنه دنياپرستي است كه هرگز سيراب نميشود! (اين مثل گروهي است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ اين داستانها را (براي آنها) بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند)!]
پي نوشت:
[1] تفسير قمي، ج1، ص 248
[2] تفسير نمونه، ج7، 11
[3] اعراف/ 175 و 176