مشروح سخنرانی آیتالله میرباقری به شرح زیر است:
شهادت امیرالمومنین بر نبوت نبی اکرم و ادعای بزرگ منافقین
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و افضل سفرائه حبیب اله العالمین ابا القاسم محمد و صلی الله علی اهل بیته المعصومین الهداه المهدیین واللعنه علی اعدائهم اجمعین. در سوره مبارکه منافقون قرآن میفرماید: «إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ * اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» عرایض ما در باب بعضی خصوصیات طرح و برنامهای که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای دست گیری و هدایت عوالم دارند، بود و همچنین موقف و موضعی که ما باید نسبت به این دو دستگاه و دو برنامه داشته باشیم. سوره جمعه ترجمه شد؛ یک مقداری هم سوره منافقین را ترجمه میکنم.
وقتی ما منافقون را بخواهیم بشناسیم قاعدتاً باید از مسیر خصوصیاتی که در آیات قرآن بیان شده بشناسیم و با بحثهای لغوی خیلی کار به مقصد و نتیجه نمیرسد. منافق کسی است که دو راه را در زندگی برای خودش قرار میدهد و ظاهری و باطنی دارد اینها روشن است درون و احساسات و اعتقادات باطنی و تمنیات و خواستههای باطنیش چیزی است و ظاهر و زبان و شکل ظاهری زندگی او چیز دیگری است؛ یعنی بین این دو فاصله انداخته و در ظاهر جوری زندگی میکند اما چیز دیگری را در باطن جستجو میکند؛ اینها بعضی خصوصیات منافقین است ولی حقیقت این است که این خصوصیات را باید در آیات قرآن دنبال کرد تا ببینیم قرآن چطور منافقین را معرفی میکند و بعد در کنار قرآن هم روایاتی که از اهل بیت علیه السلام رسیده را باید بررسی کنیم تا این جریان نفاقی که قرآن از آن بحث میکند شناخته بشود. گاهی بنای قرآن بر این نبوده که منافقین را به گونهای معرفی کند که همه بتوانند هر منافقی را بشناسند و بنا بر این نبوده که اسرار در این عالم آشکار بشود زیرا «یَوْمَ هُمْ بارِزُون»(غافر/۱۶) یک جریان دیگری است و در دنیا بنا بر این نیست که منافقین یک جوری معرفی بشوند که هر کسی بتواند هر منافقی را بشناسد مگر اینکه کسی جزو متوسمین شود که آن وقت میتواند در سیمای آدمها حقیقت و باطن آنها را ببیند که آن یک سخن دیگری است؛ چنانچه ائمه علیهم السلام متوسم هستند و در سیمای شخص اسرار باطنی او را میبینند و میشناسند. مثلاً گاهی کسی ادعا میکرد که ما از محبین شما هستیم، امیرالمومنین میفرمود: اینطوری نیست؛ در حالیکه در ظاهر هم جزو طرفداران حضرت بود ولی طولی نمیکشید که صفش جدا میشد و مسیرش را تغییر میداد.
این شناسایی که قرآن معرفی کند به طوری که همه بتوانند اشخاص منافقین را بشناسند در دنیا بنا نبوده است. ولی خصوصیات آنها که جریان آنها را معرفی میکند و یک آگاهی و بصیرتی نسبت به این جریان در مقابل حضرت میدهد بیان شده است. گاهی خدای متعال میفرماید «لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْل»(محمد/۳۰) یعنی اگر ما میخواستیم همه را به شما نشان میدادیم که ببینید و چهرهها را بشناسید ولی آن لازم نیست و از لحن قول و نوع حرف زدنشان معلوم و آشکار میشود. بعضی از لحن قولشان را هم در همین سوره خدای متعال توضیح داده «یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِم» شما با هر کسی حرف میزنی خیال میکنند علیه آنها توطئه میکنی؛ اینها همچین موجوداتی هستند. بعضی از خصوصیات منافقین و طرح هایشان و بعد هم تکالیفی که ما در مقابل طرح منافقین داریم در این سوره به یک نسبتی توضیح داده شده که بعضی از اینها را تقدیم میکنیم.
نکته اولی که در این سوره است این است که خدای متعال وقتی صحبت از منافقین را در این سوره آغاز میکند با یک ادعای بزرگی اینها را معرفی میکند؛ یعنی یک آدمهای پرمدعا و با این ادعای بزرگ هستند «إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّه» یعنی ما شاهد بر رسالت شما هستیم و شهادت میدهیم جمعی از منافقین که محضر حضرت می آمدند ادعا میکردند که ما شاهد بر نبوت شما هستیم؛ این خیلی ادعای بزرگی است و لوازمی دارد چنانچه در قرآن امیرالمومنین به عنوان شاهد بر نبوت نبی اکرم معرفی شده و هر کسی نمیتواند این شهادت را بدهد. در آیه ۱۷ سوره مبارکه هود خدای متعال اینطوری میفرماید «أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَ رَحْمَةً أُولَـئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ»(هود/۱۷) کسی که همراه با بینه الهی است و ادله روشن و بینات الهی همراه او است و در کنار او یک شاهدی از خود او است که بر این نبوتش شهادت میدهد، آیا نسبت به او کفر میورزید؟ در ذیل این آیه روایات متعددی از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که حضرت فرمودند که من همه آیات قرآن را میدانم که کجا نازل شده است، در باب قریش و اشخاص قریش هم آیاتی از قرآن نازل شده که من همه آنها را میدانم و هیچ فردی از اشخاص سرآمد قریش نیستند که آیهای در باب آنها نازل نشده باشد که آنها را معرفی کند. راوی به حضرت عرض کرد: راجع به خودتان کدام آیه از قرآن است که شما را معرفی میکند؟! حضرت این آیه را خواندند و فرمودند که من آن شاهد هستم. شاهد نبی اکرم امیرالمومنین است که یک چنین شخصیتی است.
در آیه آخر سوره رعد میفرماید «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب»(رعد/۴۳) کفار میگویند: شما رسول و مرسل نیستید، بگو: من دو شاهد دارم که شاهد بر نبوت من است و این دو برای این که کار به نتیجه برسد کافی است. شاهد در کنار شهادتش یک عهد و قراری دارد و یک حمایتی باید بکند و راه را پیش ببرد؛ و این طور نیست که شاهد فقط به زبان بگوید: من شهادت میدهم؛ بلکه مقام شهادت نسبت به نبوت مقامی است که با این شهادت کار باید در عالم پیش برود. آنها که میگویند شما رسول نیستی و از پیش خودت حرف میزنی و صرفاً یک مصلح اجتماعی هستی و دلت میخواهد جامعه را اصلاح کنی و ادعای نبوت میکنی، و در واقع آن نقطه مرکزی ارزش کار حضرت که رسالت است را انکار میکنند، خدای متعال میفرماید که ای پیغمبر ما به آنها بگو که من دو شاهد دارم: یکی الله و دوم آن کسی که تمام علم الکتاب نزد اوست. من عنده علم الکتاب را میدانید چه مقام رفیعی است؟! امام صادق علیه السلام در یک بیانی به سدیر فرمودند: اگر میخواهی بفهمی ما که هستیم، ما را با آصف بن برخیا مقایسه کن که قرآن فرمود «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک»(نمل/۴۰) آصف به جناب سلیمان عرض کرد که قبل از این که پلکتان را به هم بزنید من تخت بلقیس را از یمن تا شام برای حاضر میکنم و بعد حضرت دیدند که تخت در محضرشان حاضر است. امام صادق فرمودند: او به اندازه یک قطره از دریای علم الکتاب داشت؛ و در بعضی روایات دارد به اندازهای که پرندهای به دریا نوک بزند و منقارش تر بشود از علم الکتاب داشت و این تصرف عظیم را کرد. بعد حضرت این آیه را خواندند و فرمودند که من عنده علم الکتاب آن کسی است که همه این علم الکتاب نزد اوست و فرمودند: «وَ اللَّهِ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلِّهِ عِنْدَنَا»(۱) یک چنین کسی شاهد رسول خدا است که در کنار خدای متعال از او یاد میشود.
در قرآن انبیاء شاهد نبوت این پیغمبر هستند و این شهادت یک شهادت ظاهری نیست؛ بلکه به دنبال آن تکلیف میآید. این مطلب را هم در آیه ۸۱ سوره مبارکه آل عمران خدای متعال بیان فرموده است «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدین»(آل عمران/۸۱) خدای متعال از انبیاء یک پیمان محکمی گرفته که وقتی من به شما کتاب و حکمت دادم تکلیفی بر روی دوش شما میآید، زیرا شما را همراه با کتاب فرستادم و به شما حکمت عطا کردم. بعد از شما یک پیامبری میآید که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مقصود هستند و رسالت شما را تصدیق میکند. باید به او ایمان بیاورید و او را نصرت کنید در روایات آن را به دوران رجعت تفسیر کردند که انبیاء میآیند و باید وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین را نصرت کنند. این پیمان را قبول و اقرار کردید که شما شاهد بر نبوت حضرت باشید من هم با شما شاهد هستم.
بنابراین انبیاء شاهد هستند و از آنها میثاق نصرت و ایمان به حضرت گرفته شده است. خدای متعال شاهد بر نبوت حضرت است و آن کسی که عالم به همه کتاب است و اسرار کتاب نزد اوست، او هم شاهد حضرت است؛ اما منافقین یک چنین ادعایی میکنند و چنین مقامی را میخواهند غصب بکنند و در این مقام بنشینند و این جایگاه را برای خودشان قائل هستند؛ اما خدای متعال هم به شدت این را نفی میکنند.
«وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُه» یعنی نه این که شما رسول نیستید بلکه خدای متعال میداند شما رسول هستید و شاهد است بر این که اینها دروغ میگویند؛ یعنی دروغ گفتن آنها معنایش این نیست که شما پیغمبر نیستید یعنی دروغِ خبری نیست؛ بلکه خبر درست است و شما رسول هستید ولی آنها دروغ میگویند و در ادعای شهادت راستگو نیستند، زیرا آنها شاهد بر رسالت شما نیستند و شهودی ندارند بلکه راه خودشان را میخواهند بروند و میخواهند در این موقف حضور پیدا کنند و جای شاهد بنشینند و به دنبال آن منصبی هستند که برای شاهد است.
ادعای شهود منافقین؛ سپری برای دنیا طلبی و صد سبیل الهی
«إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ * اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُون»(منافقون/۱-۲)؛ یعنی اینهایی که شاهد حقیقی نیستند و یک راه دیگری میروند، ادعای شهادت میکنند و قسمهای مؤکد میخورند و قسم هایشان برای این است که میخواهند سپری داشته باشند که در پرتو آن به کار خودشان بپردازند و اتفاقاً فعال هم هستند و اینطور نیست که منفعل باشند؛ بلکه میخواهند کسی متعرض آنها نشود و یک پوششی برای خودشان درست کنند که در ورای این پوشش کار خودشان را جلو ببرند.
این جریان نفاق، شاهد نیستند و در باطنشان شهودی نسبت به رسالت شما ندارند؛ بلکه کار خودشان را میکنند همان چیزی که در آیات سوره جمعه هم آمده که آنها دنبال دنیا هستند و با دنیا فاصله نگرفتند. کسانی هستند که تمنای موت و لقاء الله ندارند و برعکس، حریص و شدید به دنیا و دنبال کار دیگری هستند؛ اما این ادعا را میکنند و خودشان را در موقف شهود نسبت به رسالت حضرت قرار داده و در جای شهدا مینشینند و بعد هم قسمهای موکدی میخورند و با شدت ادعا میکنند که ما شاهد هستیم تا سپری برای خودشان درست کنند و کار خودشان را انجام بدهند.
اینها دنبال صد عن سبیل الله هستند و میخواهند راه خدا را ببندند. آن سبیل الهی که اینها میخواهند سد کنند همان راهی است که در سوره جمعه گفته شده است زیرا یک راه بیشتر وجود ندارد. «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین * ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم»(جمعه/۲-۳) خدای متعال پیغمبری فرستاده است و فضل الهی شامل حال این پیامبر شده که به او کتاب و حکمت داده است اما اینها میخواهند صد عن سبیل کنند و مردم را از این راه باز بدارند؛ اما قرآن در مواضع متعددی توضیح میفرماید که اینها به مقصد خودشان نمیرسند
یکی از سوره هایی که جای تأمل و دقت فراوان دارد و اگر کسی میخواهد برنامه و طرح منافقین را دنبال کند خوب است این سوره را ببیند سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم است که خصوصیات اینها را خدای متعال توضیح میدهد و میفرماید «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۱) کسانی که کفر ورزیدند و صد عن سبیل الله کردند خدای متعال عمل آنها را گم میکند؛ نه این که آنها به نتیجه نمیرسند بلکه این عمل به نتیجه نمیرسد. آیات متعدد دیگری هم در این سوره هست که احوالات اینها را مفصل توضیح داده و بررسی میکند و میفرماید که اینها به مقصد نمیرسند؛ اما اینهایی که میآیند و به پیامبر گرامی اسلام نزدیک میشوند و ادعا میکنند که ما شاهد هستیم و قسمهای موکد هم میخورند، دنبال صد عن سبیل هستند و اگر نیایند در درون امت رخنه نکنند و این ادعاها را نکنند و این مقامات را برای خودشان تثبیت نکنند نمیتوانند این کار را بکنند؛ زیرا راه صد عن سبیل الله همین است که بیایند و کنار حضرت قرار بگیرند و ادعا کنند و قسمهای موکدی هم بخورند که ما دارای این موقعیتها هستیم. همه وقتی نگاه میکنند میبینند که خیلی ظاهر آراستهای دارند و اینگونه صد سبیل میکنند.
روایتی را محضرتان تقدیم میکنم که بیان میدارد ادامه صد عن سبیل راه نبی اکرم در ائمه است وقتی حضرت فرمودند «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» یعنی وجود مقدس نبی اکرم و راه حضرت باید از طریق ائمه ادامه پیدا کند و آنها میخواهند این راه را ببندند و طرح آنها برای این که سبیل الله را صد بکنند و نگذارند مردم در این سبیل قرار بگیرند این است که ادعای مقام شهادت میکنند که یک مقام مهمی است و آن موقف را در امت میخواهند غصب بکنند. قسمهای موکدی هم میخورند و آن را سپر و پوشش خودشان قرار میدهند تا راه نبی اکرم را ببندند و مردم از این راه نروند و مسیر را تغییر بدهند. همان چیزی که در سوره جمعه هم بود. اینها دلشان دنبال دنیا و هوای نفس خودشان است. قرآن در آیات دیگر مفصل اینها را معرفی میکند که اینها اهل شقاق هستند و مسیرشان از پیامبر خدا جدا شده و دنبال راه حضرت نیستند؛ ولی برای این که بتوانند به مقصد برسند ادعا میکنند که ما شاهد هستیم.
خصوصیت آنها در آیه مبارکه ۳۲ سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم این است که «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُم»(محمد/۳۲) اینهایی که کفر ورزیدند و داستان کفرشان هم در سوره منافقین بیان شده و مسیرشان را از پیامبر جدا میکنند در حالیکه راه برایشان روشن شده به خدای متعال ضرر نمیزنند.
اینها مسیرشان را از حضرت جدا کردند و میخواهند مسیر نبی اکرم را هم صد کنند و امت را دنبال خودشان بکشند. این یکی از خصوصیاتی است که این آیات برای منافقین بیان دارند. منافقین جمعیتی هستند و یک موقفی دارند و میتوانند ادعا کنند که ما شاهد بر رسالت حضرت هستیم و ما هستیم که باید این رسالت را ادامه بدهیم و با ما کار به مقصد میرسد. قسمهای موکدی هم میخورند ولی آنچه در باطن دنبال میکنند این است که مسیرشان را از حضرت جدا کردند و صد سبیل میکنند. از آن جایی که مسیرشان جداست، فهمیدند ولی برای این که صد عن السبیل بکنند قسم میخورند.
بررسی خصوصیات منافقین از منظر قرآن
سوال این است که چرا اینها به این وادی افتادند و چرا کارشان به این جا رسید که با ادعا صد عن السبیل بکنند، خدای متعال میفرماید «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَفْقَهُون» یعنی اینها وارد دنیای اسلام شدند ولی بعداً کفر ورزیدند در یک موقفی هستند که قلب هایشان طبع شده و دیگر نمیتوانند راه حضرت را بفهمند. انسانی که راهش را از وجود مقدس نبی اکرم جدا میکند به یک موقفی میرسد که طبع قلب میشود و دیگر نمیتواند بفهمد.
قرآن راجع به کفار میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون»(بقره/۶) اینها دیگر انذار بشوند یا نشوند فرقی نمیکند. کسی که راهش را جدا میکند و بعد از این ایمان کفر میورزد و ایمانش را زیر پا میگذارد، به جایی میرسد که قلب بسته و طبع میشود و دیگر راهی برای ورود حقایق به این قلب نیست و نمیتواند در راه بیاید. این قلب همراه نیست. اگر کسی این قلب را دنبال حرکت کرد، این قلب صد سبیل میکند زیرا دیگر نمیتواند حرف پیامبر خدا بفهمد و این راه را ببیند. لذا هر کسی هم دنبال او برود، اهل فهم راه نیست. مردم را پشت سر خودش نگه میدارد و صد عن السبیل میکند.
کسی میتواند در این راه حرکت کند که قلبش سرشار و با حضرت مرتبط است و دریافت میکند و وقتی مردم پشت سر او راه میافتند، به خدا میرسند و او مردم را در سبیل قرار میدهد؛ اما کسی که قلبش طبع و بسته شد، کسانی که پشت سر او قرار میگیرند، چون خودش دین خدا و راه حضرت را نمیفهمد مردم را هم پشت سر خودش نگه میدارد.
خدای متعال یک خصوصیت دیگری از اینها را معرفی میکند و میفرماید «وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُون» خیلی امر عجیبی است و دو خصوصیتی که از آنها ذکر میکند این است: اینهایی که ادعای این مقامات را میکنند کسانی هستند که وقتی آنها را میبینید جسمشان تو را به شگفتی و اعجاب میآورد، شاید مراد از جسم این جسم فیزیکی شان نیست؛ اینها یک ظاهری دارند و یک باطنی؛ یک روح و یک جسم و پیکرهای دارند؛ پیکره ظاهری شان شگفت انگیز است، در جنگها شرکت میکنند و به حسب ظاهر در دنیا زهد میورزند در کنار حضرت خیلی جاها دیده میشوند و این ظاهرشان واقعا اعجاب آور است؛ دوم اینکه نه فقط ظاهرشان اعجاب آور است بلکه وقتی حرف هم میزنند خیلی زیبا حرف میزنند، از عدالت و اسلام و کمک به مردم و خیر و صلاح مردم حرف میزنند.
شما آن جریان نفاقی که صدر اسلام بوده را ببینید که چه پیکره زیبایی دارند خودشان را تا کنار حضرت و در خانه حضرت آوردند و جزء نزدیکان حضرت و یار غار حضرت شدند؛ سخنان شان را ببینید؛ در خلوتشان هم گاهی نان و سرکه میخورند و قرآن و نماز شب و تراویح میخوانند و یک ساعت اشک در نمازشان میریزند، این ظاهر را که نگاه میکنید خیلی ظاهر آراستهای است؛ حرفهایشان را که میشنوید حرفهای فوق العادهای است و حتی ظاهر حرفها در مسیر حضرت است؛ ولی خدای متعال میفرماید که اینها ریشه ندارند و دلشان با تو نیست. آدم هایی هستند که این حرفهایشان از ریشه برنمی خیزد.
ظاهر و جسم و سخن و گفتگو یک موقع یک ریشهای دارد و این ادعای توحید از یک ریشهای برمیخیزد؛ و یک موقعی اینطور نیست و ریشهای ندارد. خدای متعال در قرآن میفرماید: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماء * تُؤْتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُون»(ابراهیم/۲۴-۲۵) مثل کلمه طیبه که کلمه توحید است مثل یک شجره طیبهای است که یک ریشهای دارد و شاخ و برگش در آسمان است. دارای یک ریشه استواری است که البته قرآن توضیح نمیدهد که موقف و موطن این اصل کجاست اما شاخ و برگ و فروعش در آسمان است؛ که تا میرسد به جبهه مقابل که میفرماید «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار»(ابراهیم/۲۶) کلمه خبیثه مثل یک شجره خبیثهای است که ریشه ندارد. وقتی ظاهرش را نگاه میکنی ظاهر با شکوه یک درخت است ولی ریشه و قرار ندارد و استوار نیست و در حال دگرگونی و تلون است. بنابراین کلمه خبیثه درخت ریشه داری نیست ولی وقتی نگاه میکنی میبینی یک درخت است و شاخ و برگ دارد و به حسب ظاهر استوار است.
خدای متعال در قرآن میفرماید که جبهه نفاق این چند خصوصیت را دارند: یکی این که مقام شهادت نسبت به رسالت حضرت را ادعا میکنند و قسمهای موکد هم میخورند؛ دوم آنکه ظاهر آنها این پیکره ظاهریشان باعث تعجب است. البته شاید مقصود این جسم و اندام ظاهری نیست بلکه یعنی وقتی ظاهرشان را میبینی یک چهره و یک باطنی دارند و این جسم و پیکره و اجسادی که در آنها شکل میگیرد خیلی شگفت آور است؛ و حرف که میزنند خیلی فوق العاده حرف میزنند. خیلی از آنها به ظاهر اهل بدر و احد هستند و حرف زدنهایشان هم فوق العاده است؛ ولی اینها درخت ریشه دار و شجره طیبهای نیستند و این حرفها از یک ریشهای برنمی خیزد بلکه چوبهای خشکی هستند که تکیه گاه میخواهند؛ در حالیکه درخت شجره طیبه ریشه دارد و تکیه گاه نمیخواهد یعنی شجره توحید به ریشه خودش که اتصال به حضرت حق است تکیه میکند. نبی اکرم تکیه گاهی نمیخواهد چون تکیه گاهش خدای متعال است و به اصل خودش تکیه میکند؛ ولی این منافقین علیرغم اینکه خیلی ظاهر آراستهای دارند و فوق العاده حرف میزنند ولی یک درخت بی ریشه و مثل چوب خشکی هستند که به جایی بند نیست.
در حقیقت امیرالمومنین شاهد هستند و همین حرفها را میزنند ولی این حرفها از یک ریشهای برمی خیزد اما منافقین ریشه ندارند چون دلشان در دنیاست و بیرون از دنیا نرفتند و همراه حضرت نیستند آن رسالت را ندیدند و آن راه را درک نمیکنند ولی ظواهرشان طوری است که وقتی نگاه میکنی اگر کسی اهل باطن نباشد ظواهری میبینند. «اصحابی کالنجوم بای اقتدیتهم اهتدیتم» ولی باطن ندارند و به فرموده قرآن «کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِم» مومن استوار است و هیچ ریگی به کفشش نیست و راه خدا را میرود اما اینها چون راهشان درست و مستقیم نیست و با حضرت اهل صدق نیستند و پنهان کاری میکنند و نفاق دارند هر ندایی بر میخیزد او را بر علیه خودشان احساس میکنند.
این چند خصوصیتی است که در آیات اول سوره برای منافقان ذکر میشود: اول، ادعای بزرگ «قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّه» که خداوند متعال صریحاً این ادعا را نفی میکند که «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُون» دوم، ظواهر آراسته و حرفهای زیبا؛ و سوم، اینکه «یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ» یعنی چون در باطن یک راه دیگری میروند هر آیهای که نازل میشود میترسند و احساس میکنند که الان پرده آنها بالا زده میشود.
قرآن میفرماید که این پیکره ظاهری شان پوششی برای صد عن سبیل الله است و میخواهند راه نبی اکرم را ببندند و لذا ادعا میکنند که شاهد هستند ولی این ادعا برای این است که در موقفی قرار بگیرند تا بتوانند راه را صد بکنند. اینها ریشهدار حرفهایشان نیست و قرآن هم میفرماید «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُون» یعنی آن دشمن حقیقی که باید از آن پرهیز کنید اینها هستند چون میخواهند مسیر را تغییر بدهند؛ یعنی گویا یک بیان غیبی است که دشمنان حقیقی اینها هستند و از اینها اجتناب کنید، اینهایی که ظاهرشان بسیار آراسته است و حرف زدن و راه رفتن و ادعاهایشان بزرگ است؛ ولی مسیرشان با مسیر رسول شقاق دارد و یک راه دیگری میروند و دنبال صد از سبیل الله هستند که راه وجود مقدس نبی اکرم است. اینها مانع کار نبی اکرم هستند و دشمنی حقیقی را اینها با وجود مقدس نبی اکرم انجام میدهند.
انکار ولایت امیرالمومنین؛ صد راه خدا و شاخصه منافقین
روایتی را مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه از وجود مقدس موسی بن جعفر سلام الله علیه در کتاب الحجه کافی نقل کردند که در ضمن یک حدیث طولانی فرمودند «قُلْتُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى سَمَّى مَنْ لَمْ یَتَّبِعْ رَسُولَهُ فِی وَلَایَةِ وَصِیِّهِ مُنَافِقِین وَ جَعَلَ مَنْ جَحَدَ وَصِیَّهُ إِمَامَتَهُ کَمَنْ جَحَدَ مُحَمَّدا وَ أَنْزَلَ بِذَلِکَ قُرْآنا فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ بِوَلَایَةِ وَصِیِّکَ قالُوا نَشْهَد إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ لَکاذِبُونَ اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ السَّبِیلُ هُوَ الْوَصِی»(۲) این که یک «عبدالله بن ابی» پیدا کردند که جزو منافقین مدینه بود و هر آیهای درباره نفاق نازل میشود با عبدالله بن ابی تطبیقش میکنند، راه گم کردن است. در این حدیث حضرت فرمودند این که ایمان آوردند و بعد کفر ورزیدند و همان نفاق حقیقی که در این سوره مطرح شده است به فرموده قرآن آن کسانی هستند که وجود مقدس نبی اکرم را تکذیب کردند و در ماجرای وصایت تبعیت نکردند و قرآن آنها منافق نامیده است؛ یعنی در ظاهر دین حضرت را قبول دارند ولی آن دستور اصلی حضرت که ادامه راه حضرت را تضمین میکند نمیپذیرند و میخواهند این راه را صد بکنند. همان تکلیفی که به فرموده قرآن «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»(مائده/۶۷) یعنی اصل ابلاغ رسالت به آن بستگی دارد. حضرت فرمودند آن کسی که امامت وصی را انکار کرد خدای متعال او را مثل کسی قرار داده که اصل رسالت را انکار میکند. این مطلب را قرآن به وضوح بیان کرده است و آنهایی که نفاق دارند علت نفاقشان هم همین است که «إِنَّ الْمُنافِقِینَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ لَکاذِبُونَ» یعنی این کلمه را نمیگویند. و راه خدا را صد میکنند؛ یعنی راه امیرالمومنین را میبندند و امت را در راه دیگری میبرند.
پس در جریان امت حضرت یک اتفاقی افتاد و یک عدهای مدعی بودند که ما مقام شهود داریم و ما هستیم که راه با ما ادامه پیدا میکند، و اصلاً مقام شهادت یعنی همین. و مدعی بودند که کار حضرت با ما به نتیجه میرسد. آنها ظواهر کاملاً آراستهای هم دارند و حرف زدن و راه رفتن و اجسامشان هم شگفت انگیز است. اینها کارشان این است که میخواهند راه را بعد از رسول ببندند که وجود مقدس امیرالمومنین هستند؛ و این واضح است که سبیل الله امام است و شما اگر راه امام را صد کردید و مردم را از امام برگرداندید دیگر راهی نیست که مردم به سمت خدای متعال بروند. وقتی یک جامعهای از امام جدا شد دیگر با نماز خواندن و روزه گرفتن و عمل به مناسک به خدا نمیرسد، که اینها اگر میخواست کسی را برساند اول از همه باید ابلیس میرسید که دو رکعت نماز خوانده که چهار هزار سال طول کشیده است؛ البته همه این مناسک لازم است اما اینها مناسک سیر با امام هستند نه این که خودش به جایی برساند. کسی که همه محرمات و واجبات و مستحبات و مکروهات را رعایت کند و در یک کلمه همه این آداب را رعایت کند؛ اما نبی اکرم را انکار کند به نظر شما این به جایی میرسد؟! این را همه مسلمانها متفق هستند که اگر کسی بگوید من این پیغمبر خدا را قبول ندارم ولی نماز خواندن چیز خوبی است راست میگویم دروغ نمیگویم به مقصد نمیرسد.
یک راه به سوی خدا است و آن هم راه وجود مقدس نبی اکرم است؛ اوست که مورد فضل خدا و صاحب کتاب و حکمت و علم است و باید بیاید تعلیم و تزکیه کند. اگر شما او را کنار گذاشتید، این فروع کسی را به جایی نمیرساند. در قدم بعد، اگر شما جامعه را از ولی خدا و امام یعنی آن کسی که راه به سوی خدا به تعبیر قرآن سبیل است، جدا کردید این صد عن السبیل است.
جریان نفاق میخواهد ادامه راه الهی و راه نبی اکرم را که در امیرالمومنین است صد کند و مردم جدا بشوند. اینها یک جریان نفاقی درست میکنند و یکی از مطالبی که عامه بر آن موکد هستند این است که نفاق در مکه نبوده در مدینه است و در مدینه هم تمام شده است؛ یعنی از بعثت نبی و قبل از رحلت ماجرای نفاق تمام شده است؛ البته برای دومی هیچ دلیل روشنی ندارند که به چه دلیل جریان نفاق تمام شده است و نسبت به اولی هم ادعایشان این است که شرایط مکه شرایط نفاق نبوده و پیامبر از موضع قدرت نبودند تا کسانی بخواهند خودشان را نزدیک کنند و منافقانه ادعای اسلام بکنند. این هم جوابهای متعددی دارد: یک جواب خیلی واضح اینکه آدمهای سیاسی میفهمند که یک جریانی رو به رشد است یا نیست؛ پس خودشان را نزدیک میکنند. علاوه بر این که ائمه نار یک مراوداتی با عالم شیاطین و یک دریافتهایی دارند. وقتی حضرت مبعوث شد ابلیس فهمید چنانچه در روایت فرمودند: «سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَان»(۳) یعنی وقتی ولی خدا به دنیا میآید شیطان فریاد میزند و قوای خودش را جمع میکند و فراخوان میدهد؛ و میگوید که ولی خدا به دنیا آمده و اگر به سن رشد برسد همه رشتههای ما را پنبه میکند؛ به شیطان میگویند که میرویم کار را تمام میکنیم و او را میکشیم؛ شیطان میگوید: نمیشود چون اگر او را کشتید فرصت ما هم تمام میشود.
بنابراین نه تنها در مدینه بلکه در مکه هم نفاق بوده و خیلی از آیات قرآن مربوط به نفاق در مکه است. علاوه بر آن، اصلاً نفاق یک معنای دیگری دارد؛ نفاق یعنی انسان حقیقت و باطن دین را که حقیقت ولایت است را انکار بکند ولی بقیه دین را قبول بکند؛ یعنی نماز و روزه و زکات و اینها را قبول میکند، اهل ریاضت است و نافله شب میخواند ولی باطن دین را انکار میکند.
نفاق یعنی وقتی نگاه میکنید پوشش ظاهری هم پوشش اسلام است و بیشتر از ما نماز میخواند و قرآن تلاوت میکند و اهل مناجات و تهجد و کتاب نوشتن و تألیف کردن و حرف زیبا زدن است اما اینها او را به جایی نمیرساند؛ زیرا «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»(آل عمران/۱۹) یعنی آن حقیقت و باطن دین که تسلیم بودن به ولایت الله است را قبول ندارد. اینها آدم های منافقی هستند که تا یک جایی راه میآیند ولی از آن به بعد را نمیتوانند تحمل کنند در واقع پوسته دین را میتوانند تحمل کنند ولی حقیقت دین را نمیتوانند تحمل کنند؛ چنانچه قرآن میفرماید «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» در سوره مبارکه بقره در آیت الکرسی میفرماید «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات»(بقره/۲۵۷) روایات متعددی ذیل این آیه است، از جمله این روایت که از امام صادق نقل شده است؛ ابن ابی یعفور به حضرت عرض کرد که من با مردم معاشرت دارم و دوستان شما را میبینم که گاهی خلاف هایی از آنها سر میزند با مخالفین شما و کسانی که یتولون فلانا و فلانا هم معاشرت دارم و میبینم آنها اهل صدق و ادای امانت هستند. ابن ابی یعفور میگوید که امام صادق گویا نپسندیدند حرف من را دو زانو نشستند و یک نگاه تندی به من کردند و فرمودند: «قَالَ لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّه قُلْتُ لَا دِینَ لِأُولَئِکَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ قَالَ نَعَمْ لَا دِینَ لِأُولَئِکَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاء ثُمَّ قَالَ أَ لَا تَسْمَعُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ یَعْنِی مِنْ ظُلُمَاتِ الذُّنُوبِ إِلَى نُورِ التَّوْبَةِ وَ الْمَغْفِرَة»(۴) ابن ابی یعفور اینها دین ندارند و آنها هم مواخذه نمیشوند. گفتم: چطور میشود که اینها اهل صدق و امانت هستند ولی گاهی از آنها خلاف سر میزند؛ حضرت فرمود: کسی که دینش را از امام جائری که خدای متعال به او آن منصب را نداده میگیرد، دین ندارد که کسی که دنبال امام عادلی میرود که خدای متعال او را پیش رو قرار داده و دنبال او راه میرود، اگر جایی لغزید، این لغزش موجب سرزنش نیست؛ زیرا توبه میکند و خدای متعال میبخشد؛ اصلاً توبه برای همین آدمهایی است که در راه صحیح میروند و میلغزند و شیطان هم تلاش میکند اینها را بلغزاند اما بعد سرپا میشوند؛ چنانچه خدای متعال فرمود «وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّه»(آل عمران/۱۳۵) یعنی خدای متعال شخصاً عهده دار تطهیر اینها شده و فرموده اینها را من خودم پاک میکنم. بعد حضرت برای این که ابن ابی یعفور خوب مطلب را درک کند فرمودند که خدای متعال در قرآن این مطلب را فرموده «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» تعبیر «امنوا» یعنی کسی که راهی را که خدا فرموده و ولی خدا و باطن دین را قبول کرده و ولایت را پذیرفته است و صرفاً یک ایمان ظاهری ندارد. خدای متعال هم اگر گناهی هم بکنند به نور توبه نورانی شان میکند؛ اما والذین کفروا کسانی هستند که نور اسلام را داشته و به ظاهر مسلمان بودند که شاهدش این است «یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» یعنی یک نوری داشتند و وارد فضای اسلام شده بودند و یک درکی پیدا کرده بودند؛ ولی نتوانستند تحمل کنند لذا از وادی نور اسلام آنها را بیرون میبرند.
شاهد حقیقی رسالت؛ واسطه بین نبی اکرم و امت
بنابراین داستان این است که نبی اکرم یک طرحی دارند که این طرح با آن شاهد حقیقی به انجام میرسد «قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُم»(رعد/۴۳) و اوست که میتواند این طرح را ادامه بدهد. یک روایت عجیبی است که سلمان به حضرت امیرالمومنین عرض کرد «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب»(رعد/۴۳) چیست؟! حضرت فرمودند: مقصود ما هستیم. بعد این نکته را فرمودند که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خدای متعال درخواست کرد که خدای متعال برای او یک وسیلهای قرار بدهد که واسطه بین او و امت باشد؛ زیرا مگر همینطوری امت میتوانند سر سفره وجود مقدس نبی اکرم بنشینند؟! باید یک کسی شاهد این رسالت باشد و بیاید این رسالت را برساند و مردم را به حضرت متصل کند. خدای متعال دعای حضرت را مستجاب کرد و من امیرالمومنین را وسیله قرار داد.(۵)
شاهد آن کسی است که همه کتاب الهی که بر پیامبر گرامی نازل شده نزد او هم هست و او است که میتواند بفهمد این پیغمبر چه کار میخواهد کند. کسی که همه مقامات کتاب نزد اوست این طرح و راه را میفهمد و میتواند شاهد باشد و این شاهد همان واسطه است.
«کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُم» یعنی آن کسی که به عنوان شاهد کفایت میکند و کنار خدای متعال شهادت میدهد و شهادتش کافی برای رسالت نبی اکرم است، این رسالت با او به انجام میرسد و محقق میشود و یک امتی با او درست میشود. آنها هم که ادعای این مقام را میکنند «تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ» یعنی ظاهرشان هم ظاهر موجهی است و قسمهای موکدی هم میخورند که کذب آنها به حسب ظاهر قابل تشخیص نیست. بنا هم بر این نبوده که خدای متعال جسم اینهایی که دروغ میگویند را طوری قرار بدهند همه بفهمند؛ برعکس ظواهرشان کاملا آراسته است؛ و حرف زدن هایشان هم کاملا حرف زدن هایی است که «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ»(محمد/۳۰) یعنی کذب و نفاق آنها را وجود مقدس نبی اکرم و متوسمین میفهمند؛ ولی بنا نیست که به حسب ظاهر معلوم بشود.
خدای متعال یک علامتی را برای اینها ذکر میفرماید که اینها به دنبال صد عن السبیل هستند چون مسیرشان را از پیامبر جدا و تفکیک کردند لذا دنبال بستن راه هستند و میخواهند جای آن کسی که شاهد است را پر بکنند و نگذارند مردم دنبال آن شخص حرکت بکنند؛ زیرا «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا بِرِسَالَتِکَ ثُمَّ کَفَرُوا بِوَلَایَةِ وصِیِّکَ فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ»
سپس به حضرت عرض کرد: معنای «کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ» چیست؟! حضرت فرمود معنایش این است که اهل فهم نبوت نیستند و حقایق دست آنها نیست و نمیتوانند حقایق را بفهمد. اینها بعضی از خصوصیاتی است که خدای متعال برای این جریان نفاق توضیح داده و بعد وارد یک فضای دیگری میشود که یک فضای خیلی فوق العادهای است و میفرماید «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُم رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُون» یعنی وقتی به آنها گفته میشود بیایید تا پیامبر برای شما استغفار کند تا به مقصد برسید، استکبار میورزند. ان شاء الله این فراز دوم را که یک خصوصیت دیگری از جریان نفاق را ذکر میکند، تقدیم میکنم. السلام علیک یا اباعبدلله.
پی نوشتها:
(۱) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص: ۲۲۹
(۲) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص: ۴۳۲
(۳) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: ۳۰۱
(۴) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص: ۳۷۵
(۵) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج۱، ص: ۲۱۶