سبکساز و نوحهسرای جوان اهلبیت میگوید: چه شده که شعری که ۳۰ سال قبل حفظ میکردند و میخواندند، امروز اگر در جلسه بخوانی، همه تعجب میکنند و یا متوجه نمیشوند. وقتی از ۳۰ سال قبل به اینجا رسیدیم، ۳۰ سال بعد به کجا خواهیم رسید؟
عقیق:یکی از مواردی که بالا بردن سطح معارف در جلسات مذهبی میشود، حضور شاعران توانمند در کنار مداحان اهل بیت (ع) است. «محسن جعفریفرد» یکی از شاعران جوان و توانمند است که علاوه بر نوحهسرایی در زمینه شناخت شعرای پیشین هم آشنایی دارد و بسیاری از شعرهای فاخری که مداحان میخوانند، حاصل کاوش این شاعر جوان است. گفتوگویی با وی داشتیم که مشروح آن به شرح زیر است:
شما از چه زمانی و از کجا وارد هیأت شد؟ من بچه مسجد توفیق در میدان شوش هستم. همان مسجد که در کتاب «کوچه نقاشها» ذکر شده است. آنجا مسجد و هیأتش یکی بود. من از ۱۴ سالگی مداحی را شروع کردم. علاوه بر شاعری، مداحی هم میکنید؟ بله شما فقط به آقای حنیف طاهری شعر میدهید؟ هرآنچه خودم میخوانم، شعرهای خودم است. برخی شعرهای آقا حنیف را هم من گفتهام. البته شعرهای ایشان بیشتر شعرهای قدماست. من سبکسازی انجام میدهم. در برخی جلسات، اگرچه انگشت شمار هستند، سبکهای مداحی را از برخی آهنگها کپی میکنند. شما چطور سبک میسازید؟ من اصلا نمیتوانم آهنگ گوش کنم. یعنی دو دقیقه هندزفری در گوشم باشد، سر درد میگیرم. یعنی حالم بد میشود و اصلا نمیتوانم با آهنگ ارتباط برقرار میکنم. به نظر من سبکسازی یک استعداد است که خدا میدهد. این لطف خداست. مثلا الان از نوشته پشت سرم که نوشته «خبرگزاری فارس خبرگزای برتر کشور» میتوانم ده ملودی بسازم. از کجا ذهن شما اینطور ملودی ساز شده است؟ آیا در بچگی آهنگ گوش میدادید؟ نه آهنگ گوش نمیدادم. بالاخره یک سری ورودیها در ذهن لازم است. هر انسانی از بچگی یک سری آوا گوش میدهد تا بتواند صحبت کند. من گوش نمیدهم، ولی مثلا تلویزیون تیزر پخش میکند یا مثلا حاج محمود کریمی مداحی میکند، همان نوا در ذهنم شکل میگیرد. مثلا همه ما شنیدهایم که «مرغ سحر ناله سر کن». بر اساس همین ملودی، بالغ بر ۲۰ سبک ساختهام. ممکن است خودم هم ندانم از این ملودی وام گرفتهام.
یعنی مواد خام آوایی را از مداحیهای مختلف میگیرید. بله. شاید مثلا ۱۰۰۰ مداحی در کودکی از حاج محمود کریمی شنیدهام، یا حتی یک سریال میبینم، آخرش تیتراژ که پخش میشود، شاید من به آن گوش نمیدهم، اما خود به خود یک سری آوا در ذهنم شکل میگیرد. جالب است بدانید که بسیاری از سبکهایی که میسازم را از الحان و مقامات قرآنی میگیرم. حتی میگویند دستگاههای آواز سنتی از نوحهخوانی وارد موسیقی شده است. مثلا دستگاه چهارگاه از چاووش خوانی وارد نوحه شده است. از همین چهارگاه سبکهای زیادی میتوان استخراج کرد. باید فضای مستمع را درک کرد. یک قطعه موسیقی که گوش میکنید، حدود ۴ ـ ۵ دقیقه است، اما در هیأت نمیتوانی نیم ساعت در یک دستگاه بخوانید. هنر مداح است که باعث میشود مستمع جذب شود. یعنی اگر هنر مداح نباشد و مداح فقط در قالب دستگاه بخواند، مستمع خسته میشود. یعنی نواهای دستگاه باید در مدل هیأتی استحاله شود. یعنی مناسب فضای هیأت باشد. مداحی در هیأت مدل جدید خود را پیدا کرده است؟ به نظرم مدلی برایش تعریف نشده است و به هوش مداح برمیگردد. یعنی باید متناسب با شعر باشد. مثلا من الان شعر حماسی میخوانم، باید بالا بخوانم. باید بین شعر و آهنگ تناسب داشته باشد. اگر بهترین خواننده روز را بیاورید، شاید نتواند پنج دقیقه مداحی کند. هر چیزی نیاز به یک شمّ دارد. مداحی و شاعری هم نیاز به شم دارد. شاعر هم باید شم داشته باشد، شعری که ارائه میدهم، در چه قالبی ارائه بدهم که شنیده شود. مثلا شعر «در حسن رخ خوبان زیبا همه او دیدم». حضرت آقا میگویند معارف اهل بیت را در شعر بگنجانید. مثلا در زیارت جامعه کبیره میخوانیم: « فَبَلَغَ اللّهُ بِکُمْ أشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمینَ وَ أعْلى مَنازِلِ الْمُقَرَّبینَ وَ أرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلینَ ، حَیْثُ لا یَلْحَقُهُ لاحِقٌ ، وَ لا یَفُوقُهُ فائِقٌ ، وَ لا یَسْبِقُهُ سابقٌ وَ لا یَطْمَعُ فى إدْراکِهِ طامِعٌ»؛ اینها یعنی در حسن رخ خوبان زیبا همه او دیدم. من همه چیز را در امام حسین خلاصه میکنم. دلدار دل افکاران. آخرش به این میرسم که بهشت ارزانی خوبان. یعنی کسی که میخواهم پیش او بروم، بهشت ارزانیاش است. «بهشت ارزانی خوبان عالم، بهشت من تماشای حسین است». سبک باید متناسب شعر باشد تا توسط مستمع شنیده شود. شما چطور ذائقهسنجی میکنید؟ راستش من دوست ندارم طبق میل مستمع پیش بروم. من اینطور فکر میکنم که چطور میشود سطح مستمع را بالا آورد. یعنی بتوانم بر اساس آن چیزی که او دوست دارد، ذائقه سازی کنم. یک بار یک حرفی از آقای فاطمینیا شنیدم که در همه زندگی من تاثیرگذار بود. ایشان میگفت شهریار گفته است که شعر متوسط نخوانید، وگرنه آدم متوسطی خواهید ماند. یعنی اگر من با شعر متوسط انس داشته باشم، فیلم متوسط ببینم، کتاب متوسط بخوانم، متوسط خواهم ماند. فیلمهای خوبی که ساخته میشود، بسیار کمتر از فیلمهای طنز مبتذل فروش میرود. اما من سعی میکنم یک کار قوی را آنقدر تکرار کنم که دیده شود. بالاخره این تلاش یک روزی نتیجه خواهد داد. وظیفه من این است که کار متوسط نکنم که مردم متوسط بشوند. در مداحی چطور؟ ظاید در سالهای قدیم این کار را کردم، ولی هرچقدر جلوتر میروم، اصلا در فراق حرم و کربلا شعر نگفتهام. مثلا در زمینه شهادت امام صادق (ع) درباره نماز گفتم. شعرش هم این است: گویم ز امام صادق این طرفه حدیث/ تا شیعه به لوح دل بنگارد/ فرمود که بر شفاعت ما نرسد/ هرکس که نماز را سبک بشمارد» با این شروع میشود و در ادامه گوشواره زمینه این است که «قال الصادق علیه السلام، علیک بالصلاة». شاید این سبک شعر کمتر گفته شود. خب شاید این شعر در جلسه خوب از آب در نیاید. بله. اصلا در جلسه نمیگیرد. ولی من میخواهم این شنیده شود. نمیخواهد گل کند و به به بگویند. شاید یک نفر در جمعیت باشد که نمازش را سبک میشمارد. در هزار نفری که آنجا میآیند، اگر روی یک نفر تاثیر بگذارد، کارم را انجام دادهام. البته شاید مخاطب پس بزند، لذا مجبورم بگویم «قال الصادق نوحوا علی الحسین شهید کربلا»، بعد جلوتر بگویم «یااباعبدالله قد اقمت الصلاة»، آخرش هم به امام صادق میگویم: «سفارش تو بود زیارت حسین، گفتی شفا فقط با تربت حسین» که اینها هم دو حدیث است. البته این کار را در محرم نمیکنم، اما در شهادت سایر ذوات مقدسه، میشود بسیاری از معارف را در شعر گنجاند. باید حرفی که اهل بیت میپسندند را در شعرها گنجاند. مداحی یعنی مدح و مرثیه. اینکه من میخوانم کربلا کربلا کربلا، میگویند حدیث نفس است. آخر چقدر حدیث نفس؟ چرا برخی شاعران در شعرهایشان کمتر به امام حسین میپردازند؟ همهاش حدیث نفس است. اینها هم خوب است، نمیگویم بد است، اما نهایتا ۱۰ درصد این باشد، نه اینکه ۹۰ درصد شعرهایشان حدیث نفس باشد. یک بار از آقای سازگار پرسیدم شما قدیم چه چیزهایی حفظ میکردید؟ ایشان فرمودند صامت بروجردی، جودی خراسانی و میرزا یحیی مدرس. اینها متعلق به دو هزار سال پیش نیست، متعلق به ۵۰ سال قبل است. اگر امروز شعر میرزا یحیی مدرس را جلوی یک مستمع بگذارید، اصلا متوجه نخواهد شد. چه شده که شعری که ۳۰ سال قبل حفظ میکردند و میخواندند، امروز اگر در جلسه بخوانی، همه تعجب میکنند و یا متوجه نمیشوند. وقتی از ۳۰ سال قبل به اینجا رسیدیم، ۳۰ سال بعد به کجا خواهیم رسید؟ به نظرم باید به گذشتگان خودمان بازگردیم. چرا این اتفاق افتاده است؟ حدیثی هست به این مضمون که میفرماید فی کل جدید لذه. یعنی هر چیزی جدید است، لذتبخش است. یک چیز جدیدی آمد که لذتبخش بود و همه به آن سمت حرکت کردند و روز به روز جدیدتر شد. تذکراتی را هم که از جانب بزرگترها داده میشود، خوب درک نمیکنند. مثلا آقا میگویند شعر انقلابی بخونید، به نظر من انقلابیترین شعر این است که «تا حسین است چه حاجت به عطای دگران» یعنی تا امام حسین داری، احتیاجی به دگران نداری. نه اینکه صرفا بگویم کربلا کربلا، مادرم پیر شده، باید ببرمش کربلا، خب این مطلب عمیقی به مخاطب القا نمیکند. باید دقت و تیزهوشی را در مداحی بالا برد. یعنی باید زحمت کشید. یکی از مداحان بزرگوار که مناجات خوان است، در ماه رمضان سال گذشته هرشب روضه حضرت رقیه خواند و هر شب یک گریز جدید زد. از نماز حضرت سیدالساجدین به روضه حضرت رقیه گریز میزد. خب این آدم زحمت کشیده است. این کار هم ناشی از ذهن خلاقانه است و هم دون شأن اهل بیت نیست. مثلا اشعاری نباشد که دون شان خانواده امام حسین باشد. وقتی میخواهیم حضرت رباب سلام الله علیها را معرفی کنیم باید اینگونه معرفی کنیم که «میدانم از دل تو شکوفید این امید/ آقا سرش سلامت اگر طفل شد شهید». حضرت رباب را باید با عظمت معرفی کرد، نه با اشعار دون شان شخصیت ایشان.
تفاوت فولکلور و مبتذل در چیست؟ فولکلور به شعری گفته میشود که کلماتش از حالت فخیم به عامیانه تبدیل شود. مثلا به بیابان، بیابون گفته میشود. اما در شعر مبتذل، محتوا مبتذل میشود. ممکن است کلمه عامیانه نباشد، ولی محتوایش مبتذل باشد. مثلا راجع به اهل بیت از کلمه جیغ استفاده کنید. مخاطب پس میزند، چون کلمه فخیم نیست. باید به شأن بخورد. اصلا کلمه مناسب شعر فاخر و فخیم نیست. به نظرم مردم عادی هم این را خوب درک میکنند. معیارش چیست؟ یکی از معیارهایش این است که در پیشینیان ما چنین کلمهای به کار نبردهاند. مثلا لفظ شکسته شدن استفاده میشده است. حتی در شعر میرزا یحیی مدرس موجود است. اما لفظ رگ به رگ شدن، خیلی استفاده نشده و وقتی در شعر از این عبارت استفاده میکنیم، مخاطب پس میزند. یا معروفترین شعری که راجع به حضرت رباب است این است که میگویند بس کن رباب. در حالی که «بس کن» لفظ خوبی نیست.