خطبه های نماز جمعه هامبورگ؛
صفات رذیله تضعیف کننده ایمان است
آیت الله رمضانی گفت: ریشه آنچه که باعث انکار و تکذیب دعوت پیامبران الهی شد، را باید در هواهای نفسانی نظیر میل به «قدرت و ثروت» یا شبهه پراکنی جست و جو کرد
عقیق:متن زیر مشروح خطبه های نماز جمعه این هفته هامبورگ است که در ادامه می خوانید؛
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الحمد لله الذی لا مُضادّ له فی مُلکه و لا مُنازِعَ لَهُ فی أمره. الحمدالله الذی لا شریک لَهُ فی خلقه ولا شبیه لَهُ فی عَظَمَتِه (جزء من دعاء الإفتتاح) وصلّی الله علی سیدّنا ونبیّنا محمّد صلّی الله علیه وعلی آله الطاهرین واصحابه المنتجبین.
عبادالله ! أُوصیکم و نفسی بتقوی الله و اتّباع امره و نهیه.
افردای که در جامعه تلاش می کنند مؤمنانه زندگی کنند، ایمان در آن جامعه نقش مهمی را ایفاء می کند. لذا عواملی که در تقویت ایمان بسیار تأثیر دارند، باید در جامعه نهادینه شوند مانند: توجّه به دعا و رابطه با خدا، نماز و به ویژه نمازهای جمعه و جماعات و...، چراکه برخی از امور باعث ضعف و سستی ایمان می شوند. لذا همه باید تلاش کنند تا چنین اتفاقی نیفتد، و هر آنچه که سبب سستی ایمانی می شود تحقق نیابد، زیرا در جامعه ای که ایمان افرادش نشانه گرفته شود، کم کم از آموزه های دینی فاصله می گیرند و دین در آن جامعه کمرنگ می شود، و چه بسا در حاشیه زندگی بشر قرار گیرد. لذا مناسب است به عوامل تضعیف کنندۀ ایمان و در نتیجه سست ایمانی و بی ایمانی اشاره شود.
عوامل تضعیف کنندۀ ایمان
روشن و واضح است اساسی ترین عاملی که ایمان یک فرد مؤمن را نشانه می رود، گناه است. که باعث زنگار قلب شده و زمینه تردید و تکذیب آیات الهی را فراهم می سازد. چرا که قرآن کریم در تبیین این عامل مهم ایمان زدایی می فرماید: «وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ؛ تنها کسی آن را انکار میکند که متجاوز و گنهکار است! (همان کسی که) وقتی آیات ما بر او خوانده میشود میگوید: «این افسانههای پیشینیان است!» چنین نیست که آنها میپندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است!».[1] امام باقر(ع) نیز در تفسیر این آیه فرموده اند: «ما مِن عَبدٍ إلّا وفی قَلبِهِ نُکتَةٌ بَیضاءُ، فإذا أذنَبَ ذنباً خَرَجَ فی النُّکتةِ نُکتةٌ سَوْداءُ، فإن تابَ ذَهَبَ ذلکَ السَّوادُ، وإن تَمادی فی الذُّنوبِ زادَ ذلکَ السَّوادُ حتّی یُغَطِّیَ البَیاضَ، فإذا غَطَّی البیاضُ لَم یَرجِعْ صاحِبُهُ إلی خیرٍ أبداً؛ هیچ بندهای نیست مگر آن که در دلش نقطهای سفید وجود دارد؛ پس هر گاه گناهی مرتکب شود، در آن نقطه، نقطهای سیاه پدید آید، که اگر توبه کرد آن سیاهی میرود و اگر در گناهان فرو رفت، نقطه سیاه افزایش مییابد چندان که همه سفیدی را فرو میپوشاند. و چون سفیدی پوشانده شد، گنهکار دیگر به خیر و صلاح باز نمیآید».[2] به همین جهت انسانهای مؤمن بایستی به شدت از پیروی هوی و هوس پرهیز کنند. چرا که خدای تعالی در قرآن کریم می فرماید: «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ؛ و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد».[3]
مهمترین عوامل تکذیب انبیاء الهی
تتبع و جست و جو در منابع تاریخی نشان می دهد آنچه که باعث انکار و تکذیب دعوت پیامبران الهی شد، ریشه اش را می بایست در هواهای نفسانی نظیر: میل به «قدرت و ثروت» یا شبهه پراکنی جست و جو کرد، که عامل طغیان و نافرمانی بسیاری از انسانها شد. و خدای تعالی در همین خصوص در قرآن می فرماید: «بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَه؛ (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او میخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند».[4]
لذا به دنبال آن منکر معاد می شدند و می گفتند: «أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَة؛ قیامت کی خواهد بود؟».[5] و با شبهه های خاص خود، ذهن مردم مؤمن را مشوّش نموده و تلاش می کردند در تضعیف ایمان آنها بکوشند. به همین جهت خداوند متعال در مقام پاسخ به آنان می فرماید: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلی قادِرینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ؛ آیا انسان می پندارد که هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟! * آری قادریم که (حتّی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم!».[6]
یکی دیگر از عوامل تضعیف ایمان «همنشینی با گناه کار و انسانهای منحرف» است. چه اینکه امیر المؤمنین(ع) در بیانی نورانی می فرمایند: «مُجالَسَةُ أهلِ الهَوی مَنْساةٌ للإیمانِ، و مَحْضَرَةٌ للشَّیطانِ؛ همنشینی با هوسرانان باعثاز یاد رفتن ایمان و حاضر شدن شیطان است».[7] و در جای دیگری می فرمایند: «لَا تَصحَبِ الشَّرِیرَ؛ فَإِنَّ طَبعَکَ یَسرُقُ مِن طَبعِهِ شَرّاً وَ أَنتَ لَاتَعلَم؛ با انسان شرور، معاشرت نکن؛ چرا که طبع تو، ناآگاهانه از طبع [و اعمال و رفتار زشتِ] او تأثیر می پذیرد».[8] و همچنین آن وجود نورانی به حارث همدانی می نویسد: «وَاحْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ یَفِیلُ رَأْیُهُ وَ یُنْکَرُ عَمَلُهُ؛ فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِه؛ از رفاقت با کسانی که افکارشان خطاست و اعمالشان ناپسند است برحذر باش زیرا آدمی به راه و روش دوستش خو می گیرد».[9]
همچنین از دیگر عوامل تضعیف کنندۀ ایمان می توان به تمام صفات رذیله اشاره داشت، که هر کدام به نوعی در کم رنگ کردن ایمان و یا زدودن آن نقش ایفاء می کنند مانند: «حسادت، خودپسندی، فخر فروشی و خود برتر بینی، در خود وهمی فرو رفتن، و از خود واقعی غافل بودن». لذا به اختصار فقط به یک صفت رذیله اشاره می شود که آن «حسادت» است. این صفت آن چنان انسان را از مسیر اصلی منحرف می کند به گونه ای که ممکن است ایمان را از او بگیرد. لذا رسول گرامی اسلام(ص) در بیانی در همین خصوص می فرمایند: «و لا تَتَحاسَدوا؛ فَإِنَّ الحَسَدَ یَأکُلُ الإِیمانَ کَما تَأکُلُ النّارُ الحَطَبَ الیابِس؛ به یکدیگر حسادت مورزید که حسادت ـ همان گونه که آتش، چوب خشک را میسوزانَد ـ ایمان را میسوزانَد».[10] امام صادق(ع) نیز درباره این رذیلۀ اخلاقی فرموده اند: آفَةُ الدِّینِ: الْحَسَدُ، وَ الْعُجْبُ، وَ الْفَخْر؛آفت دین، حسد و خودشیفتگی وفخرفروشی است».[11] و در بیان نورانی حضرت امیر(ع) حسد به عنوان نافرمانی بزرگ ابلیس دانسته شده است. «الْحَسَدُ مَعْصِیَةُ إِبْلِیسَ الْکُبْرَی».[12] و در روایتی از جنادة بن ابی امیة از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت فرموده اند: «أَوَّلُ خَطِیئَةٍ کَانَتِ الْحَسَدُ حَسَدَ إِبْلِیسُ آدَمَ أَنْ یَسْجُدَ لَهُ حِینَ أَمَرَهُ فَحَمَلَهُ الْحَسَدُ عَلَی الْمَعْصِیَة؛ نخستین گناه حسد بود، یعنی حسد شیطان به آدم که چون مأمور شد به آدم سجده کند. حسد، او را به نافرمانی واداشت و سجده نکرد».[13]
بنابراین انسان مؤمن می بایست با این رذیلۀ اخلاقی به صورت جدی مبارزه کند، تا خود را از مهمترین آفت ایمان رهائی بخشد. و به عنوان پایان سخن ابیاتی از جلال الدین رومی در راستای این رذیله اخلاقی تقدیم می شود:
«ور حسد گیرد تو را ره در گلو در حسد ابلیس را باشد غلو
کاو زد آدم ننگ دارد از حسد با سعادت جنگ دارد از حسد
عقبه ای زین صعب تر در راه نیست از خنک آن کش حسد همراه نیست
این جسد خانه حسد آمد بدان کز حسد آلوده گردد خاندان
خانمانها از حسد گردد خراب باز شاهی از حسد گردد غراب
خاک شو مردان حق را زیرپا خاک بر سر کن حسد را دل جو ما»[14]
پی نوشت:
[1]. المطففین/12ـ14.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج2، ص273، ح20، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چ چهارم، 1407ق.
[3]. ص/26.
[4]. القیامة/5.
[5]. القیامة/6.
[6]. القیامة/3ـ4.
[7]. نهج البلاغة، الخطبة/86.
[8]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغة، ج20، ص272، ح147، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چ اول، 1404ق.
[9]. نهج البلاغة، الکتاب/69.
[10]. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، ص28، ح94، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چ اول، 1413ق.
[11]. کلینی، همان، ج2، ص307، ح5.
[12]. لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص19، ح81، قم، دار الحدیث، چ اول، 1376ش.
[13]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج60، ص281، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چ دوم، 1403ق.
[14]. مثنوی، دفتر اول.
منبع:مهر