عقیق:ایران نو پا سال های ابتدایی استقلال را
پشت سر می گذاشت و در حال توسعه و پیشرفت بود، کشوری که تازه از چنگال
استبداد شاهنشاهی پهلوی رهایی یافته و ارتش منظمی نداشت اما جوش و خروش
انقلابی مردمانش هنوز پابرجا بود.
اواخر
شهریور 1359 بود که صدام حسین رییس رژیم سفاک بعث عراق مرزهای مام میهن را
به امید تصاحب 6 روزه کل کشور همسایه فرو ریخت و کارون و اروند را
درنوردید.
با
وجود نبود ارتش منسجم ، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) فرمان
تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را صادر کرد و با اجرایی کردن این فرمان
خیل عظیم مردم انقلابی ایران اسلامی اعم از پیر و جوان و زن و مرد راهی
جبهه های جنگ شدند تا این کودک نوپا را از تعرض دشمن نجات داده و سایه شوم
استعمار امریکایی را که می رفت تا دوباره کشور را به سیطره خود درآورد، از
سر ایران بزدایند.
**شاگردان مکتب عشق؛
شهید
مهدی زین الدین، فرمانده 25 ساله لشکر 17 علی ابن ابی طالب قم، 18 مهر سال
1338 در خانواده ای مذهبی، انقلابی و متدین در شهر تهران به دنیا آمد.
پدر
شهید از فعالان مذهبی و سیاسی زمان خود بود که طعم تلخ زندان رژیم پهلوی
را چشیده بود و مادر گرامیش از مربیان قرآن کریم به شمار می رفت.
شهید
مهدی زین الدین پس از مهاجرت به خرم آباد تحصیلات ابتدایی خود را در این
شهر گذراند و کلاس ششم را به خاطر نبوغ بالایی که داشت به صورت جهشی و در
سه ماه طی کرده و قبول شد.
در
دوران نوجوانی بر علیه عضو گیری حزب رستاخیز پهلوی وارد عمل شد که این امر
باعث اخراج وی از دبیرستان و تغییر رشته اش از ریاضی به تجربی شد تا
بتواند در دبیرستان دیگری ثبت نام کرده و ادامه تحصیل دهد.
هنگامی
که پدر در زندان ساواک اسیر شد او در کنکور رتبه چهارم آورده و در رشته
پزشکی قبول شد اما انصراف داده و در دکان پدر مشغول کار شد.او درباره علت
انصراف از دانشگاه گفته بود: «مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید
پدرم میخواهد سنگر محکم او خالی بماند، ولی من نمیگذارم این سنگر مبارزه
خالی بماند». گفتنی است که در آن روزها، آن مغازه، کانون مبارزه و محلی
برای پخش اعلامیههای علماء و فعالیتهای ضد رژیم بود.
**محوری بر ضد رژیم طاغوت؛
هنگامی
که پدر شهید زینالدین به جرم فعالیت سیاسی برضد رژیم، از شهر خرمآباد به
سقّز تبعید شد، خانواده ایشان هم به سقز رفته و به وی ملحق شدند و تنها
مهدی در خرمآباد ماند و فعالیتهای ضد استبدادی پدر را ادامه داد. او با
دوستانش جلساتی برضد رژیم برپا داشت و در آنها افشاگری کرده و مطالب این
جلسات را در سطح شهر پخش میکردند، به طوری که در آن روزها آقا مهدی، به
محوری بر ضد رژیم طاغوت تبدیل شده بود.
آبان
ماه سال 1357 بود که پدر شهید مهدی زینالدین را به جرم فعالیت سیاسی از
شهر سَقز به اِقلید فارس تبعید کردند. روزهای شکلگیری انقلاب اسلامی و
ایام پرالتهاب رژیم بود. پدر مهدی از فرصت به دست آمده استفاده و به اصفهان
فرار کرد. بعد از آن جا به شهر مقدس قم آمده و قم را برای سکونت برگزید و
سپس شهیدزینالدین به همراه خانواده به پدر ملحق میشوند. از اینجا فصل
جدیدی از زندگی آقا مهدی آغاز شد؛ زیرا به شهری قدم نهاده بود که مرکز اصلی
هدایت مبارزات مردم ایران به شمار میرفت. و در آنجا به فعالیتهای سیاسی
و انقلابی خود، توسعه بیشتری داد.
سکونت
در شهر قم که کانون مبارزه برضد رژیم بود، فرصتی برای شهید زینالدین
بهوجود آورد که او خود را برای مبارزه جدّیتر آماده سازد. پدرش درباره
فعالیتهای مبارزاتی شهید زینالدین میگوید: «ما عکسهایی را که در اصفهان
چاپ کرده بودند، به قم میآوردیم و مسئولیت آقا مهدی این بود که آنها را
در بازار و سطح شهر پخش کند. او در زمان حکومت نظامی، عکسهای زیادی را بر
در و دیوار شهر نصب میکرد». که سرانجام این کار در آن شرایط، با خطرات
بسیاری مواجه بود.
**جنگ تحمیلی، سپاه پاسداران، حکم فرماندهی؛
با
تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان امام (ره) ، شهید زین الدین
جز اولین کسانی بود که دعوت پیر جماران را لبیک گفته و به خیل داوطلبان
سپاه پاسداران برای مقابله با صدام و لشکر کفر پیوست.
وی به دلیل تعهد، درایت و پشتکاری که از خود نشان داد با حکم ستاد مرکزی سپاه به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انتخاب شد.
آقا
مهدی از فرماندهان اصلی سپاه پاسداران بود که در ابتدا مسئولیت شناسایی
یگان ها،و در ادامه راه مسئول اطلاعات عملیات سپاه دزفول ، مسئول اطلاعات
عملیات محور های سوسنگرد، مسئول اطلاعات عملیات قرارگاه نصر در عملیات بیت
المقدس وآزاد سازی خرمشهرو سرپرستی تیپ 17 علی ابن ابی طالب قم در عملیات
رمضان را برعهده گرفت.
شهید زین الدین سرانجام به فرماندهی لشکر 17 علی ابن ابی طالب قم منصوب شد که در همین سمت به مقام والای شهادت نائل آمد.
**شهید زین الدین در نگاه همسر؛
لحظه
لحظه زندگی انسانهای وارسته، سرشار از خاطرات ناب و به یادماندنی است که
هرکدام درسی است برای رهپویان عشق. همسر شهید زینالدین درباره ایشان
میگوید: «اولین خصوصیتی که میتوانم از او بگویم، راز و نیازی است که با
خدا میکرد و آن نمازهایی است که با خلوص نیّت و توجه میخواند. دوست داشت
مثل ائمه اطهار ساده زندگی کند. در برخورد اولی که با هم داشتیم، تمام
مسائل را برایم گفت او میگفت: انتهای راه من شهادت است، با این حرفها و
تذکرات قبلی که داده بود، مشکلات نبودنش در خانه برایم راحت بود.»
لازم به ذکر است ثمره ازدواج شهید مهدی زین الدین دختری به نام "لیلا " بوده که تنها یادگار برجا مانده از این شهید بزرگوار است.
**خاطرات همرزم شهید؛
سردار
علی حاجی زاده از فرماندهان خط شکن لشکر علی ابن ابیطالب قم و از همرزمان
شهید مهدی زین الدین خاطراتی را از ساعات قبل از شهادت این شهید بزرگوار
نقل می کند:
۴۸ ساعت قبل از شهادت
مهدي زينالدين با ماشيني كه به دستور وي از لجستيك لشكر به بنده واگذار
شده بود با شهيد زين الدين به مقر لشكر در سردشت آمديم و شب خاطرهانگيزي
را با هم سپري كرديم؛ فرداي آن شب شهيد زينالدين از بنده كليد ماشين را
خواست؛ بنده به شهيد زينالدين گفتم «اين ماشين هم مثل موتور شهيد همت در
جزيره مجنون نشود.»
وي به ماجراي
موتور شهيد همت اشاره كرد و گفت: در جزيره مجنون يك موتور داشتم و آن را
در اختيار هيچ كسي قرار نميدادم؛ هر كسي كه پيش شهيد زينالدين ميرفت تا
وي وساطت كند كه موتور را به او دهم، نتيجهاي نداشت؛ شرايط به همين منوال
سپري شد تا اينكه در عمليات خيبر در جزيره مجنون متوجه شدم كه موتور نيست ،
به سرعت پيش شهيد زينالدين رفتم و جريان را با او در ميان گذاشتم شهيد
زينالدين به من گفت « نگران نباش، حاج همت به موتور احتياج داشت، به همين
دليل از من خواست كه آن موتور را به او دهم و من هم نتوانستم حرفش را رد
كنم و موتور را به او دادم» ولي بعد از چند ساعت متوجه شديم كه حاج همت بر
اثر اصابت خمپاره روي موتور به شهادت رسيده است.
با
درخواست شهيد زينالدين كليد ماشين را به وي دادم و خودم به مهاباد آمدم،
نصف شب يكي از بچههاي شاهرود خوابي ديده بود كه رژيم بعث لشكر را بمباران
كرده است و همه بچهها ايستادهاند و قلبهايشان آتش گرفته است.
صبح
آن روز به سراغ يكي از بچههايي كه تعبير خواب ميدانست، رفتيم و او گفت
«قرار است بلايي به سر لشكر بيايد، برويد صدقه جمع كنيد و دعاي رفع بلا را
بخوانيد»؛ كمتر از چند ساعت متوجه شديم كه شهيد زين الدين و برادرش مجيد در
همان ماشيني كه ۲ روز قبل از بنده تقاضا كرده بودند به شهادت رسيدند و خبر
شهادت مهدي زينالدين تمام قلبها را آتش زد و خواب آن رزمنده تعبير شد.
شهیدزینالدین
در مأموریتی که از کرمانشاه به سوی سردشتِ آذربایجان غربی درحرکت بود، با
گروههای ضد انقلاب درگیر شد و به فیض شهادت نائل گردید. مزار ایشان در
گلزار شهدای علیبنجعفر قم، زیارتگاه عاشقان شهادت است.
**وصیت نامه شهید؛
بسم الله الرحمن الرحیم
اولین
شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ
کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به
اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد.
اگر
امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان
هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار
گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و
زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به
امام حسین(ع) است. من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و
حسینوار زندگی کردن.
در
زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که
منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما
همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
منبع:باشگاه خبرنگاران