۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۰ : ۱۴
عقیق: موضوع
سخنراني مرحوم آيت الله آقا مجتبي تهراني در دهه نخست ماه محرم سال 1385 "
استقامت و پايداري" بود كه بعدها منزل پنجم سلسله كتابهاي "سلوك
عاشورايي" استاد را به خود اختصاص داد. در ادامه گزیده ای از سخنان آن استاد ارجمند را آورده ایم.
أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَیطانِ الرَجِیمِ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. َ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و صَلّی اللهُ عَلی مُحَمدٍ وَ آلِهِ طاهِرِینَ وَ لَعنَه اللهِ عَلَی اَعدائِهِم اَجمَعِینَ.
«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَه أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّه الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(1)
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود میآیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.پايداران و ناپايداران در كاروان امام حسين)علیهالسلام)
حالا ببينيد كه در حركت حسین(عليهالسلام) چه كساني بودند. هم کسانی بودند که حق را شناخته و در راهش قدم گذاشته بودند، امّا وسط راه پایداری نکردند. هم كساني بودند كه تا آخر راه آمدند و پايداري كردند. من بعداً عوامل ناپايداري را خواهم گفت كه چه چيزهايي است.
حسین(عليهالسلام) وقتي كه به منزل زباله رسید، خبر شهادت مسلم (عليهالسلام) را به او دادند. خبر منتشر شد. اين خبر چند تأثير داشت. یک بخش آن مربوط به حسین(عليهالسلام) و خاندانش بود كه واقعاً دردناك بود. میگویند: فضاي بين آنها تبديل به يك عزاخانه شد. شنیدهايد كه وقتي اينطور شد و همه چيز بهم خورد، امام حسین(عليهالسلام) دختر مسلم را خواست و شروع کرد او را نوازش کردن و گریه کرد. به او گفت: اگر پدرت را از دست دادی، من به جای پدر تو خواهم بود؛ خواهرم به جای مادر تو و دخترانم به جای خواهران تو هستند. شروع کرد به نوازش کردن. اين صحنهها خیلی دردآور بود و بیبیها را خیلی مضطرب کرد.
امّا درباره بخش دوم، سیّد بنطاووس در «لهوف» مینویسد: همين که خبر در ميان اصحاب منتشر شد، اینان گروه گروه شروع كردند به رفتن. اهل بيت ديدند كه اینها همه دارند میروند. اين صحنه آنچنان بیبیها و بچهها را تکان داد، که خدا میداند! ديدند كه ياران دارند ميروند و از اطراف حسین متفرّق میشوند. منزل زباله برای حسین(عليهالسلام) خیلی دردناک بود. چون میدیدند عدهای که حق را تشخیص داده و راه مستقیم را هم میدانستند كه چیست، مقداری هم آمده بودند، امّا چون استقامت نداشتند، برگشتند و رفتند.
زهير چگونه به حق آشنا شد و به آن پيوست
عکس این را هم داشتیم. التماس دعا دارم. حسین(عليهالسلام) میآمد. کاروانی هم قبلاً آنجا اطراق کرده بودند و عدهاي هم آنجا بودند. حسين هم به آنجا رسيد و اطراق كرد.[11] يكي از همراهان زهير میگوید: او مقیّد بود که یک وقت با حسین برخورد نکند. امّا اینجا ديگر مجبور شد با او هممنزل شود. او میگوید: مشغول غذا خوردن بودیم که دیدیم قاصد امام حسین(عليهالسلام) آمد. مقابل در خیمه ایستاد و به زهير گفت: «أَجِب اباعَبدِالله!» بلند شو بیا که حسین(عليهالسلام) تو را کار دارد. زهير تازه میخواهد حق را بشناسد. مینویسد: سکوتی تمام مجلس را فرا گرفت. لقمهها در دستها ماند. همه ساکت شدند. «کأنَّ عَلی رُؤُسِنا الطَیرُ» مثل اینکه پرنده روی سرها نشسته باشد و هيچ كس تکان نخورد، همه در بُهت فرو رفتیم. کسی که سکوت را شکست زوجه زهیر بود. او به شوهرش رو کرد و گفت: سبحان الله! پسر پیغمبر تو را خواسته است، امّا تو نشستهای؟! چه می شود كه بلند شوی، بروی و حرفهایش را گوش کنی و برگردي؟ زهیر از جا حرکت کرد و رفت.
وارد خیمه حسین شد. مینویسند «فَمَا لَبِثَ أنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً» توقّف کوتاهی کرد و زود برگشت. امّا این زهیر، آن زهیر نیست. «قَدْ أشْرَقَ وَجْهُهُ» اصلاً یک نورانیّت ديگري پیدا کرده است، چون با حق مواجه شد. حق را تشخیص داد. حسین(عليهالسلام) دستش را گرفت. یا حسین! امشب دست ما را هم بگیر! به این مجلس ما جلوهای کن! حسین! یک تجلّی کن!
پايداري زهير در ركاب حضرت تا آخرين نفس
زهير برگشت و به همراهانش گفت: همه بروید! من ديگر با هیچ کدام از شما کاری ندارم. حتی به همسرش هم گفت: برو! زنش از او پرسيد: مگر چه شده است؟ گفت: «عَزَمتُ عَلی صُحبَه الحُسَینِ» من دیگر از حسين جدا نمیشوم. همسر زهیر به او گفت: من منشأ سعادت تو بودهام، حالا کجا بروم؟! هم زهیر و هم همسرش آمدند و تا كربلا با حضرت بودند.
خیلی التماس دعا دارم! مینویسند عصر عاشورا، زهير به ميدان رفت و كشته شد. همسرش به غلام او کفنی داد و گفت: برو و مولایت را کفن کن! غلام رفت، امّا زهير را کفن نکرد. همسر زهیر پرسید: چرا مولایت را کفن نکردی؟ گفت: چگونه مولایم را کفن کنم و حال اينکه بدن پسر پیغمبر بی کفن ...