۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۵ : ۰۲
دلم زیارت می خواهد...جرات ندارم بگویم زیارت «کربلا»! که تا آقا علی ابن موسی الرضا(ع) رضایتش نباشد...کربلا ما را راه نمی دهند!..
چقدر این روزها دل بی تاب من قد تمام سال های بی حسین پیر شده و زمین گیر! و گاهی می رود تا غرق کفر گویی شود که جمع کن بساط این عشق بازی ها را! حسین کجا می آید به دل مردابی تو نگاه کند! که حسین غلامان سینه چاک خود را دارد و تو ...
هزار بار بگفتم و هیچ درنگرفت
که گرد عشق مگرد ای فقیر و ...گردیدی!!!
تو کجا بساط عاشقی پهن کردی! که فقط مدعی بودی و حسین مدعی نمیخواهد!..بندگی که کردی برای خدا... وخدا که رضایت داد به بندگی مخلصانه ات...آن وقت حسین اجازه میدهد بیایی به سلام گفتن!تو که هنوز گیر اِن عَظُمَت ذُنوبی هستی چطور رویت میشود کربلا بخواهی ! که کربلا رفتن دل پاک میخواهد و یقین فی قلب و الاخلاص فی عمل و سلامة فی نفس!
تو ...فعلا..دست هایت را بال بگیر و ...بگو:فَانهُ لا یُغفرُ الذنوبَ کُلها جَمیعاً اِلا انتَ...پاک که شدی یقین بدان زائر میشوی !