عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۸۷۳۶۸
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۹:۴۱
محمدمهدی سیار یادداشتی درباره دیدار شب گذشته شاعران با رهبر معظم انقلاب منتشر کرد.
عقیق:جمعی از شاعران کشور و تعدادی از اهل ادب از دیگر کشورها شب گذشته، 20 خردادماه، همزمان با میلاد مبارک امام حسن(ع) با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند. محمد مهدی سیار، شاعر جوان، درباره نشست شب گذشته شاعران با رهبر انقلاب یادداشتی به شرح ذیل منتشر کرد:‌

ردیف دوم نشسته بودم، تقریباً روبروی آقا. سال گذشته وقتی شعرخوانی‌ها داشت تمام می‌شد آقا خواستند من هم شعر بخوانم و خواندم: دو نیمایی کوتاه و آن غزل عاشقانه (چگونه در خیابان‌های تهران زنده می‌مانم...) امسال دیگر گفتم با خیال راحت می‌نشینم و شعر می‌شنوم. شعرهای خوبی هم خوانده شد، از خود  علیرضا قزوه که اول جلسه غزلی خوش ساخت خواند با ردیف "سلام"، تا  علی‌محمد مؤدب که مثنوی معروف «بابا رجب» را خواند و  مهدی جهاندار که غزل فتنه‌اش را و  سیدحمید برقعی و  محمد زارعی و  محمد سهرابی و  محسن ناصحی و  آرش پورعلیزاده و  عبدالحسین انصاری و... همه که خواندند آقا گفت  فاضل نظری هم شعر بخواند و فاضل غزلی شیوا خواند و به قول خودش تقریباً عاشقانه.

ساعت از یازده و نیم هم گذشته بود، اینجای جلسه معمولاً آقا از  دکتر حدادعادل و جناب  محمدی گلپایگانی می‌خواست شعری بخوانند و بعد هم که سخنرانی. آقا با لبخند گفت: حالا نوبت "خاصه خرجی"های خود ماست! و اشاره کرد به صندلی‌های سمت راست که دکتر حداد و آقای گلپایگانی نشسته بودند. اما چون وقت گذشته بود فقط دکتر حداد شعر خواند. یک مرتبه آقا چشم گرداند سمت من: آقای سیار! شما چیزی نمی‌خوانید؟

حسابی غافلگیر شده بودم اما از آنجا که در طول جلسه مدام یک رباعی از کتاب یادآوری (مجموعه رباعى در دست چاپ) توی سرم چرخ می‌خورد و از وقت اضافه جلسه هم گذشته بود، بی‌درنگ گفتم چشم، فقط یک رباعی می‌خوانم. میکروفن را آوردند، بسم اللهی و سلامی و فراموشی و فراموشی! چند ثانیه‌ای سکوت کردم اما رباعی بالکل از ذهنم پریده بود! از چهار گوشه مجلس هم همهمه "غزل بخوان... غزل بخوان" در گوشم بود و مزید حواس پرتی. عذر خواستم و گفتم: از ذهنم رفت! آقا با مهری پدرانه بیتی خواند، در ستایش فراموشی.

اجازه خواستم غزلی بخوانم که مکتوبش همراهم بود. غزلی پنج بیتی. آخر سر هم عذرخواهی کردم بابت این که من هم جزء "خاصه خرجی‌ها" شعر خواندم! و آقا گفتند "البته استثناءا!" و سخنرانی را شروع کردند. کوتاه اما شیرین و به یاد ماندنی، سخنرانی در ساعت دوازده نیمه شب!

غزلی که خواندم:

خاموش لب به هجو جهان باز کرده است
این زخم ناگهان که دهان باز کرده است

چشمم بساط چشم فرو بستن از جهان
در این جهان چشم چران باز کرده است

اشکم بر آمد از پس گفتن، چه خوب هم!
طفلک اگرچه دیر زبان باز کرده است

این چاک پیرهن که از آن شرم داشتیم
خود لب به پاک بودنمان باز کرده است

من خود به چشم خویش شنیدم هزار بار
هر غنچه‌ای لبی به اذان باز کرده است


منبع:تسنیم

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین