وقتی کشتی داشتیم تشکی پهن می کردیم و اگر عراقی ها می رسیدند جمعشان می کردیم و بعد از آنکه گورشان را گم می کردند باز برنامه ادامه داشت...
کد خبر: ۳۵۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۸
احمد افسر ایرانی – از آسایشگاه افسران که در قسمت بالای اردوگاه قرار داشت، با صدایی رسا شروع کرد به اذان گفتن. اذان احمد در آن غروب غمبار و در کنار سیم های خاردار به یادماندنی بود. با بی اعتنایی به عراقی ها نماز مغرب و عشا را روی خاک اردوگاه به جا آوردیم و سوار ماشین ها شدیم.
کد خبر: ۱۹۵۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۲۲