یک رزمنده ته دره رفته بود تا برای دیگران یخ بیاورد. هنگام برگشت درست یک خمپاره، کنار پایش منفجر شد. همه فکر کردند او شهید شده است، اما رفاقت او با عزرائیل مانع از شهادتش شد!
کد خبر: ۱۲۵۳۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۷
روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را درهم شکست، همه سرنشنان کشتی غرق شدند و تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم ...
کد خبر: ۱۱۵۳۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۸