حکایت - صفحه 17

پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
حکایت

ماجرای کسی که به مرحوم قاضی شک داشت

مرحوم قاضی اشاره‌ای به مار کرده و فرمود: مُت باذنِ الله! «بمیر به اذن خدا!» مار فورا در جای خود خشک شد. مرحوم قاضی بدون آنکه اعتنایی کند شروع کرد به دنبال صحبت که با هم داشتیم و سپس برخاستیم رفتیم داخل مسجد...
کد خبر: ۷۰۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۲

حکایت ؛ داستان عجیب دو دختر روزه دار

به آن كسى كه جانم در دست اوست اگر اين گناه غيبت بر آنان باقى مانده بود اهل آتش بودند
کد خبر: ۷۰۶۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۱

  • پربازدید ها
  • تازه ها