در هیئت ثارالله زنجان
کد خبر: ۳۷۲۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
باران میبارید و عطر خاک بلند شده بود. از آن هواهای دو نفره که میگویند. دلم یک جوری شده بود، نمی دانم اضطراب بود یا شوق زیاد. عطر خاک را که فرو می دادم دلم بیشتر قلقلکش می شد. برای خودم سرخوش بودم.
کد خبر: ۳۵۲۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۲۹