خاطراتی خواندنی از همسر و فرزند شهید صیاد شیرازی؛
یک روز جمعه صبح دیدم پایین شلوارش را تا کرده، زده بالا. پرسیدم حاج آقا چرا اینطور کردید؟ رفت طرف آشپزخانه. گفت« به خاطر خدا و برای کمک به شما» رفت توی آشپزخانه و وضو گرفت. آشپزخانه را مرتب کرد. ظرف ها را سرجایش چید. روی اجاق گاز را مرتب کرد،کف آشپزخانه را شست و در را باز کرد، آشپزخانه مثل دسته گل شده بود.
کد خبر: ۲۵۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۱/۲۱
سید جواد پاکدل: همیشه در قنوت نمازهایش از خدا شهادت می خواست. به من می گفت : دیگر صبرم تمام شده است . نمی دانم بالاخره در شهادت به رویم باز می شود یا نه؟
کد خبر: ۲۵۶۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۱/۲۲