در منزل رو به سوی حرم نذر کردم و با گریه به ایشان گفتم: "ای آقایی که من شما را نمیشناسم اما میگویند به همه کمک میکنید، من تنها یک پسر دارم که تمامی پزشکان از وی قطع امید کردهاند. از شما میخواهم درمانش کنید تا از دستش ندهم. تنها امیدم به شماست کمکم کنید".
کد خبر: ۳۶۶۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۹
يک مرتبه دخترک که در کنار ضريح نشسته بود، بلند شد و با زبان ترکي مادربزرگش را صدا کرد.
کد خبر: ۳۵۹۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۷