روزى پيرزنى بنام سلمه كه همسايه ما بود به خانه من آمد مرا مضطرب و ناراحت ديد گفت اگر من تورا مداوا كنم چه مى گويى ؟ گفتم ! به غير از اين آرزويى ندارم.
کد خبر: ۴۲۴۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۸
عرض كرد: اى جوان مصير! يك فرزند بيشتر ندارم ، آن هم به مرض سل مبتلا شده و تمام پزشكان از درمان او عاجز مانده اند حالا آمده ام و آذوقه اى مهيا كنم و به وطن باز گردم .
کد خبر: ۴۱۶۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۸