حاج مهدی سلحشور نوشت: از اولین باری که سعید را در سوریه دیدم به دلم برات شد چند روزی بیشتر مهمان ما نیست، طوری از شهادت صحبت میکرد که یک عاشق از گمشدهی دیرینش صحبت میکند.
کد خبر: ۷۹۸۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۷
قلم را روی کاغذ گذاشت و زد زیر گریه طوری اشک میریخت که مرا هم به گریه انداخت. پرسیدم: چی شده آقای رضایی؟ اتفاقی افتاده؟ در جواب گفت: «امکانات کم است نمیتوانم جوابگوی شما باشم.»
کد خبر: ۷۹۷۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۷