خاطرات شهدا:
پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند. ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند.
کد خبر: ۱۲۰۴۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰
خاطرات شهدا:
حضرت آیتاللهنوری همدانی نزد مادر شهید میروند؛ قرآنی را به او میدهند که بخواند، به راحتی همه جای قرآن را میخواند.
کد خبر: ۱۲۰۲۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۹