شهید همت - صفحه 32

پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
شهید همت

روزی که اشک "حاج همت" درآمد

حاجي كلافه شده بود، راه ميرفت و با خودش حرف ميزد و گاهی اشکش هم درمی آمد. به او گفتم: «این کارا چیه ابراهيم، زشته جلوي بچه ها.» گفت: «نه تو و نه هيچ كس ديگه اي نميتونين بفهمين توي اين دل من چي ميگذره.»
کد خبر: ۲۴۲۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۲۷

عکس/ به ماه نگاه کن

پرسيدم: «چيه حاجي، چرا گريه مي‌كني؟» به آسمان اشاره كرد و گفت: «به ماه نگاه كن.» نگاهي به ماه انداختم و گفتم: «خُب، چي شده؟»
کد خبر: ۲۴۱۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۲۴

  • پربازدید ها
  • تازه ها