در کشور رومانی وقتی خانم مهندس دستش را دراز کرد تا با رسول دست بدهد، دستش را کنار کشید و گفت:...
کد خبر: ۵۲۲۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۱۷
عملیات نزدیک بود. حاج علی پیش بچهها آمد و پرسید: «بدهی به کسی ندارم؟ زیر پیرهنی، پوتینی، چیزی از کسی نگرفتم؟» داشت تسویه حساب میکرد و از طرفی یاد شهدا هم میکرد. بعد از غسل به نماز ایستاد. انگار همه فهمیده بودند که این آخرین نماز حاج علی است.
کد خبر: ۵۱۷۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۴