بلند شدم و باز نشستم. مسافران گفتند: آقا چته؟ صندليت ميخ داره؟. گفتم: نه. خودم گير دارم!
کد خبر: ۶۱۷۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۶
سلسه خاطرات تبلیغی استاد قرائتی
در ابتداى ازدواج و ايام نامزديم، پدرزنم به خاطر تعصّب بیجا اجازه نمى داد ما همديگر را ببينيم و مىگفت: در زمان عقد نبايد داماد به خانه ما بيايد!
کد خبر: ۶۱۴۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۲