خاطره - صفحه 176

پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
خاطره

شهیدی که با چفیه به خواستگاری آمد

حسین اولین مرتبه بود که به خواستگاری می‌آمد. از آنجا که به شدت خجالتی و مأخوذ به حیا بود، وقتی می‌خواستیم به اتاق برویم، اجازه خواست که مادرش هم به اتاق بیاید و بعد راحت همه حرف‌هایش را مطرح کرد!
کد خبر: ۷۶۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۰

شهید هادی و جلب کمک برای جبهه ها

ابراهیم مکثی کرد و گفت:اخوی چفیه دستمال گردن نیست.. بچه های رزمنده هروقت وضــــو می گیرند.چفیه برایشان حوله هست. هر وقت نماز میخوانند سجاده هست. هر وقت زخمی شدند با چفیه زخم خودشان را می بندندو...
کد خبر: ۷۶۰۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۷

  • پربازدید ها
  • تازه ها