خاطره - صفحه 175

پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
خاطره

جنگ به روایت یک تخریب‌چی

آن‌ها رفتند سمت چپ و من رفتم سمت راست. تقریباً 9 عدد مین M16 کار گذاشتم. تله‌هایش را بسته بودم که یک‌دفعه دیدم سر و کله‌شان پیدا شد. گفتم: این‌جا چه‌کار می‌کنید؟
کد خبر: ۷۶۱۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۰

شهیدی که با چفیه به خواستگاری آمد

حسین اولین مرتبه بود که به خواستگاری می‌آمد. از آنجا که به شدت خجالتی و مأخوذ به حیا بود، وقتی می‌خواستیم به اتاق برویم، اجازه خواست که مادرش هم به اتاق بیاید و بعد راحت همه حرف‌هایش را مطرح کرد!
کد خبر: ۷۶۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۰

  • پربازدید ها
  • تازه ها