پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی

خاطره

ماجرای دختر خاله قلابی استاد قرائتی!

اين آخوندها ما را به راهپيمايى دعوت مى ‏كنند امّا خودشان از ماشين پياده نمى ‏شوند!. ماشين را پارك كرديم و پياده با مردم همراه شديم. شخصى گفت: آقاى قرائتى....
کد خبر: ۸۱۵۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۵

شعار نویسی و دل شوره مادر شهید صغیرا

نگاه پدر از روی صورت محسن لغزید و به روی دست رنگ آلود او حک شد. دریافت که محسن تا این موقع شب بر روی در و دیوار شعار می‌نوشته است.
کد خبر: ۸۰۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۸

مردم داری شهید عباس کریمی

روحیه عجیبی داشت. یکدفعه می‌دیدی خبری از او نیست و بعد از چند ساعت پیدایش می‌شد. لباس شخصی می‌پوشید و می‌رفت به میان مردم از انقلاب می‌گفت و از امام. ضمن صحبتها، از آنها هم اطلاعات می‌گرفت.
کد خبر: ۸۰۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۳

خاطره ای از توجه اهل بیت به خدام اربعین

خانه‌ ابوامیر عمود 428 جاده نجف کربلا بود. وسط جاده از یک مسیر فرعی با دور شدن حدود 100 متر از جاده رسیدیم خانه ابوامیر. خانه‌ای که حیاطش زمین‌های اطراف جاده بود و پر از نخل‌های زیبا.
کد خبر: ۸۰۵۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۵

خاطره مفتی اهل‌سنت از ارادت «خلیل الحصری و نقشبندی» به حضرت زینب(س)+فیلم

یکی از مفتی‌های اهل‌سنت سوریه در محفلی به ارادت «خلیل الحصری و نقشنبدی» از اساتید قرآن مصری به ساحت حضرت زینب(س) اشاره کرد.
کد خبر: ۸۰۵۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۵

شهید رحیمی و توزیع اعلامیه‌های انقلاب

ماه رمضان، قبل از انقلاب در مراسم احیاء، آقای «رحیمی» تعداد زیادی اعلامیّه و عکس حضرت امام(ره) را روی پنکه سقفی جاسازی کرده بود. براثر ازدحام جمعیت، هوای داخل مسجد گرم شد. با به کار افتادن پنکه، اعلامیّه‌ها در فضای مسجد به پرواز در آمدند.
کد خبر: ۸۰۳۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۱

تلاش شهید برای سرنگونی مجسمه شاه

پنهانی گفت: «باید مجسمه کلب کبیر، یعنی سگ بزرگ – منظور رضا شاه – رو بکشیم پایین.» در گوشی گفتم: «مثل این که مغزت بوی پیاز داغ می‌ده؟» گفت: «نه! جدی جدی ام. با هم می‌ریم، شبونه می‌کشیمش پایین!»
کد خبر: ۸۰۱۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۸

شهید سیری و تمرین برای تحمل شکنجه ساواک

در آن سوز سرمای شدید زمستانی، لباس شنا بر تن کرد. یخ‌های حاشیه‌ رود را شکست و بعد از آبتنی، از آب بیرون آمد و از من خواست که با شاخه درخت بر بدن خیس و سرما زده‌اش بکوبم.
کد خبر: ۸۰۱۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۷

طعنۀ شهید در سخنرانی به رئیس شهربانی

یک روز رئیس شهربانی شخصاً در یکی از سخنرانی‌های او حاضر شده بود. شهید در حین صحبت گفت: «این‌هایی که آمدند کم هستند که خود رئیس شهربانی‌ هم آمده است؟» رئیس شهربانی که با خنده و تمسخر مردم مواجه شده بود، حاج آقا را تهدید کرد و رفت.»
کد خبر: ۸۰۰۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۶

شجاعت شهید پوراحمدی در حمل سلاح از بین ماموران

واقعاً مانده بودیم چه کنیم که «حسین آقا»» از راه رسید. از حالت غیر عادی ما فهمید که باید خبری باشد. موضوع را گفتیم. بر خلاف انتظار ما خیلی خونسرد و با اطمینان گفت: «هیچ مشکلی پیش نمی‌آید».
کد خبر: ۸۰۰۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۶

تلاش شهیدشهاب برای پخش اعلامیه های انقلاب

قبل از پیروزی انقلاب از «قم» به زیارت امام رضا(ع) می‌رفتیم. برای اقوام مقداری سوهان و سوغاتی تهیه کردیم. «محمد» آقا تعدادی از کتاب‌ها و اعلامیه‌های امام(ره) را در کف ساک دخترم جاسازی کرد و روی آن‌ها را با سوغاتی‌ها پوشاند.
کد خبر: ۸۰۰۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۴

تلخ‌ترین حادثه جنگ به روایت یک زن

بعد از سقوط شهرخواهران رفته بودند ماهشهر اما من همچنان در خرمشهر مانده بودم و همان موقع موج انفجار شدید من را گرفت.
کد خبر: ۷۹۹۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۳

ماجرای شهید علم الهدی با نوجوانان بزهکار

سال ۵۳ حسین را دستگیر کردند، او را به بند نوجوانان زندان بردند. زندانیان این بند، نوجوانانی بزهکار بودند که به جرم دزدی و دعوا و ... به زندان افتاده بودند. وقتی حسین وارد این بند شد، بعضی از زندانیان او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند: با کی دعوا کردی؟
کد خبر: ۷۹۸۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۸

اشک فرمانده برای کمبود امکانات در جبهه

قلم را روی کاغذ گذاشت و زد زیر گریه طوری اشک می‌ریخت که مرا هم به گریه انداخت. پرسیدم: چی شده آقای رضایی؟ اتفاقی افتاده؟ در جواب گفت: «امکانات کم است نمی‌توانم جوابگوی شما باشم.»
کد خبر: ۷۹۷۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۷

شهید فولادی و حل مشکل مردم

شهید فولادی هزار و پانصد تومان به من داد و گفت: «این پول را به صاحب گوسفند بده تا این بنده خدا را آزاد کند.»من گفتم: بگویم آقای بخشدار داده؟ گفت: «نه! اگر بخواهید بگوئید بی‌حسنه‌ام کرده‌اید.»
کد خبر: ۷۹۴۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۶

فرماندهی که«ذوالفقارِ»احمد متوسلیان بود

فرمانده تیپ 32 انصار الحسین (ع) استان همدان گفت: مدت فرماندهی ایشان کم بود ولی رشادت‌ها و خدمات و حماسه‌ای که شهید مظاهری و امثال ایشان خلق کردند در تاریخ ثبت می‌شود.
کد خبر: ۷۹۱۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۹

حبیب سپاه؛ فرمانده دل‌ها/

ماجرای دلخوری سردار همدانی!

فرزند شهید همدانی با اشاره به اعتقاد پدرش به جوانان گفت: حق بزرگ فرزندان شهدا بر گردن ما و انجام کار‌ها برای رضای خدا از توصیه‌های سردار همدانی بود.
کد خبر: ۷۹۱۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۵

شهید محرابی و خطاطی مغازه ساندویچی

شهید محرابی که دید همه وسایل خطّاطی از قبیل رنگ و برس آماده است، به صاحب مغازه گفت: «تابلوی سردر مغازه را خودم می‌نویسم» و خیلی زیبا هم آن را نوشت. او این گونه می‌خواست دین خود را ادا کرده باشد و بدهکار کسی نباشد.
کد خبر: ۷۹۰۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۵

ماجرای خوابی که دل حسن انصاری را آرام کرد

گرفتن عکس های یادگاری که تمام شد حسن انصاری تو جمع رفقا گفت: «برادر شهیدم توی خواب قول داده که من رو با خودش ببره».
کد خبر: ۷۸۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۱

امداد رسانی در جبهه-۴

ماجرای عراقی ای که باکت وشلوار اسیرشد

یک اسیرعراقی وقتی وارد اردوگاه تختی شد، با کت و شلوار بود و لباس نظامی‌اش به صورت تا شده در ساکش قرار داشت. خودش که تا حدودی فارسی هم بلد بود، تعریف می‌کرد که در کربلا لوستر فروشی داشته است.
کد خبر: ۷۸۶۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۹

  • پربازدید ها
  • تازه ها