۱۸ مهر ۱۴۰۳ ۶ ربیع الثانی ۱۴۴۶ - ۰۶ : ۱۷
از لایههای درسآموز اما در عین حال سؤال برانگیز قیام اباعبدالله(ع) صحنه مواجه ایشان با کوفیان بود. اما همواره این سؤال مطرح است که امام حسین(ع) با وجود خیانت کوفیان چرا از تصمیم خویش نسبت به قیام منصرف نشد؟!.
عقیق:کاروان امام حسین(ع) در مسیر حرکت خود به سوی کربلا با وقایع بسیار متعددی روبرو بود. با مطالعه این وقایع میتوان به نکات عبرتآموز فراوانی از جهت معرفتی و سیاسی دست یافت؛ زیرا قیام امام حسین(ع) قیامی یکجانبه نبود بلکه برنامهای منسجم و به همپیوسته و دارای لایههای متعدد معرفتی بود که در اوج این لایهها، بُعد تمدنی این حادثه تاریخی است.
از دیگر لایههای درسآموز اما در عین حال سؤال برانگیز قیام اباعبدالله(ع) صحنه مواجه امام(ع) با کوفیان بود. اما همواره این سؤال مطرح است که امام حسین(ع) با وجود خیانت کوفیان چرا از تصمیم خویش نسبت به قیام منصرف نشد؟ برای پاسخ به این سؤال نیاز است از دو بُعد معرفتی و اعتقادی ورود کرد:
اول اینکه به اعتقاد شیعه کمترین فضیلت امام معصوم(ع) علم داشتن به غیب امور و پاکی از هر خطا و اشتباهی به واسطه آیه تطهیر است آنجا که خداوند میفرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ بنابراین تصور اینکه امام(ع) دچار خطای محاسباتی شده است، به هیچ وجه با تفکر شیعی یعنی تفکر ناب عترت(ع)، سازگار نیست؛ جالب اینکه دشمنان اسلام و برخی شبهروشنفکران تاکنون سعی داشتند به هر نحوی ایراداتی را بر معصومین(ع) وارد کنند، اما به هیچ وجه موفق به این کار نشدند و اندک ایراداتی هم که از سوی آنها نسبت به جایگاه نبوت پیامبر(ص) و امامت ائمه(ع) مطرح شد، فاقد اسناد معتبر تاریخی و روایی بوده است.
دوم اینکه با توجه به مجموعه سخنانی که از امام حسین(ع) درباره علت قیامشان مطرح فرمودند، میتوان برداشت کرد که هدف اصلی امام حسین(ع) به هیچ وجه حرکت به سوی کوفه نبود؛ افرادی که در آن دوران دارای فهم سیاسی بودند، از خیانت اهل کوفه مطلع بودند چطور امکان دارد امام حسین(ع) که مسلح به علوم الهی است، این مسأله را تشخیص نداده باشد. بلکه بر اساس استناداتی که وجود دارد، امام(ع) نسبت به شهادت خویش از جهات مختلف آگاهی یافته بودند و لایههای مختلف اهداف قیامشان را بارها به همگان اعلام کرده بودند.
با توجه به مجموعه سخنانی که از امام حسین(ع) درباره علت قیامشان مطرح فرمودند، میتوان برداشت کرد که هدف اصلی امام حسین(ع) به هیچ وجه حرکت به سوی کوفه نبود؛ افرادی که در آن دوران دارای فهم سیاسی بودند، از خیانت اهل کوفه مطلع بودند چطور امکان دارد امام حسین(ع) که مسلح به علوم الهی است، این مسأله را تشخیص نداده باشد.
برای روشنتر شدن مطلب نیاز است تنها به یک گزارش تاریخی و نیز یک روایت از امام حسین(ع) دقت شود:
الف) گزارش تاریخی
زمانی که امام حسین(ع) در مکه قصد قیام کرد، «ابن عبّاس» خدمت امام(ع) آمد و حضرت را به بیعت با یزید (لعنةالله علیه) و سازش با بنى امیّه توصیه کرد. امام فرمود: «هیهات! هیهات! اى ابن عبّاس، اینان دست از من برنخواهند داشت و هر جا باشم به من دست خواهند یافت تا به اجبار بیعت کرده و مرا به قتل برسانند. به خداسوگند؛ آنان همانند یهود که در روز شنبه پیمان خدارا شکستند و ستم کردند به من ستم خواهند کرد؛ من به همان راهى که پیامبر(ص) مرا بدان مامور ساخته است، خواهم رفت، ما از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم و هر چه پیش آید از آن باک نداریم؛ هَیْهاتَ هَیْهاتَ یَا ابْنَ عَبّاسِ اِنَّ الْقَوْمَ لَنْ یَتْرُکوُنی وَ اِنَّهُمْ یَطْلُبُونَنِی اَیْنَ کُنْتُ، حَتّى اُبایِعَهُمْ کُرْهاً وَ یَقْتُلُونی وَ اللّهِ اِنَّهُمْ لَیَعْتَدُونَ عَلىَّ کَما اعْتَدَتِ الْیَهُودُ فی یَوْمِ السَّبْتِ وَ اِنّی ماض فی اَمْرِ رَسُولِ اللّهِ حَیْثُ اَمَرَنی وَ «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ»
یا در جایی دیگر گفت ابن عبّاس عرض کرد: اى پسر عمو! شنیدم که قصد رفتن به عراق را دارى، با آن که آنان مردمى فریب کارند. آنان تو را به جنگ مى خوانند، شتاب مکن و در مکّه بمان. امام حسین فرمود: «به خداسوگند؛ اگر من در آن مکان آنچنانى کشته شوم نزد من محبوبتر است از این که در اینجا بمانم و حرمت مکّه شکسته شود. (علاوه بر آن) اینها نامه ها و فرستادگان کوفیان است. بر من لازم است دعوت آنان را پاسخ دهم تا حجّت الهى بر آنان تمام شود؛ لاَنْ اُقْتَلَ وَاللّهِ بِمَکان کَذا اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُسْتُحِلَّ بِمَکَّهَ، وَ هذِهِ کُتُبُ اَهْلِ الْکُوفَهِ وَ رُسُلُهُمْ وَ قَدْ وَجَبَ عَلىَّ اِجابَتُهُمْ وَ قامَ لَهُمُ الْعُذْرُ عَلَىَّ عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ» عبدالله بن عبّاس با شنیدن سخنان امام، به قدرى گریست که محاسنش تر شد و دردمندانه صدا زد: «واحسیناه، وا اسفاه على الحسین».
و نیز روایت شده است: عبدالله بن عبّاس، براى جلوگیرى از حرکت امام به سمت کوفه، بسیار پافشارى کرد. امام براى آرام کردن او به این آیه استناد کرد: «کُلُّ نَفْس ذَائِقَهُ الْمَوْتِ وَاِنَّمَا تُوَفَّوْنَ اُجُورَکُمْ؛ هر کسى مرگ را مى چشد و شما پاداش خود را خواهید گرفت ... ابن عبّاس! دیگر پس از این پافشارى مکن که فرمان و قضاى خداوند برگشت ندارد».
در این گزارش تاریخی چند نکته حائز اهمیت است:
اول اینکه امام حسین(ع) به واسطه علم الهی و خبری که رسول گرامی اسلام(ص) به ایشان داده بودند، از شهادت خویش آگاهی کامل داشتند.
دوم اینکه یکی از علتهای عدم ماندن در مکه را تهدید حاکمان آن دوران نسبت به قتل امام(ع) و خویشاوندان و شیعیان خویش اعلام فرمودند.
سوم اینکه وقتی ابن عباس از حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه انتقاد کرد، امام(ع) نفرمودند من از این امر آگاهی ندارم بلکه وظیفه اخلاقی خویش دانستند که به ندای آنان پاسخ دهد و به سوی آنان حرکت کند تا حجت برای آنان هم تمام شود؛ از این منظر حرکت به سوی کوفه یک امر حاشیهای و یا بهانهای برای قیام اصلیِ امام حسین(ع) به سوی اهداف مدنظر بود.
تبعات عدم حرکت امام حسین(ع) بسوی کوفیان
از دیگر سو باید تبعات مختلف انصراف امام حسین(ع) از حرکت به سوی کوفه مورد بررسی قرار گیرد به این صورت که اگر حرکت امام(ع) به سوی کوفیان صورت نمیگرفت نه تنها ممکن بود امام(ع) مورد تخطئه مردم آن زمان قرار گیرند و از این طریق تا ابد دستاویزی برای معاندان اهل عترت(ع) باشد بلکه هیچ گاه ماهیت کوفیان برای مسلمانان مکشوف نمیشد. همچنین امام(ع) در برنامه جانبیشان که بسوی کوفیان ترتیب دادند نه تنها ماهیت این عده را برای مسلمانان عصر خویش افشا کردند، بلکه آن را تا ابد درس عبرتی برای تمام شیعیان در هر زمان و مکانی قرار دادند تا با رفتار کوفیصفتان آشنا شوند.
کوفیان امام حسین(ع) را در حد رهبری دینی قبول داشتند نه خلیفه خدا
به عنوان نمونه یکی از ویژگی کوفیان که در نامهشان به امام حسین(ع) نمود دارد، عدم توجه به جایگاه امامت امام حسین(ع) بود. با توجه به متن نامه در مییابیم که کوفیان امام حسین(ع) را در حد رهبری دینی قبول داشتند نه به عنوان امام و خلیفه خداوندی که دارای شأن و جایگاهی والا نزد خداوند است و نه امامی که اطاعت از او به واسطه آیه «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» به عنوان مهمترین عمل واجب یک مسلمان محسوب میشود. بلکه مردم کوفه زمانی به امام(ع) نامه نوشتند که از دست حکام ظالمی همچون سعد بن ابی وقاص، ولید بن عقبه و دیگر حاکمان فاسد آن دوران به تنگ آمده بودند و به این نتیجه رسیدند که فرزند علی بن ابیطالب هرچه باشد، اهل ظلم و جور و فساد نیست؛ بنابراین از آنجایی که نسبت به امام حسین(ع) حس تقدس نداشتند با اندک فتنه عبید الله بن زیاد(لعن) دچار لغزش شدند و امام(ع) را به اندک متاعی فروختند و برخی نیز دچار رعب و وحشت شدند. از سوی دیگر عدهای از اشراف کوفه که آلوده به اموال حرام شده بودند به خاطر همراهی با جمع، نامه مربوط به امام حسین(ع) را امضاء کرده بودند و در نهایت برای مبارزه در مقابل حضرت قرار گرفتند.
ب) روایتی از امام حسین(ع)
یکی از دلایلی که باعث قیام بر حق اباعبدالله الحسین(ع) شد، گسترش ظلم و جور در بین امت اسلام به دنبال جریان سقیفه سپس در زمان حکومت بنیامیه بود. در واقع پس از فوت پیامبر(ص)، تاریخ اسلام شاهد یک دوره گذار از اسلام ناب محمدی(ص) به سوی اسلام اُموی بود. در این مدل از اسلامداری، شاهدیم خلفای اُموی نه تنها تقید به ارزشهای دینی ندارند بلکه دچار انحطاطات اخلاقی هستند؛ به عنوان نمونه یزید یکی از حکام اسلامی بود که کار او بازی با سگان و شرابخواری بود. یا پدرش معاویه که بارها خلیفه زمان خویش و یا بهتر است بگوییم خلیفه برحق رسول گرامی اسلام(ص) یعنی امیرالمؤمنین(ع) را تهدید به مبارزه کرد و در نهایت در نبرد صفین در مقابل حضرت صفآرایی کرد.
یکی از دلایلی که باعث قیام بر حق اباعبدالله الحسین(ع) شد، گسترش ظلم و جور در بین امت اسلام به دنبال جریان سقیفه سپس در زمان حکومت بنیامیه بود. در واقع پس از فوت پیامبر(ص)، تاریخ اسلام شاهد یک دوره گذار از اسلام ناب محمدی(ص) به سوی اسلام اُموی بود. با این نگاه میتوان فهمید نامه کوفیان بهانهای برای قیام امام(ع) بود.
در چنین شرایطی امام حسین علیهالسلام اقامه امر به معروف ونهی از منکر را به عنوان هدف قیام خویش مطرح کرده و فرمودند: «من از روى خود خواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم؛ قصد کردم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیر جدم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم؛ إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِجَدّى وَأَبى عَلِىِّ بْنِ أَبیطالِب».
لذا در شرایطی که از اسلام جز پوستهای باقی نمانده بود و پیروان راستین آن در اقلیت به سر میبردند، راهی جز تلنگر به امت اسلام از طریق ایثار و جانفشانیِ تنها بازمانده رسولالله(ص) باقی نمیماند تا ماهیت پلید یزید و یزیدیان برای همیشه برای مردم آشکار شود. لذا قیام امام حسین(ع) در این شرایط واقع شد و راهی جز این برای نجات دین مبین اسلام باقی نمیماند.
بنابراین از این منظر نامه کوفیان بهانهای برای قیام امام حسین(ع) بود نه هدف اصلی قیام؛ بلکه امام(ع) ضمن اینکه از خیانت کوفیان آگاهی داشتند، به صورت مکرر لایههای مختلف قیام خویش از جمله فراز مذکور را به همگان اعلام فرمودند و تاریخ نیز این سخنان را به ثبت رساند.
اول اینکه به اعتقاد شیعه کمترین فضیلت امام معصوم(ع) علم داشتن به غیب امور و پاکی از هر خطا و اشتباهی به واسطه آیه تطهیر است آنجا که خداوند میفرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ بنابراین تصور اینکه امام(ع) دچار خطای محاسباتی شده است، به هیچ وجه با تفکر شیعی یعنی تفکر ناب عترت(ع)، سازگار نیست؛ جالب اینکه دشمنان اسلام و برخی شبهروشنفکران تاکنون سعی داشتند به هر نحوی ایراداتی را بر معصومین(ع) وارد کنند، اما به هیچ وجه موفق به این کار نشدند و اندک ایراداتی هم که از سوی آنها نسبت به جایگاه نبوت پیامبر(ص) و امامت ائمه(ع) مطرح شد، فاقد اسناد معتبر تاریخی و روایی بوده است.
دوم اینکه با توجه به مجموعه سخنانی که از امام حسین(ع) درباره علت قیامشان مطرح فرمودند، میتوان برداشت کرد که هدف اصلی امام حسین(ع) به هیچ وجه حرکت به سوی کوفه نبود؛ افرادی که در آن دوران دارای فهم سیاسی بودند، از خیانت اهل کوفه مطلع بودند چطور امکان دارد امام حسین(ع) که مسلح به علوم الهی است، این مسأله را تشخیص نداده باشد. بلکه بر اساس استناداتی که وجود دارد، امام(ع) نسبت به شهادت خویش از جهات مختلف آگاهی یافته بودند و لایههای مختلف اهداف قیامشان را بارها به همگان اعلام کرده بودند.
با توجه به مجموعه سخنانی که از امام حسین(ع) درباره علت قیامشان مطرح فرمودند، میتوان برداشت کرد که هدف اصلی امام حسین(ع) به هیچ وجه حرکت به سوی کوفه نبود؛ افرادی که در آن دوران دارای فهم سیاسی بودند، از خیانت اهل کوفه مطلع بودند چطور امکان دارد امام حسین(ع) که مسلح به علوم الهی است، این مسأله را تشخیص نداده باشد.
برای روشنتر شدن مطلب نیاز است تنها به یک گزارش تاریخی و نیز یک روایت از امام حسین(ع) دقت شود:
الف) گزارش تاریخی
زمانی که امام حسین(ع) در مکه قصد قیام کرد، «ابن عبّاس» خدمت امام(ع) آمد و حضرت را به بیعت با یزید (لعنةالله علیه) و سازش با بنى امیّه توصیه کرد. امام فرمود: «هیهات! هیهات! اى ابن عبّاس، اینان دست از من برنخواهند داشت و هر جا باشم به من دست خواهند یافت تا به اجبار بیعت کرده و مرا به قتل برسانند. به خداسوگند؛ آنان همانند یهود که در روز شنبه پیمان خدارا شکستند و ستم کردند به من ستم خواهند کرد؛ من به همان راهى که پیامبر(ص) مرا بدان مامور ساخته است، خواهم رفت، ما از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم و هر چه پیش آید از آن باک نداریم؛ هَیْهاتَ هَیْهاتَ یَا ابْنَ عَبّاسِ اِنَّ الْقَوْمَ لَنْ یَتْرُکوُنی وَ اِنَّهُمْ یَطْلُبُونَنِی اَیْنَ کُنْتُ، حَتّى اُبایِعَهُمْ کُرْهاً وَ یَقْتُلُونی وَ اللّهِ اِنَّهُمْ لَیَعْتَدُونَ عَلىَّ کَما اعْتَدَتِ الْیَهُودُ فی یَوْمِ السَّبْتِ وَ اِنّی ماض فی اَمْرِ رَسُولِ اللّهِ حَیْثُ اَمَرَنی وَ «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ»
یا در جایی دیگر گفت ابن عبّاس عرض کرد: اى پسر عمو! شنیدم که قصد رفتن به عراق را دارى، با آن که آنان مردمى فریب کارند. آنان تو را به جنگ مى خوانند، شتاب مکن و در مکّه بمان. امام حسین فرمود: «به خداسوگند؛ اگر من در آن مکان آنچنانى کشته شوم نزد من محبوبتر است از این که در اینجا بمانم و حرمت مکّه شکسته شود. (علاوه بر آن) اینها نامه ها و فرستادگان کوفیان است. بر من لازم است دعوت آنان را پاسخ دهم تا حجّت الهى بر آنان تمام شود؛ لاَنْ اُقْتَلَ وَاللّهِ بِمَکان کَذا اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُسْتُحِلَّ بِمَکَّهَ، وَ هذِهِ کُتُبُ اَهْلِ الْکُوفَهِ وَ رُسُلُهُمْ وَ قَدْ وَجَبَ عَلىَّ اِجابَتُهُمْ وَ قامَ لَهُمُ الْعُذْرُ عَلَىَّ عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ» عبدالله بن عبّاس با شنیدن سخنان امام، به قدرى گریست که محاسنش تر شد و دردمندانه صدا زد: «واحسیناه، وا اسفاه على الحسین».
و نیز روایت شده است: عبدالله بن عبّاس، براى جلوگیرى از حرکت امام به سمت کوفه، بسیار پافشارى کرد. امام براى آرام کردن او به این آیه استناد کرد: «کُلُّ نَفْس ذَائِقَهُ الْمَوْتِ وَاِنَّمَا تُوَفَّوْنَ اُجُورَکُمْ؛ هر کسى مرگ را مى چشد و شما پاداش خود را خواهید گرفت ... ابن عبّاس! دیگر پس از این پافشارى مکن که فرمان و قضاى خداوند برگشت ندارد».
در این گزارش تاریخی چند نکته حائز اهمیت است:
اول اینکه امام حسین(ع) به واسطه علم الهی و خبری که رسول گرامی اسلام(ص) به ایشان داده بودند، از شهادت خویش آگاهی کامل داشتند.
دوم اینکه یکی از علتهای عدم ماندن در مکه را تهدید حاکمان آن دوران نسبت به قتل امام(ع) و خویشاوندان و شیعیان خویش اعلام فرمودند.
سوم اینکه وقتی ابن عباس از حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه انتقاد کرد، امام(ع) نفرمودند من از این امر آگاهی ندارم بلکه وظیفه اخلاقی خویش دانستند که به ندای آنان پاسخ دهد و به سوی آنان حرکت کند تا حجت برای آنان هم تمام شود؛ از این منظر حرکت به سوی کوفه یک امر حاشیهای و یا بهانهای برای قیام اصلیِ امام حسین(ع) به سوی اهداف مدنظر بود.
تبعات عدم حرکت امام حسین(ع) بسوی کوفیان
از دیگر سو باید تبعات مختلف انصراف امام حسین(ع) از حرکت به سوی کوفه مورد بررسی قرار گیرد به این صورت که اگر حرکت امام(ع) به سوی کوفیان صورت نمیگرفت نه تنها ممکن بود امام(ع) مورد تخطئه مردم آن زمان قرار گیرند و از این طریق تا ابد دستاویزی برای معاندان اهل عترت(ع) باشد بلکه هیچ گاه ماهیت کوفیان برای مسلمانان مکشوف نمیشد. همچنین امام(ع) در برنامه جانبیشان که بسوی کوفیان ترتیب دادند نه تنها ماهیت این عده را برای مسلمانان عصر خویش افشا کردند، بلکه آن را تا ابد درس عبرتی برای تمام شیعیان در هر زمان و مکانی قرار دادند تا با رفتار کوفیصفتان آشنا شوند.
کوفیان امام حسین(ع) را در حد رهبری دینی قبول داشتند نه خلیفه خدا
به عنوان نمونه یکی از ویژگی کوفیان که در نامهشان به امام حسین(ع) نمود دارد، عدم توجه به جایگاه امامت امام حسین(ع) بود. با توجه به متن نامه در مییابیم که کوفیان امام حسین(ع) را در حد رهبری دینی قبول داشتند نه به عنوان امام و خلیفه خداوندی که دارای شأن و جایگاهی والا نزد خداوند است و نه امامی که اطاعت از او به واسطه آیه «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» به عنوان مهمترین عمل واجب یک مسلمان محسوب میشود. بلکه مردم کوفه زمانی به امام(ع) نامه نوشتند که از دست حکام ظالمی همچون سعد بن ابی وقاص، ولید بن عقبه و دیگر حاکمان فاسد آن دوران به تنگ آمده بودند و به این نتیجه رسیدند که فرزند علی بن ابیطالب هرچه باشد، اهل ظلم و جور و فساد نیست؛ بنابراین از آنجایی که نسبت به امام حسین(ع) حس تقدس نداشتند با اندک فتنه عبید الله بن زیاد(لعن) دچار لغزش شدند و امام(ع) را به اندک متاعی فروختند و برخی نیز دچار رعب و وحشت شدند. از سوی دیگر عدهای از اشراف کوفه که آلوده به اموال حرام شده بودند به خاطر همراهی با جمع، نامه مربوط به امام حسین(ع) را امضاء کرده بودند و در نهایت برای مبارزه در مقابل حضرت قرار گرفتند.
ب) روایتی از امام حسین(ع)
یکی از دلایلی که باعث قیام بر حق اباعبدالله الحسین(ع) شد، گسترش ظلم و جور در بین امت اسلام به دنبال جریان سقیفه سپس در زمان حکومت بنیامیه بود. در واقع پس از فوت پیامبر(ص)، تاریخ اسلام شاهد یک دوره گذار از اسلام ناب محمدی(ص) به سوی اسلام اُموی بود. در این مدل از اسلامداری، شاهدیم خلفای اُموی نه تنها تقید به ارزشهای دینی ندارند بلکه دچار انحطاطات اخلاقی هستند؛ به عنوان نمونه یزید یکی از حکام اسلامی بود که کار او بازی با سگان و شرابخواری بود. یا پدرش معاویه که بارها خلیفه زمان خویش و یا بهتر است بگوییم خلیفه برحق رسول گرامی اسلام(ص) یعنی امیرالمؤمنین(ع) را تهدید به مبارزه کرد و در نهایت در نبرد صفین در مقابل حضرت صفآرایی کرد.
یکی از دلایلی که باعث قیام بر حق اباعبدالله الحسین(ع) شد، گسترش ظلم و جور در بین امت اسلام به دنبال جریان سقیفه سپس در زمان حکومت بنیامیه بود. در واقع پس از فوت پیامبر(ص)، تاریخ اسلام شاهد یک دوره گذار از اسلام ناب محمدی(ص) به سوی اسلام اُموی بود. با این نگاه میتوان فهمید نامه کوفیان بهانهای برای قیام امام(ع) بود.
در چنین شرایطی امام حسین علیهالسلام اقامه امر به معروف ونهی از منکر را به عنوان هدف قیام خویش مطرح کرده و فرمودند: «من از روى خود خواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم؛ قصد کردم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیر جدم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم؛ إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِجَدّى وَأَبى عَلِىِّ بْنِ أَبیطالِب».
لذا در شرایطی که از اسلام جز پوستهای باقی نمانده بود و پیروان راستین آن در اقلیت به سر میبردند، راهی جز تلنگر به امت اسلام از طریق ایثار و جانفشانیِ تنها بازمانده رسولالله(ص) باقی نمیماند تا ماهیت پلید یزید و یزیدیان برای همیشه برای مردم آشکار شود. لذا قیام امام حسین(ع) در این شرایط واقع شد و راهی جز این برای نجات دین مبین اسلام باقی نمیماند.
بنابراین از این منظر نامه کوفیان بهانهای برای قیام امام حسین(ع) بود نه هدف اصلی قیام؛ بلکه امام(ع) ضمن اینکه از خیانت کوفیان آگاهی داشتند، به صورت مکرر لایههای مختلف قیام خویش از جمله فراز مذکور را به همگان اعلام فرمودند و تاریخ نیز این سخنان را به ثبت رساند.
منبع:تسنیم