عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
اشعار ویژه ولادت امام هادی (ع)
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام علی النقی (ع ) عقیق تعدادی از اشعار آیینی رابه منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام علی النقی (ع ) عقیق تعدادی از اشعار آیینی رابه منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند:
محمد رضا طالبی:
ای نجیب ای تبلور پاکی
ای نفس ای حقیقتِ باران
قدری از خود به آسمان بچشان
ای نگاهت هویتِ باران
لحظه ای که تو آفریده شدی
می چکید از وجود تو توحید
تو همانی که یوسف از عشقت
خط بطلان به روی غیر کشید
حافظ و عالمِ به تأویلِ
باطنِ آیه های قرآنی
هر فرازی ز جامعه گوید
که تویی منشأ فراوانی
دستهای پر از سخاوت تو
خالق خنده ی اسیران بود
آنچه در پیش پای تو واشد
کیسه ی خالی سلیمان بود
همه جا در میان موج بلا
سپر شیعیان تو بودی تو...
چه کلیمی چه ارمنی، حتی
یاور این و آن تو بودی تو
دل که دل نیست پاره ی خون است
تو ببین عشق پر تلاطم را
حک نمودند بر عقیق یمن
نام ابن الرضای دوم را
داده در دست های تو ایزد
رشته ی اصلی هدایت را
نه! به کوه طلا نخواهم داد
گردی از خاک زیر پایت را...
رضا خورشیدی فرد:
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم
نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم
ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم
نیمه شب از مویتان از لیلةالقدرم نوشتم
صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم
آسمان چشم هایم را کمی ابری کشیدم
زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم
خاکهای صحنتان مرطوب شد مانند ساحل
رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم
خانهات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها
خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم
آبرو دارم ولی با شوق لبخند رضایت
از گناهان خودم بینی و بین الله گفتم
بیت هشتم بود سامرّا برایم مشهدی شد
سمت خورشید خراسان جملهای کوتاه گفتم
گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی
من ندانسته شما را تو شما را ماه گفتم...
رضا اسماعیلی:
می خواهم امشب بگویم، شعری برای نگاهت
یك سوره رحمت بخوانم، از مصحف روی ماهت
می خواهم امشب بگردم، دور كرامات چشمت
احرام عرفان ببندم، با زائران نگاهت
می خواهم امشب خدا را، در عرش چشمت ببینم
ای كهكشان هدایت ! در پرتو مهر و ماهت
پشت دلم را شکسته ، تشریف داغ غیورت
چشم یتیمم نشسته ، در كوچه ی غم به راهت
ای عصمت سبز و روشن ! تزویر شب پرپرت كرد
آیینهها را سرودی، این است تنها گناهت
لرزید اركان هستی ، وقت نزول غم تو
ترسم بگیرد جهان را ، یك روز طوفان آهت
ای هادی نسل آدم ، ای وارث اسم اعظم !
منظور هستی تو هستی ، آیات قرآن گواهت
«هل من...» بگو تا به عشقت ، لبیك غیرت بگویم
مولای من ! كو حسینت ؟ كو كربلا و سپاهت ؟
من عاشقی بی پناهم ، شبگرد گم كرده راهم
مِهر دَهُم، هادی عشق ! كو آفتاب پناهت ؟
با لهجه ی شرقی غم، امشب تو را گریه كردم
مولای من ! این « غزل ـ غم » تقدیم داغ نگاهت
سید حمید رضا برقعی
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست
خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است
همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران