۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۷ : ۰۵
دختر شهید خرمی درباره پدرش گفت:
پدرم انسان بسیار شجاع و قدرتمندی بود. این اواخر خیلی دوست داشت به صورت مستمر در منطقه حضور داشته باشد و میگفت: «تکتک رفقا شهید میشوند و هیچ کاری از دستم بر نمیآید.»
نمازشان را همیشه اول وقت میخواندند و معتقد بودند که نماز اول وقت موجب میشود که خدا همیشه در سختیها و مشکلات دستمان را بگیرد.
حتی یکبار هم ندیدیم که به کسی حسادت یا پشت سر کسی غیبت کنند. حتی اگر کسی به ایشان بدی میکرد و حرف نادرستی میزد به چند ساعت نمیکشید که با او تماس میگرفتند و سعی میکردند رفاقتشان را از سر بگیرند. همیشه به اطرافیان کمک میکردند.
علاقهی بسیار زیادی به فرزندانشان داشتند. شبهایی که بهخاطر ماموریت دیر به خانه میرسیدند با مادر تماس میگفتند و میگفتند: «به بچهها بگو بیدار باشند تا آنها را ببینم.» گاهی مواقع که آخر شب با خستگی شدید به خانه میرسیدند و بچهها میخواستند که بیرون برویم پدر مخالفت نمیکردند، حتی بعضاً خودشان پیشنهاد میدادند.»
یکی از دوستان شهید خرمی درباره این شهید مدافع حرم گفت:
یکی دوبار که در سوریه در محاصره گرفتار شدیم شهید خرمی دعا میکرد که محاصره شکسته شود تا بتواند دوباره خانوادهاش را ببینید. این اواخر همیشه بیقرارِ رفقای شهیدش بود. گاهی به عکس شهید مهدی عزیزی نگاه میکرد و میگفت: «حاجمهدی! دست ما را هم بگیر»
هیچ وقت خودش را بالاتر از کسی نمیدید. دوران کودکی را در جنوب تهران سپری کرده بود و هر چند وقت یک بار سری به محله کودکیاش میزد و به افراد مستضعف کمک میکرد.
مرتضی شهریاری نقاش شهدا همزمان با سالروز تولد دختر شهید خرمی با خانواده مکرم این شهید عالیمقام دیدار و پرترهای از شهید را به خانوادهاش اهدا کرد.