۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۳ : ۱۷
* آيه
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ
* ترجمه
اللّه، كه جز او معبودى نیست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبك او را فرا گیرد و نه خوابى سنگین. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. كیست آنكه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت كند. گذشته و آینده آنان را مى داند. و به چیزى از علم او احاطه پیدا نمى كنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت) او آسمان ها و زمین را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است.
* نکته ها
به مناسبت وجود كلمه ى «كرسى» در آیه، رسول اكرم صلى الله علیه وآله این آیه «آیت الكرسى» نامید. در روایات شیعه و سنى آمده است كه این آیه به منزله ى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. [1] همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است، از على علیه السلام نقل كرده اند كه فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنكه آیة الكرسى را خوانده باشم. [2]
در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیة الكرسى را شعار و پیام توحید دانسته اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه» [3] ، «لااله الاّ هو» [4]، «لااله الاّ انت» [5] ، «لااله الاّ انَا» [6] ، ولى در هیچ كدام آنها مثل آیة الكرسى در كنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.
صفات خداوند دو گونه اند، برخى صفات، عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهى نمى باشند. مانند: علم، قدرت و حیات. امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مى نامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق كردن و عفو نمودن. منشأ اینگونه صفات، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مى كند، ولى درباره ى صفات ذات این را نمى توان گفت كه اگر خداوند بخواهد مى داند و اگر نخواهد نمى داند. اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه كنیم، باید بگوئیم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظیر مخلوق بودن براى انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى شود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى شود.
كلمه «اله» درباره هر معبودى بكار مى رود، خواه حقّ و یا باطل، «أفرایت مَن اتّخذ الهه هواه» [7] ولى كلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهى است. معبودانِ غیر از خدا، از آفریدن مگسى عاجزند؛ «لن یخلقوا ذباباً» [8] و آنان كه به پرستش غیر خدا مى پردازند، از بلنداى توحید به دره هاى خوفناك سقوط مى كنند. «ومن یشرك باللّه فكانّما خرّ منالسماء فتخطفه الطّیر» [9]
«لااله الاّ اللّه» اوّلین صفحه شناسنامه ى هر مسلمان است. اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله نیز با همین جمله بود: «قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا» [10] همچنان كه فرمود: «من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة و اخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه» هركس خالصانه شعار توحید سر دهد، وارد بهشت مى شود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن «لااله الاّ اللّه» وى را از حرام هاى الهى دور سازد. [11]
امام صادق علیه السلام فرمودند: «قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة» [12] گفتن «لااله الاّ اللّه» بهاى بهشت است. همچنان كه امام رضا علیه السلام در حدیث قدسى نقل كرده اند: «كلمة لا اله الاّ اللّه حصنى» [13] كلمهى توحید، دژ مستحكم الهى است.
آرى، توحید، مایه ى نجات و رستگارى انسان است. البتّه همانگونه كه مى گویند هركس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت، دانشمند شد. یعنى به شرط اینكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الاّ اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرایطش كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
اعتقاد به توحید، همه ى قدرت ها و جاذبه ها را در چشم انسان كوچك و حقیر مى كند. نمونه اى از آثار تربیتى توحید همین است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى كردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لا نسجد الاّ للّه» ما به غیر خدا سجده نمى كنیم. [14] دحیه كلبى یكى دیگر از مسلمانان در كاخ قیصر روم، سجده نكرد و در جواب كاخ نشینان گفت: «لا اسجد لغیراللّه» من براى غیر خداوند سجده نمى كنم. [15]
آرى، توحید انسان را تا آنجا بالا مى برد كه حتّى بهشت و دوزخ نیز براى او مطرح نمى شود. امامان معصوم علیهم السلام نیز براى تربیت چنین انسان هایى تلاش مى كردند. على علیه السلام فرمودند: «لاتكن عبد غیرك و قد جعلك اللّه حراً» [16] ، بنده دیگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفریده است.
لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگویند و فریاد آزادى از بندگى خدایان دروغین و طاغوت ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایى، با طنین توحید «لااله الاّ اللّه» آشنا سازند.
«هوالحىّ»
در فراز هفتادم دعاى جوشن كبیر، حىّ بودن خداوند را اینگونه مطرح مى كند:
«یا حیّاً قبل كلّ حىّ، یا حیّاً بعد كلّ حىّ، یا حىّ الذّى لیس كمثله حىٌّ، یا حىّ الذّى لایشاركه حىٌّ، یا حىّ الذّى لایحتاج الى حىّ، یا حىّ الذّى یمیت كلّ حىّ، یا حىّ الذّى یرزق كلّ حىّ، یا حیّا لم یرث الحیوة من حىّ، یا حىّ الذى یحیى الموتى، یا حىّ یا قیّوم» آرى، خداوند زنده است، قبل از هر زنده اى و بعد از هر زنده اى. در زنده بودن، وى را نظیر و شریكى نیست و براى زنده ماندن، نیازمند دیگرى نیست. او زندگان را مى میراند و به همه زنده ها روزى مى بخشد. او زندگى را از زنده اى دیگر به ارث نبرده، بلكه به مردگان نیز زندگى مى بخشد. او زنده و پا برجاست.
معناى حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق مى كند و مانند سایر صفات الهى، از ذات او جدایى ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ «و توكّل على الحىّ الّذى لایموت» [17] او در حیات خویش نیازمند تغذیه، تولید مثل، جذب و دفع، كه لازمه حیات موجوداتى همچون انسان و حیوان و گیاه است، نیست. «یا حىّ الذى لیس كمثله حىّ»
«القیّوم»
«قَیّوم» از ریشه ى «قیام»، به كسى گفته مى شود كه روى پاى خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند. [18] كلمهى «قیّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه «حَىّ» قرار دارد.
قیام او از خود اوست، ولى قیام سایر موجودات به وجود اوست. و مراد از قیّومیّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبیر كامل او نسبت به مخلوقات است. قیام او دائمى و همه جانبه است، مى آفریند، روزى مى دهد، هدایت مى كند و مى میراند و لحظه اى غافل نیست.
هر موجود زنده اى براى ادامه ى حیات، نیازمند منبع فیض است. همچون لامپى كه براى ادامه ى روشنى، نیاز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن باید از «حىّ» تغذیه شوند و براى ادامه ى زندگى باید از «قیّوم» مایه بگیرند.
امام على علیه السلام مى فرماید: «كلّ شىء خاضع له و كلّ شىء قائم به» هر چیزى تسلیم او و هر چیزى وابسته به اوست. [19] نقل كرده اند كه در جنگ بدر رسول خدا صلى الله علیه وآله مكّرر در سجده مى گفتند: «یا حىّ یا قیّوم» [20]
«لاتأخذه سنةٌ و لانوم»
امام صادق علیه السلام فرموده اند: «ما من حىّ الاّ و هو ینام خلا اللّه وحده» هیچ زنده اى نیست مگر اینكه مى خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است. [21]
خداوند حىّ است و نیازمند خواب و چُرت نیست. [22] خواب، زنده ها را از خود منقطع مى كند تا چه رسد به دیگران، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد.
«له ما فى السموات و ما فى الارض»
مالك حقیقى همه چیز اوست و مالكیّت انسان در واقع عاریتى بیش نیست. مالكیّت انسان، چند روزه و با شرایط محدودى است كه از طرف مالك حقیقى یعنى خداوند تعیین مى شود. حال كه همه مملوك او هستند، پس چرا مملوكى مملوك دیگر را بپرستد؟ دیگران نیز بندگانى همچون ما هستند؛ «عباد امثالكم» [23] طبیعت، ملك خداست و قوانین حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسان ها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مى كردند. اگر همه چیز از خدا و براى خداست، دیگر بخل و حرص چرا؟ آیا خداى خالق، ما را رها كرده است؟ «أیحسب الانسان ان یترك سدى» [24]
امام كاظم علیه السلام از در خانه ى شخصى بنام «بُشر» مى گذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو و لعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنیزى كه از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه كیست؟ آیا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نیست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود این همه نافرمانى نمى كرد. كنیز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تكانى خورد و توبه كرد. [25]
از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه فرمود: اوّلین درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان خودش را مالك نداند. [26]
«من ذا الذى یشفع عنده»
مشركان، خداوند را قبول داشتند؛ «لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ اللّه» [27] ولى بت ها را شفیع مى دانستند: «ویقولون هؤلاء شفعاء» [28]
آیة الكرسى، این پناهگاه موهوم را در هم مىكوبد و مى گوید: كیست كه بدون اجازه ى او بتواند شفاعت كند؟ نه تنها هستى براى اوست، كارآیى هستى نیز با اذن اوست. با خیال و توهم شما، مخلوقى شفیع دیگرى نمى شود. شفاعت در قیامت وجود دارد، ولى با حساب و كتاب و با اذن خداوند. اگر از كسى عملى سر مى زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشه اى دور از خواست او كارى صورت داد.
شفاعت آن است كه یك موجود قوى به موجود ضعیف یارى برساند. مثلاً در نظام آفرینش، نور، آب، هوا و زمین، دانه ى گیاه را یارى مى كنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كیفر و پاداش نیز، اولیاى خدا گنهكارى را یارى مى رسانند تا نجات یابد. [29] ولى هرگز این امدادها نشانه ى ضعف خداوند و یا تأثیرپذیرى او نیست. زیرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولیاى خود مى دهد. و اوست كه نظام آفرینش را به نوعى آفریده كه وقتى دانه در مسیر رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاك رشد مى كند.
به هر حال عوامل مادّى و كمك هایى كه انسان از مخلوقات مى گیرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانینى است كه او حاكم كرده است. به همین دلیل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ «فما تنفعهم شفاعة الشافعین» [30] چنانكه نور، حرارت، آب و خاك، دانهاى را رشد مى دهند كه قابلیّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى بازى و توصیه هاى بى دلیل دنیوى در جوامع فاسد، جدا است. شفاعت، براى جلوگیرى از یأس و ناامیدى و ایجاد پیوند مردم با اولیاى خداست. شفاعت، پاداشى است كه خداوند به اولیاى خود مى دهد و بهره گیرى از آن در روز قیامت، تجسّمى از بهره گیرى انسان، از نورِ علم و هدایت انبیاء و اولیاء در دنیاست.
شفاعت كننده، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نیست، بلكه پرتوى از اوست و مقام شفاعت مخصوص كسانى است كه او بخواهد. لذا نباید بت پرستان با شعار؛ «هؤلاء شفعائنا» [31] خیال كنند كه بهره مند از شفاعت خواهند شد.
یادآورى این نكته لازم است كه عبادت غیر خداوند شرك است، ولى دعوت و خواندن غیر خدا، همه جا شرك نیست. جملات: «یدعوك» [32] ، «یدعوكم» [33] ، «یدعون» [34] ، «ندع» [35] و «دعاء الرسول» [36] كه در قرآن آمده است، هیچ یك با شرك ربطى ندارد. لكن هر دعوتى ارزشمند نیست، بیمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگیر را صدا زند باطل است.
«یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم»
خداوند همه ى واقعیّات را مى داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى گناهى شخصى نیست، بلكه شفاعت، تلاش براى نجات و عفو است. آگاهى خدا باید موجب شود كه اندكى انسان حیا كند، او از درون سینه ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است یا دختر. علم روز قیامت و اندازه هر چیزى را مى داند. [37] در حالى كه علم ما انسان ها محدود است. ما صدا را تا حدّى مى شنویم، دیدنى ها را تا حدودى مى بینیم، اسرار را نمى دانیم، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و اجازه دهد.
«وسع كرسیّه السّموات والارض ولایؤده حفظهما و هوالعلى العظیم»
در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است: مراد از «عرش»، علومى از خداوند است كه انبیاء و رسل را به آنها آگاه كرده است [38] ولى «كرسى»، علومى هستند كه آنها را هیچ كس نمى داند. [39]
برخى «كرسى» را كنایه از قدرت و حكومت خدا مى دانند كه آسمان ها و زمین را در برگرفته است. با آنكه جهان بس وسیع است و زمین نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بیابان، ولى با همه اینها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگین نیست. آیة الكرسى به مردم مى فهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوك هاى خود است، بلكه سراسر هستى با همه ى مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست. [40] و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقایسه نكنند. زیرا خستگى، از عوارض ماده است، امّا توانایى خداوند عین ذات اوست. «ان ربّك هو القوى العزیز» [41] على علیه السلام مى فرماید: خداوند را، نه گذشت زمان پیر و فرسوده مى كند و نه خود دگرگون گشته و تغییر مى یابد. [42]
آرى، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤمن آرامش ایجاد مى كند و مؤمن با آن خویشتن را در مصونیّت و امان مى یابد.
هر یك از صفات خدا: قَیّوم، حَىّ، علیم، قَدیر و عظیم، نقش سازنده اى در تربیت انسان دارد. زیرا بهترین مكتب آن است كه به پیروان خود امید و عشق بدهد، سرنوشت و آینده آنان را روشن كند و پیروانش نیز بدانند كه هر لحظه زیر نظر هستند، لغزش هایشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان است.
خلاصه آنكه خدایى سزاوار پرستش است كه زنده و پابرجا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چیز را بداند و بر همه چیز احاطه و تسلّط داشته باشد. این چنین خدایى مى تواند معبود و محبوب باشد و به چنین خدایى مى توان توكّل كرد و عشق ورزید و به او امیدوار بود. خدایى كه قرآن اینگونه معرفى مى كند، با خداى انجیل و تورات تحریف شده قابل مقایسه نیست. آن كسانى كه در بن بست هاى تنگ و تاریك نظام مادّى جهان گرفتار شده اند، چگونه مى اندیشند؟ «الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه»
* پيام ها
1- هیچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. «لااله الاّ هو»
2- حیات واقعى و ابدى وهمهى حیاتهاى دیگر از آن اوست. «الحىّ»
3- همه چیز دائماً به او بستگى دارد ولحظهاى از تدبیر اوخارج نیست. «القیوم»
4- همه چیز از اوست.«له ما فى السموات...»
5 - نه تنها هستى از اوست، كارایى هستى نیز از اوست. «من ذا الّذى یشفع»
6- با خیال و توهّم شما، چیزى شفیع و واسطه نمىشود. «من ذا الّذى»
7- احدى از او مهربانتر نیست. علاقه ومهربانى هر شفیعى از اوست. «الاّ باذنه»
8 - خداوند بر همه چیز ودر همه حال آگاه است، پس از گناه در برابر او حیا كنیم. «یعلم مابین ایدیهم وما خلفهم...»
9- او بر همه چیز احاطه دارد، ولى دیگران بدون اراده او حتّى به گوشهاى از علم او احاطه ندارند. [43] «لا یحیطون بشىء من علمه»
10- حكومت و قدرت او محدود نیست. «وسع كرسیّه»
11- حفاظت هستى براى او سنگین نیست. «ولایؤده»
12- كسى كه از هستى حفاظت مىكند، مىتواند ما را در برابر خطرات حفظ كند. «حفظهما» و لذا براى حفاظت، سفارش به خواندن آیة الكرسى شده است.
پی نوشت:
1) تفسیر روح المعانى، ج3، ص10 و تفسیر المیزان، ج2، ص354
2) تفسیر نمونه، ج2، ص191 ؛ المیزان، ج2، ص355
3) صافات، 35
4) بقره، 163
5) انبیاء، 87
6) نحل، 2
7) فرقان، 43
8) حج، 73
9) حج، 31
10) كنزالعمّال، ح35541
11) ثواب الاعمال، ص20
12) بحار، ج93، ص196
13) بحار، ج3، ص7
14) سیرهى حلبى، ج1، ص387
15) سیرهحلبى، ج3، ص272
16) نهج البلاغه، نامهى31
17) فرقان، 58
18) مفردات راغب
19) نهجالبلاغه، خطبه108
20) روحالبیان، ج1، ص400
21) بحار، ج59، ص185
22) چون در طبع انسان، ابتدا حالت رِخوت و چُرت پیدا مىشود، سپس خواب مىآید، قرآن هم كلمهى »سِنَة« را مقدّم بر »نَوم« بكار برده است.
23) اعراف، 194
24) قیامت، 36
25) تتمة المنتهى، ص329
26) بحار، ج1، ص 225
27) لقمان، 25
28) یونس، 18
29) امام صادق علیه السلام فرمودند: »نحن الشافعون« ما هستیم آنهایى كه اذن شفاعت دارند. تفسیر نورالثقلین، ج1، ص258
30) مدّثر، 48
31) یونس، 18
32) قصص، 25
33) آلعمران، 153
34) آلعمران، 104
35) آلعمران، 61
36) نور، 63
37) یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السّماء« سبأ، 2. »ان تخفوا ما فى صدوركم او تبدوه یعلمه اللّه« آلعمران، 29. ؛ »وعنده مفاتح الغیب« انعام، 59. ؛ »یعلم السّر واخفى« طه، 7.؛ »انّه علیم بذات الصدور« هود، 5. ؛ »یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور« غافر، 19
38) تفسیر نورالثقلین، ج1، ص259
39) تفسیر برهان، ج1، ص240
40) بل له ما فى السموات و الارض كلّ له قانتون« بقره، 116. و »ان یشأ یذهبكم و یأت بخلق جدید« ابراهیم، 19.
41) هود، 66
42) نهجالبلاغه، خطبهى228
43) الم یعلم بانّ اللّه یرى« علق، 14.