سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ولادت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
محمد بیابانی:
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»
سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها
گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها
نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها
می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها
در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها
هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست
من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است
زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است
عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد
عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم
در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم
بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم
پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
سعید بیابانکی:
نشسته ام به رواقی به گوشه ی حرمش
رها رهای رها زیر ابشار غمش
یقین به چشمه تسنیم دوست متصل است
که نور می چکد از روزن سپیده دمش
چه سال ها که هم آوای نوبتی خوانان
رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش
به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب
به حس و حال غریبانه ی شبیه همش
دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است
برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش
چوپا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت
هزار جان گرامی فدای هر قدمش
هوای روضه ی رضوان اگر به سر داری
بیا به سمت خراسان و روضه ی ارمش
به پادشاه و گدا و به عارف و عامی
خبر دهید که عام است سفره کرمش
گره گشوده ز کارم به طرفه العینی
به نام پاک جوادش چو داده ام قسمش
تو چنگ برده و بردار هر چه می خواهی
که شاه توس گشاده است کیسه ی درمش
هر آنچه داده به من لطف بیکران بوده است
که راضی ام به زیادش که قانعم به کمش
شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت
هر آن که رقص کنان رفت زیر تیغ غمش
چه افتخاری از این افتخار بالاتر
که شاعرش شده ام زیر سایه علمش
چه می شود که شبی نامه ی سیاه مرا
بگیرد و بنوازد به گوشه قلمش
سپاه منتقمانش همیشه بیدارند
یکی خبر برساند به اولیای دمش
نمی کنیم دل از این حرم از این درگاه
قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش....
سید محمد جواد شرافت:
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم
اما به شوق دیدن تو با سر آمدم
گفتند زائر حرمت زائر خداست
مُحرمتر از همیشه بر این باور آمدم
اینک مدینةالنبیام، مشهدالرضاست
با نام تو به محضر پیغمبر آمدم
از حس و حال روشن معراج پُر شدم
وقتی به خاکبوسی «بالاسر» آمدم
حسی کبوترانه گرفتهست جان من
«پایین پای» تو شده هفت آسمان من
در این حریم قدسی سرتاسر آینه
روشن شده به نور تو چشمم هر آینه
گرد و غبار صحن تو را میخرد به جان
همواره بوده است بر این باور آینه
پر میکشد از این همه قلب شکسته: آه
سر میزند از این همه چشم تر: آینه
عکس ضریح توست که در قاب چشمهاست
یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه
گم کرده دارم، آمدهام با نگاه تو
پیدا کنم تمام خودم را در آینه
لبریز روشنیست تمام رواقها
آیینگیست جان کلام رواقها
شبهای گریه تا به سحر حرف میزنم
با واژه واژه خون جگر حرف میزنم
شمعم که گریه میکنم و گریه میکنم
با قطره قطره آتش تر حرف میزنم
روح لطیف تو شده سنگ صبور من
گویی که با نسیم سحر حرف میزنم
گاهی کنار پنجرههای ضریح تو
گاهی در آستانهٔ در حرف میزنم
شبهای بارگاه تو را درک کردهام
از «لیلة الرغائب» اگر حرف میزنم
بر لب رسیده از قفس سینه، آه من
حرف دل است روی زبان نگاه من
روی تو را ستارهٔ اشراق خواندهاند
خوی تو را «مکارم الاخلاق» خواندهاند
دست تو را که خالق لطف و کرامت است
روزیرسان انفس و آفاق خواندهاند
باران مهربانی بیوقفهٔ تو را
شأن نزول سورهٔ انفاق خواندهاند
در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
چشم تو را پیمبر عشاق خواندهاند
هفت آسمان و رحمت شمس الشموسیات
ذرات خاک و لطف انیس النفوسیات