۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۳ : ۰۱
وی ادامه داد: حضرت رضا(ع) از همان ابتدای حضور خود در ایران مورد توجه شاعران بزرگی قرار داشتهاند. بخت با شاعران بزرگ این سو و آن سو یار بوده است که جذب اخلاق، خرد و ایمان امام شوند. اگر بخواهیم از همان ایام تا به امروز شعر را معنا کنیم که البته شعر قابل معنا شدن نیست؛ اما یکی از زیباترین معانی پیرامون شعر، رضایت، مقام رضا و رضایت وجود است حال این مقام و جایگاه در امام رضا(ع) تجسم نهایی یافته و حقیقتاً ایشان تجسم مقام رضا هستند.
این شاعر تصریح کرد: در آن سوی مطلب، رضایت به وجود، موجود اصلی است. شاعر در عین رضایت به تقدیر الهی گاهی ناراضی هم است ناراضی به آنچه که خلاف واقع امامت، خرد، دانایی و کمال قرار دارد. شاعر آنجا که خلاف منظور نظر ائمه است برمیخیزد و قیام میکند، او معترض است. شاعر اعتراض دارد به آنچه که باید باشد اما نیست.
اسفندقه در ادامه گفت: امام رضا(ع) در دوران باشکوه امامت این حکمت رضایت و این حکومت عظیم را به رخ کشیدند. شعر در محضر و در سایهسار نورانی و باشکوه همه ائمه، اولیا و انبیاء بالیده و برآمده است، به تعبیر نیکیاد، امید عزیز، شعر در پرتور شعور نبوت و ولایت قرار داشته است. من ولایت را به این عبارت اضافه کردهام. ایشان فرمودهاند که شعر حاصل بیتابی است در لحظاتی که در پرتو شعور نبوت قرار گرفته است؛ هر «ولی» حتما نبی است همانطور که در وجود هر نبی «ولی» موج میزند.
وی تاکید کرد: باید بدانیم که امام شخص نیست بلکه از شخص بسیار گستردهتر است، امام یک فرهنگ و فکر است. وقتی از امام حرف میزنیم از یک فرهنگ حرف میزنیم وقتی شعری برای امام میگوییم برای یک پادشاه و خان و امپرتور شعر نمیگوییم. امام شاه نیست؛ به این معانی امروز امام خود آسمان است، راه اتصال انسان به آسمان است. فرهنگ و دانایی در اوج انسان در اوج انسان معتدل، انسانی که شایستگی دارد مسجود ملائک باشد. انسان صاف و یکرنگ یکدست یکراست. شاعر وقتی از تاج و پادشاهی امام(ع) حرف میزند، منطور تاج و تخت و وسایل پیش پا افتاده و مضحک اینچنینی نیست بلکه صحبت از تاج انسانیت، شرف، شکوه، تاج امامت و ولایت واژههایی پاک و پاکیزه است. در اینجا شاعر، هم راضی است و هم معترض به زیاده خواهی جامعه انسانی و مسائلی که نظم را به هم زده است.
این شاعر آیینی درباره خاطرات شیرین از مشهد و بارگاه امام رضا(ع) نیز گفت: من خودم بزرگ شده مشهد عزیز، مشهد پاک و مشهد بزرگ هستم. در این شهر هرکس با هر لباس، فکر، ایده، قومیت در هر مسیری که باشد چه در حاشیه شهر چه در سناباد، عمق محل شهادت، از هر سو که بیاید به سمت حرم میایستد و با تواضع و فروتنی کامل به آقا سلام میدهد. شما در محضر عزیزی هستی که نمیتوانی خطا کنی، او همیشه حاضر و مراقب است. شرم داری هر کاری را آزادانه انجام دهی، از هر طرف که بروی با تمام وجود هویت تو را نگاه میکند و شاهد و ناظر بر کارهای تو است.
اسفندقه ادامه داد: شاعرانی که در مشهد زندگی میکردند و میخواستند که کوچ کنند، داستان لطیفی درباره جدایی از امام رضا(ع) دارند. آن زمان سفر به هند بسیار مرسوم بود. مسافران برای سفر از امام رضا(ع) اجازه میگرفتند. آنها مدام تلاش میکردند به نحوی زندگی کنند که پشت به این دانایی و شعور نکنند. «قدسی مشهدی» از شاعران خراسان، بسیار دوست داشته است که به هند سفر کند اما در لحظات پایانی از کاروان جا میماند و خوشحال میشود که از امام هشتم(ع) جا نمانده است. در حرم شعری میسراید که بعدها بر شاعران دیگر هم تأثیرگذار است. من هم زمانی که میخواستم از مشهد به تهران بیایم زمزمههایی داشتم، همانند این:
رضا نمیدهد این دل که بی رضا(ع) بروم
ز خاک پاک خراسان بگو کجا بروم
بهشت امن من است این ضریح نورانی
جهنم است از اینجا به هر کجا بروم
مرا امام رضا سرپرست بوده و هست
بگو چگونه بکوشم بگو چرا بروم
برادر و پدرم خاک جایشان اینجاست
نمیتوانم از اینجا به هیچ جا بروم
نشستهام که جواز سفر به من بدهی
به من اجازه بده ای امام تا بروم