وصیت امام صادق به عبدالرحمن بن سیابه
همزمان با شهادت امام جعفر صادق(ع)؛ بخش هایی از وصیتنامه این حضرت را به عبدالرحمن بن سیابه در زیر بخوانید.
عقیق:در آستانه شب 25 شوال و شهادت امام جعفرصادق (ع)، شما می توانید بخش
هایی از وصیت نامه این حضرت را که در کتاب مفاتیح الجنان آمده است را در
ادامه بخوانید:
مؤلّف گوید: این دعا مشتمل بر مضامین بلندى است، و
عبدالرحمن بن سیابه همان کسى است، که حضرت صادق علیه السّلام او را وصیت
سودمندى فرموده که بیانش در اینجا شایسته است، عبدالرحمن نقل کرده: وقتى
پدرم سیابه از دنیا رفت، مردى از دوستانش در منزل ما را کوبید، من به سویش
رفتم، به من تسلیت گفت: سپس پرسید: پدرت چیزى براى شما گذاشته؟ گفتم: نه!
کیسه اى که هزار درهم در آن بود به من داد و گفت: نیکو محافظت کن و با آن
به کسب معاش برخیز، من خوشحال شده، نزد مادرم رفتم، و او را به این مسئله
خبر دادم، در پایان آن روز نزد یکى از دوستان پدرم رفتم که براى من کسى
مهیّا کند، او برایم سرمایه اى از جامه هاى سابرى خرید، در مغازه اى نشستم،
و مشغول کسب شدم حق تعالى مرا از آن کسب خیر بسیارى نصیب فرمود، وقت حج
رسید، به قلبم افتاد به حج روم، نزد مادر رفته و او را به حجّ رفتنم خبر
کردم، مادر گفت: هزار درهم آن مرد را بازگردان، پول آن مرد را تهیه و به او
پرداختم، مانند اینکه پول را به و بخشیدم خوشحال شد ولى به من گفت: شاید
پولى که به تو دادم کم بوده، و نتوانستى با آن کسب کنى، اگر خواهى بیش از
این در اختیارت بگذارم، گفتم نه، قصد حجّ دارم، خواستم پول شما را
بازگردانم، به مکه رفتم، اعمال حج را بجا آوردم، به مدینه شرفیاب شدم و با
گروهى از مردم در وقتى که اذن عام مى دادند خدمت حضرت صادق علیه السّلام
رفتم، چون جوان بودم و ناشناخته، آخر جمعیت نشستم، مردم شروع به پرسش
کردند، و حضرت پاسخ آنان را لطف مى فرمود، پس از گرفتن جواب مى رفتند، تا
جمعیّت کم شد، حضرت به جانب من اشاره کردند و فرمودند: آیا حاجتى دارى؟
گفتم: فدایت شوم، من عبدالرحمن بن سَیَابَه هستم. احوال پدرم را پرسیدند.
*گفتم: از دنیا رفت، محزون و غمگین شدند، گویا حضرت را دردى گرفت، فرمودند: خدا او را رحمت کند.
*پرسیدند: چیزى گذاشت؟ گفتم: نه.
*فرمودند:
از کجا توانستى به حج بیایى؟ قصه آن مردى را که هزار درهم به من داد شروع
کردم، حضرت فرصت تمام کردن قصه را ندادند و فرمودند: حج آمدى، هزار درهم آن
مرد را چه کردى؟ گفتم: به صاحبش بازگردانم.
*فرمود: احسنت، سپس فرمود:
آیا تو را وصیّتى نکنم؟ گفتم: چرا، فرمودند: به راستى در گفتار، و اداى
امانت ملازمت کن تا با مردم در اموالشان شریک شوى، آنگاه بین دو انگشت خود
را جمع کرد، یعنى اگر گفتارت صادقانه شد، و دروغ نگفتى، و خلاف وعده نکردى،
و در موعد معیّنى که وعده کردى مال مردم را بازگردانى، و حق مردم را نخورى
از مردم هرچه بخواهى به تو مى دهند، روى این حساب، به خاطر امانت و صداقتى
که در تو وجود دارد شریک مردم در اموالشان مى شوى. من این وصیت را از حضرت
حفظ کردم، یعنى به آن عمل کردم، و آنقدر مال یافتم که زکات سیصدهزار درهم
را پرداختم.
*در روایت دیگرى وارد شده: این دعاى حضرت على بن الحسین علیه السّلام است و در پایانش این اضافه قرار دارد: امین ربّ العالمین.
*بیست وهشتم: از ابن محبوب روایت شده: حضرت صادق علیه السّلام این دعا را تعلیم شخصى فرمود که بخواند: اَللّهُمَّ
اِنّى أَسْئَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتى لاتُنالُ مِنْکَ اِلاّ بِرِضاکَ
وَالْخُرُوجَ مِنْ جَمیعِ مَعاصیکَ وَالدُّخُولَ فى کُلِّ ما یُرْضیکَ
وَالنَّجاةَ مِنْ کُلِّ وَرْطَةٍ وَالْمَخْرَجَ مِنْ کُلِّ کَبیرَةٍ اَتى
بِها مِنّى عَمْدٌ اَوْ زَلَّ بِها مِنّى خَطَاٌ اَوْ خَطَرَ بِها عَلَىَّ
خَطَراتُ الشَّیْطانِ اَسْئَلُکَ خَوْفاً تُوقِفُنى بِهِ عَلى حُدُودِ
رِضاکَ وَ تَشَعَّبَ بِهِ عَنِّى کُلُّ شَهْوَةٍ خَطَرَ بِها هَواىَ
وَاسْتُزِلَّ بِها رَاْیى لِیُجاوِزَ حَدَّ حَلالِکَ اَسْئَلُکَ اَللّهُمَّ
الاَْخْذَ بِاَحْسَنِ ما تَعْلَمُ وَ تَرْکِ سَیِّء ما تَعْلَمُ اَوْ
اُخْطِئَ مِنْ حَیْثُ لا اَعْلَم اَوْمِنْ حَیْثُ اَعْلَمُ اَسْئَلُکَ
السَّعَةَ فِى الرِّزْقِ، «خدایا از تو مى خواهم به حق رحمتت که به
آن نرسند جز به خشنودى تو و خارج شدن از همه نافرمانهایت و ورود در هر آنچه
که تو را خشنود مى سازد، و نجات از هر چاه هلاکتى، و بیرون شدن از هر گناه
کبیره اى که عمدى آن را از من به میان آورده، یا خطایى مرا به آن لغزانده،
یا وسوسه هاى شیطان به خاطرم افکنده، از تو هراسى مى خواهم که مرا به
وسیله آن بر مرزهاى خشنودى ات بازدارى، و با آن هر شهوتى را از من که هوسم
آن را به خاطر اندازد و به آن رأیم لغزانده شود تا از مرز حلالت درگذرم
پراکنده نمایى، خدایا از تو مى خواهم به نیکوترین چیزى که از من مى دانى از
من بپذیرى، و به هرچه که از من مى دانى، یا خطا کنم از آنجا که نمى دانم،
یا از آنجا که مى دانم واگذارى، از تو مى خواهم وسعت در روزى»
وَالزُّهْدَ
فِى الْکَفافِ وَالْمَخْرَجَ بِالْبَیانِ مِنْ کُلِّ شُبْهَةٍ وَالصَّوابَ
فى کُلِّ حُجَّةٍ وَالصِّدْقَ فى جَمیعِ الْمَواطِنِ وَ اِنْصافِ النّاسِ
مِنْ نَفْسى فیما عَلَىَّ وَلِىَ وَالتَّذَلُّلَ فى اِعْطاءِ النَّصَفِ
مِنْ جَمیعِ مَواطِنِ السَّخَطِ وَ الرِّضا وَ تَرْکَ قَلیلِ الْبَغْىِ وَ
کَثیرِهِ فِى الْقَوْلِ مِنّى وَالْفِعْلِ وَ تَمامَ نِعَمِکَ فى جَمیعِ
الْاَشْیآءِ وَ الشُّکْرَ لَکَ عَلَیْها لِکَىْ تَرْضا وَ بَعْدَ الرِّضا
وَ اَسْئَلُکَ الْخِیَرَةَ فى کُلِّ ما یَکُونُ فیهِ الْخِیَرَةُ
بِمَیْسُورِ الْاُمُورِ کُلِّها لا بِمَعْسُورِها یا کَریمُ یا کَریمُ یا
کَریمُ وَافْتَحْ لى بابَ الاَْمْرِ الَّذى فیهِ الْعافِیَةُ وَالْفَرَجُ
وَافْتَحْ لى بابَهُ، «و قناعت بر مقدار کفاف، و درآمدن با منطق
روشن از هر شبهه، و درستى در هر دلیل، و راستى در همه میدانها و انصاف
دادن به مردم از جانب خود، در آنچه به زیان یا سود من است، و فروتنى در
دادن انصاف در تمام مراحل خشم و خشنودى، و ترک تجاوز چه اندک و چه بسیارش
از جانب خود در گفتار و کردار، و تمام کردن نعمت هایت در همه چیز، و سپاس
گزارى ات بر آنها، تا خشنود شوى و فوق خشنودى، و از تو خیر مى خواهم در
هرچه در آن خیر است، به تمام کارهاى آسان نه به دشوارش، اى بزرگوار، اى
بزرگوار، در کارى که در آن تندرستى کامل و گشایش است برایم بگشا»
وَ
یَسِّرْلى مَخْرَجَهُ وَ مَنْ قَدَّرْتَ لَهُ عَلَىَّ مَقْدُورَةً مِنْ
خَلْقِکَ فَخُذْ عَنّى بِسَمْعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ لِسانِهِ وَ یَدِهِ وَ
خُذْهُ عَنْ یَمینِهِ وَ عَنْ یَسارِهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ مِنْ
قُدُّامِهِ وَامْنَعْهُ اَنْ یَصِلَ اِلَىَّ بِسُوَّءٍ عَزَّ جارُکَ وَ
جَلَّ ثَنآءُ وَجْهِکَ وَ لا اِلهَ غَیْرُکَ اَنْتَ رَبّى وَ اَنا عَبْدُکَ
اَللهُمَّ اَنْتَ رَجآئى فى کُلِّ کُرْبَةٍ وَ اَنْتَ ثَقِتى فى کُلِّ
شِدَّةٍ وَ اَنْتَ لى فى کُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بى ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ فَکَمْ
مِنْ کَرْبٍ یَضْعُفُ عَنْهُ الْفُؤادُ وَ تَقِلُّ فیهِ الحیلَةُ وَ
یَشْمَتُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تُعْیى فیهِ الْاُمُورُ اَنْزَلْتُهُ بِکَ وَ
شَکَوْتُهُ اِلَیْکَ راغِباً اِلَیْکَ فیهِ عَمَّنْ سِواکَ قَدْ
فَرَّجْتَهُ وَ کَفَیْتَهُ فَاَنْتَ وَلىُّ کُلِّ نِعْمَةٍ وَ صاحِبُ کُلِّ
حاجَةٍ وَ مُنْتَهى کُلِّ رَغْبَةٍ فَلَکَ الْحَمْدُ کَثیراً وَ لَکَ
الْمَنُّ فاضِلاً؛ «و درش را برایم بگشا، و بیرون آمدنش را برایم
آسان کن، و هرکه را از بندگانت مقدر نموده اى بر من قدرتى داشته باشد، گوشش
و چشمش، و زبانش و دستش را از من باز گیر، و او را از جانب راست و چپ و
پشت سر و پیش رویش بگیر، و از این که به من بدى برساند بازش بدار، پناهنده
ات عزیز است، و ثناى جلوه ات بس برجسته است، معبودى جز تو نیست، تو
پروردگار منى، و من بنده توام، خدایا تو در هر گرفتارى امید منى، و در هر
سختى اطمینان منى، و تو در هر حادثه اى که بر من وارد شود، براى من تکیه
گاه و ذخیره اى، چه بسا گرفتارى که دل از آن ناتوان شود، و چاره در آن گم
گردد، و دشمن به آن شماتت نماید، و مرا در آن گرفتارى، وسایل به زحمت
اندازند».