۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۵ : ۱۷
آنچه خواهید خواند دستنوشته ایست از این شهید مدافع حرم که از دلتنگی برای دخترش میگوید:
به نام خداوند بزرگ
3/6/1395
از خداوند بزرگ تشکر می کنم برای اینکه منو برای کاری خوب دعوت کرد. کاری که لیاقت اش را هر انسان دیگری نداره. و اسم منو نوشت توی دفتر مدافعان حرم.
و از حضرت زینب بیبی جانم تشکر می کنم که مهر آخر رو زد و منو قبول کرد تا برم پابوس و یکی از کسانی باشم که اون دنیا پیش امام حسین شرمنده نباشم.
الان ساعت تقریبا 6 بعد از ظهر است. امروز خیلی خسته شده و پاهام سه جا تاول زده چون رفتیم کوه برای آموزش کمین. و تقریبا 13 یا 14 کیلومتر توی کوه و بیابون پیاده روی کردیم.
از ساعت 4-4/5 عصر تو رفتن و آمدن بودیم. یعنی بعد از بیدار شدن و صبحانه خوردن راه افتادیم و ساعت 2/5 برگشتیم.
دلم تنگ شده برای خانواده ام. اسم نمی برم همه. ولی امروز و دیروز دلم برای الهه خیلی تنگ شده. الهه بابا. الهی بابا فدات بشه دخترم.
انشاءالله اگه خدا خواست که برگشتم دلم میخواد بگیرم تو بغلم و نوازشت کنم دخترم.