حسین عباس پور:
میشود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد، مثل باران گریه کرد
هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد
خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید
پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد
از شکوه تو زن آوازهخوان لکنت گرفت
با نوای ربنای تو نگهبان گریه کرد
تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت
تازیانه زخمهایت را فراوان گریه کرد
بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین
بیصدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد
محمد مهدی سیار:
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
تو مثل یک نفس تازه حبس میگشتی
تویی که در نفست گم شدند طوفانها
چه خلوت خوشی... - آرام زیر لب گفتی-
و سجده کردی جای تمام انسانها
نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند
تقیه کار شدند آفتاب گردانها
تو یوسفی و مجازات یوسفی این است
چنین دهند گواهی تمام قرآنها
نغمه مستشارنظامی:
چون مسیحایی که در زندان غم مصلوب باشد
در مقام صبر ،کاظم برتر از ایوب باشد
کیست آن کو مثل موسی از شب دریا گذشته
آنکه هم با دشمنان هم دوستانش خوب باشد
کیست آن آیینه ی صد جلوه در ایران درخشان
نام نیکش در زیارت نامه ها زرکوب باشد
کیست آن آرامش دریای نا آرام دنیا
آنکه فرزندش رضای کاشف المکروب باشد
دخترش معصومه باشد،افتخار شیعه نامش
کمترین عاشقانش ابن شهرآشوب باشد
کیست غیر از حضرت موسی ابن جعفر آنکه نامش
حضرت باب الحوائج،حضرت محبوب باشد
هادی قاسمی:
ای روضه ی پر کشیدنت عالم گیر
کرده ست دعای سحرت ما را پیر
باید که غربت تو خون گریه کنیم
آنگونه که زخم های تو در زنجیر
نشناختنت امیر بودی نه اسیر
ای واسطه!...نه!..جلوه ای از خیرکثیر!
زخم غل و زنجیر نمی کشت تو را
می کشت تو را زخم زبان زنجیر...
انسیه سادات هاشمی:
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
روزهای تیره هریک شبتر از دیروز تار
در میان دخمهای سر شد ولی نفرین نکرد
هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار
روزیاش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد
روزهٔ غم، سجدهٔ غم، شکر غم، افطار غم
زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد
وای اگر نفرین کند دنیا جهنم میشود
از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد
وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور
یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد
آن دم بیبازدم چون آتشی رفت و سپس
آنچه باید میشد آخر شد ولی نفرین نکرد