کد خبر : ۹۵۰۶۵
تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۳
دیدار با مادر حاج محمود کریمی در آستانه سال نو

يك «ياعلی» حاج محمود را به دنيا نمی دهم

محمود از طفوليت علاقه خاصي به مداحي داشت و خودم هم او را به مجالس روضه مي‌بردم. از وقتي زبان باز كرد با خودش نوحه زمزمه مي‌كرد هيچ وقت نمي‌گفتم چرا مي‌خواني، همیشه تشويق مي‌كردم.از خدا خواستم محمود سالم باشد و نوكري اهل‌بيت(علیهم‌السلام) را بكند. شكر خدا و ائمه را مي‌كنم چنين نفسي به حاج محمود داده است.

عقیق:میهمانی ویژنامه نوروزی ما در خانه‌اي كوچك و ساده در محله تسليحات است. روزهاي پاياني سال است و حاج خانم مشغول خانه‌تكاني؛ با اين حال با گشاده رویی پذيراي ما مي‌شود.شباهت ظاهري  مادر و پسر متعجبم می کند حتي لحن صحبت كردنش هم شبيه حاج محمود است.روي ديوار عکس همسر و فرزند شهیدش كنار هم قاب شده‌اند و حاج محمود هم با كلاه معروفش يك پله پايين‌تر طوري در قاب است كه گويي عميقا پدر و برادر را نظاره مي‌كند. در هفته های پایانی سال روز مادر بهانه خوبي بود تا سراغ مادر مداحی برویم که امسال نوحه هایش حسابی گل کرد حاجيه خانم «زهرا نگهداري» که بیش از 7 دهه از عمرش می گذرد همسر شهيد نقي و مادرشهيد داود و مداح اهل‌بيت(علیهم‌السلام) حاج محمود كريمي است. اواز مادرانه‌هايش برایمان گفت و ما هم نوشتیم.

 

نان و نمك آيت‌الله بروجردي

دوست دارد حاج خانم كريمي صدايش كنيم. اصالتا شيرازي است و سال 1342 زماني كه فقط 14 ـ‌ 13 سال داشت، با حاج نقي كريمي ازدواج كرده است. حاج نقي معمار بوده و حاصل اين ازدواج پنج پسر است كه شهيد داود اولين و حاج محمود فرزند دومشان است. از همان اول ازدواج در محله‌هاي وحيديه و تسليحات ساكن مي‌شوند و البته 10 سال هم ساكن شاهين‌شهر اصفهان بوده‌اند. با افتخار از همسر شهيدش تعريف مي‌كند: «اخلاق حاج نقي نه تنها با من بلكه با فرزند، پدر و مادر، خواهر و مادر و خانواده من زبانزد فاميل بود. ذاكر اهل‌بيت(علیهم‌السلام) و قبل از انقلاب سه بار به كربلا شرفياب شده بود و ارادت خاصي به اهل‌بيت(علیهم‌السلام) داشت. سه‌شنبه‌هاي هرهفته به مسجد جمكران مي‌رفت و در قم خدمت آيت‌الله بروجردي مي‌رسيد گاهي از منزل آيت‌الله بروجردي نان و نمك را به عنوان تبرك براي ما مي‌آورد. چه پيش و چه بعد از پيروزي انقلاب در تمام راهپيمايي‌ها شركت مي‌كرد و من و بچه‌ها را هم همراه خودش مي‌برد. بعدها فرمانده سپاه شاهين‌شهر اصفهان شد و اولين اعزامش به كردستان بود. آخرين اعزامش 13اسفند 1360 بود و چهارم فروردين 1361 در عمليات فتح‌المبين در دشت عباس، خدا به ما عيدي داد و جاويدالاثر شد. اين بهار 36 سال از آن اتفاق گذشته است.»

گمنام تويي خوشنام تويي!

حاج خانم را به سال‌هاي قبل برده‌ايم.خاطرات یکی یکی در ذهنش جان می گیرد: «از در كه وارد مي‌شد اول به سراغ پدر و مادر و بچه‌هاي يتيم خواهرش مي‌رفت.آخرين بار كه مي‌خواست به جبهه برود گويا مي‌دانست كه برنمي‌گردد به من گفت: بچه‌ها را حسيني بار بياور و نگذار اسلحه من زمين بماند. مي‌گفتم من جهاد خانه‌ام و تو جهاد بيرون اما ثوابش نصف. 32 سالم بود و حسين پنج ماهه و داود 15 ساله بود. ديده بودند كه اسير شده است؛ پنج سال اسير بود من 150 نامه به صليب سرخ نوشتم اما جوابي نیامد. در كمپ با حاج آقا ابوترابي بودند . گويا شب عاشورا مداحي مي‌كند او و حاج‌آقارا مي‌برند و بعد از آن دیگر از او خبري نمی شود. 20 سال طول كشيد تا شهادتش قطعي شد حاج محمود مي‌گفت به بچه‌ها اميد نده كه برمي‌گردد. دلم مي‌گفت برنمي‌گردد آزاده‌ها كه آمدند كاملا قطع اميد كرديم و يك مجلس ختم سبك گرفتيم. نه مزاري دارد و نه سنگ قبري؛ زيبايي‌اش در جاويدالاثر بودنش است: گمنام تويي خوشنام تويي!»

 تاثیر لقمه حلال پدر

حاج خانم كريمي در لابه لای خاطراتش  به نكته مهمی در تربيت بچه‌ها اشاره مي‌كند که ثمره لقمه حلال پدر بوده است: «اين‌كه بچه‌ها به راه اهل‌بيت(علیهم‌السلام) رفته‌اند حاصل مراقبت‌هايي بود كه پدرشان داشت. قوانين خاصي در خانه داشتیم مثلا روزهاي يكشنبه نه مهماني مي‌رفتيم نه كسي به منزل ما مي‌آمد. شب كه از سركار مي‌آمد به من و بچه‌ها كتاب‌هايي كه مناسب سن هركداممان بود مي‌داد و ما يك هفته فرصت داشتيم تا اين كتاب را بخوانيم و هفته بعد از ما سوال مي‌كرد و جايزه مي‌داد. زماني كه به سفر مي‌رفتيم پدرشان با زبان شيريني قصه‌هاي مذهبي و قرآني تعريف مي‌كرد و بچه‌ها مي‌گفتند: دوباره دوباره. به‌جز اينها لقمه پاك و حلال خيلي اثر دارد مراقبت از لقمه‌اي كه بچه‌ها مي‌خوردند، خيلي مهم بود. پدرشان به صله رحم اهميت مي‌داد اما اگر مهماني دعوت بوديم و مي‌خواستيم خانه دوست يا قوم و خويشي برويم كه احتمال مي‌داد خمس و زكات نداده باشد و لقمه شبه‌دار باشد، قبل از رفتن رد مظلمه اش را کنار مي‌گذاشت  همه‌ اینها تاثير دارد. لقمه پاك و حلال خيلي اثر دارد. موقعي هم شير مي‌خوردند با خودم به مجالس روضه مي‌بردم. برای بزرگ شدن بچه‌ها بايد حواسمان به خیلی مسائل باشد.»



شهید نقی کریمی همسر حاجیه خانم نگهداری در کنار همرزمان/نفر سوم ایستاده از سمت راست

مداحی در خانواده ما مورثی است

مادر مثل تمام مادرها پسردوست است و با عشق و علاقه خاصي از حاج محمود تعريف مي‌كند:«به نوعي صدا در خانواده ما موروثي است. پدر و پدربزرگ و همسرم ذاكر اهل‌بيت(علیهم‌السلام) بودند. قبل از شهادت پدرش مدام در خانه هیئت داشتیم؛ شب‌هاي جمعه كميل، صبح جمعه دعاي ندبه و عصر جمعه دعاي سمات برقرار بود. اگر دعاي كميل نداشتيم پدرش براي خانواده مي‌خواند در خانه ما هميشه هيئت 6ـ5نفره برقرار بود. شوهرم هرجا هيئت مي‌رفت دست بچه‌ها را مي‌گرفت و با خودش مي‌برد. محمود از طفوليت علاقه خاصي به مداحي داشت و خودم هم او را به مجالس روضه مي‌بردم. از وقتي زبان باز كرد با خودش نوحه زمزمه مي‌كرد هيچ وقت نمي‌گفتم چرا مي‌خواني، همیشه تشويق مي‌كردم. از خدا خواستم محمود سالم باشد و نوكري اهل‌بيت(علیهم‌السلام) را بكند. شكر خدا و ائمه را مي‌كنم چنين نفسي به حاج محمود داده است. بچه‌ها خودشان به مداحي علاقه‌مند بودند. يادم است پدرشان يك راديو ضبط كوچك خريده بود و دائم نوار كافي و قرآن گوش مي‌دادند. داود و محمود بچه بودند و گاهي سرضبط دعوايشان مي‌شد و بالاخره پدرشان برايشان دو تا ضبط خريد گاهي به محمود اشاره مي‌كرد و مي‌گفت: آنچه كه من مي‌خواهم اين مي‌شود!»

ذاكر اهل‌بيت(علیهم‌السلام) حسابش جداست

آرامش خاصي در چهره حاج خانم موج مي‌زند و از روزهايي كه بر او گذشته گلايه‌اي ندارد، مي‌گويد: «همه مي‌گويند: پسر بزرگ كردن سخت است اما من مي‌گويم اصلا سخت نيست پسرهايم اصلا اذيت نكردند هرچند پدر و برادر بزرگشان نبودند اما بچه‌ها خستگي را از تن من در آوردند. به حاج محمود هم گفته‌ام: براي مادر، بچه با بچه فرق نمي‌كند اما دهاني كه براي امام حسين(علیه‌السلام) باز مي‌شود، حسابش جداست. اصلا ذاكر اهل‌بيت(علیهم‌السلام) حسابش جداست. هنوز هم وقتي حاج محمود مي‌خواند ذوق مي‌كنم. ده بار هم تكرار كند، باز گوش مي‌كنم. همه نوحه‌ها را دوست دارم؛ حسين عشق مني را خيلي دوست دارم. در محل و همه جا من را به نام حاج محمود مي‌شناسند. افتخارم اين است كه به خاطر اهل‌بيت(علیهم‌السلام) مي‌خواند. محمدم هم همين‌طور است. يك ياعلي حاج محمود را با دنيا عوض نمي‌كنم. موجب افتخار ماست. سومين سفرم به كربلا با حاج محمود خيلي به يادماندني بود. با تمام مشغوليت‌هايش هفته‌اي يكي دوبار به من سر مي‌زند اما محرم و فاطميه از او  توقع ندارم گاهي هرروز زنگ مي‌زند يك وقت‌هايي كه از هيئت مي‌آيد اگر گذرش به محل بيفتد و ببيند چراغ خانه‌ام روشن است درمي‌زند و من را مي‌بيند و مي‌رود.»



شهید داودکریمی فرزند حاجیه خانم نگهداری در کنار همرزمان/نفر اول ایستاده از سمت چپ

داود گفت؛من شهید می شوم

حاج خانم نگاهش را به عکس داود می اندازد. پسری که شهید شد تا افتخار بزرگی نصیب مادر کند. او مي‌گويد:«پدرش خيلي به بچه‌ها بها مي‌داد، يادم مي‌آيد منزل يكي از اقوام مهمان بوديم محمود را پيش‌نماز كرد. محمود بچه بود در قنوت خواند: اللهم ارزقنا شهادت! بعد از نماز پدرش بغلش كرد و بوسيد اما داود به محمود مي‌گفت: كلمه را تو گفتي اما لقمه‌اش را من مي‌خوردم(يعني من شهيد مي‌شوم) بعد از شهادت شوهرم، آقا داود حكم پدر را براي بچه‌ها داشت، اما مدام جبهه بود. حواسش به درس و نماز اول وقت بچه‌ها بود. گاهي پيش‌نماز مي‌ايستاد و بچه‌ها پشت سرش نماز مي‌خواندند. يكبار نديدم نماز شبش قضا شود. پسرها سرشان تو كتاب و مسجد بود. داود گاهي مي‌آمد قابلمه غذا و سفره نان را برمي‌داشت و براي بچه‌ها به مسجد مي‌برد. هنرستان آزادي فلسطين رشته تاسيسات درس مي‌خواند. شناسنامه‌اش را دو سال بزرگ كرد و از پايگاه شهيد بهشتي اعزام شد.  به حاج محمود وصيت كرده بود كه در مراسمش او نوحه بخواند . وقتي خبر شهادت داود را دادند محمود خودش پاي تلفن بود كه گفتند چند تا از گل‌هاي مسجد پرپر شدند و اسامي را مي‌گويد و محمود همه را گوش مي‌كند و آخرش مي‌گويد: داود داداش من است. »داود 21 دي ماه 1365 در شلمچه به همراه 11 نفر از بچه‌هاي اين محل شهيد شد.


حسين سرباز ره دين بود

محرم امسال  نوحه های قدیمی بسیاری توسط مداحان بازخوانی شد ، نواهای ماندگار که  هیچ وقت رنگ کهنگی به خود نگرفته است.يكي از  این نوحه‌ها «حسين سرباز ره دين بود» بود كه حاج محمود بازخواني و خوشبختانه خيلي خوب گل كرد. اما اين نوحه از كجا آمده و شاعرش كي بوده است؟ شاعر اين نوحه «علي‌اكبر خوشدل تهراني» از روحانيون و شاعران مشهور تهران در سده اخير است و ديوان اشعار او بارها چاپ شده است. او سال 1293 خورشيدي در تهران به دنيا آمد و مادرش كاشاني و پدرش كرمانشاهي بود. خوشدل بعد از تحصيلات علوم قديمي نزد افرادي چون شيخ علي رشتي، تحصيلات كلاسيك را طي كرد.خوشدل بعدها به سياحت عراق، مصر، تركيه، حجاز، افغانستان، پاكستان و هندوستان پراخت. او پس از آن در تهران ماندگار شد  به شعر و شاعري پرداخت. علي‌اكبر خوشدل در غزل و قصيده و قطعه و مثنوي شعر مي‌سرود و بيشتر به عنوان يك شاعر مذهبي و آييني و مديحه‌سرا شناخته شده است. خوشدل در غزل‌گويي ماهر است و به سبك هندي تمايل دارد و مدح‌ها و مرثيه‌هايي هم در مدح امامان شيعه سروده است. آثار او عمده‌الاسرار و ديوان شعر است. حسين سرباز ره دين بود/ حسين قرباني آيين بود/ عاقبت حق‌طلبي اين بود/ از سر ني داد، خوش اين ندا سر/ الله اكبر الله اكبر...... اين نوحه مرحوم خوشدل شش بند دارد و سرلوحه نوحه‌خواني بسياري از هيئت‌هاي تهران بوده است. ضمن آن‌كه شعر معروف «بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است/ كه مرگ سرخ بِه از زندگي ننگين است» هم متعلق به همين شاعر است كه روي بيرق اغلب هيئت‌ها درج شده بود و حتي بعضي از دسته‌هاي عزاداري با همين نشان در راهپيمايي‌هاي انقلاب شركت كردند. خوشدل عاقبت دوم مهرماه 1365 درگذشت و در آستانه شيخ صدوق در شهرري به خاک سپرده شد.


منبع: چهارده

نشريه مشترك موسسه قدس و سايت عقيق


ارسال نظر
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۵۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۹
1
0
الان مگه تو گروه جادی نیس؟ پ چطور زارش گرفتید؟
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین