کد خبر : ۹۳۷۷۶
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۶
یادداشت؛

سوال با نقد تفاوت دارد/ نقد معصوم در مقام اثبات

اصلا اشتباهی در رفتار و گفتار معصوم نیست تا جای انتقاد وجود داشته باشد البته برای کسی که مقام آن حضرات را نمی شناسد (که البته در این باره تقصیر کرده است) راه سوال باز است.
عقیق:حجت الاسلام ابوالفضل ابراهیمی: رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران در سخنان خود بیاناتی داشتند که در آن توهم جواز نقد به معصومین می رفت ـ البته در کلام ایشان توهم نقد نبود بلکه ظهور کلامشان جواز نقد بود اما با توجه به اعتقادات مسلم شیعة و انتساب ایشان به مذهب حقة تشیع و تکذیب دفتر رئیس جمهور !باید به توهم نقد قانع شد ـ بزرگان حوزه علمیه و ائمه جمعه و دلسوزان عقائد حقة ـ سلمهم الله تعالی ـ پاسخهایی در مورد کلام ایشان دادند اما صحبتهایی از شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه پخش شده است که ممکن است تایید سخن رئیس جمهور آن هم نه از کلام غیر معصوم بلکه از سخنان امیر المومنین علیه السلام باشد .

در این مقال برآنیم که تعارض بین این دو گفتار را بررسی کنیم .

با توجه به اینکه ائمه علیهم السلام معصوم هستند و دستورات و کلماتشان همخوانی با یکدیگر دارد و معنا ندارد کلام یک امام معصوم با کلام امام معصوم دیگر تعارض داشته باشد کما اینکه در روایتی معتبر از امام صادق علیه السلام(الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏۱ ؛ ص۵۳) وارد شده که فرمودند :

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ غَیْرِهِ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ حَدِیثِی‏ حَدِیثُ‏ أَبِی‏ وَ حَدِیثُ أَبِی حَدِیثُ جَدِّی وَ حَدِیثُ جَدِّی حَدِیثُ الْحُسَیْنِ وَ حَدِیثُ الْحُسَیْنِ حَدِیثُ الْحَسَنِ وَ حَدِیثُ الْحَسَنِ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[۱]

سخن من ، سخن پدرم است و سخن پدرم سخن جدم و سخن جدم ، سخن حسین  می باشد و سخن حسین علیه السلام سخن حسن و سخن حسن ، سخن امیرالمومنین علیهم السلام  می باشد که سخن امیرالمومنین کلام رسول الله صلی الله علیه و آلیه و کلام ایشان قول خدای عزّو جلّ است .

پس چگونه می شود ادله فراوانی دالّ بر عصمت معصومین باشند آن گاه خود معصوم جواز نقد کلام و کارش را به دیگران داده باشد؟

سخنانی که شهید مطهری کلام امیر المومنین را در آن نقل می کنند در موارد مختلفی از کتابهای ایشان نقل شده که یکی از آن موارد در مجموعه آثار ایشان ج ۲۵ ص ۱۴۱ آمده است و اشاره به خطبه ای دارند که در حدیث ۵۵۰ از جلد هشتم کتاب کافی معروف به روضة کافی(الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏۸ ؛ ص۳۵۶) نقل شده است .خطبه ای نسبتا طولانی و بسیار زیبا می باشد که شهید مطهری اشاره به این قسمت از آن خطبه دارند :

فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَة وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی لِمَا لَا یَصْلُحُ لِی‏[۲]

پس با من آنطوری که با جباران صحبت می شد ، صحبت نکنید و آنگونه که کلام خود را از کسانی که زود از کوره در می روند پنهان می کنید با من رفتار نکنید ـ  و اگر اشکالی به نظرتان می رسد مطرح کنید ـ رابطه ای که با من ـ به عنوان رهبر جامعه دارید ـ تصنعی و ساختگی نباشد و گمان نبرید اگر کلام حقی به من گفته شود آن کلام بر من سنگین می آید و بدانید من دنبال این نیستم که از من تعریف کنید و در مورد من چیزهائی را بگوئید که من ـ به عنوان پسر ابوطالب ـ صلاحیت برای آن را ندارم .

ظاهر این کلام حضرت اجازه نقد از طرف سایرین نسبت به اعمال حضرت است پس صحبتهای جناب روحانی درست است و انتقاد منتقدین یا از روی عناد است و یا از روی عدم توجه به کلام ایشان ؟!

اما حقیقت امر اینگونه نیست و هم ظاهر کلام رئیس جمهور محترم دارای اشکال است و هم کلام منتقدین صحیح و به جا می باشد و به مفهوم واقعی نقد است .

اگر کلامی که از حضرت نقل شده کامل ملاحظه شود جواب این شبهه داده می شود.

اولا این کلامی که از امیرالمومنین نقل شده است نقل تاریخی نیست بلکه روایتی از امام باقر علیه السلام است که اشاره به آن واقعه تاریخی دارد پس ناقل تاریخ نگار نیست تا بگوئیم اشتباه نقل کرده است بلکه ناقل معصوم علیه السلام است .

امام باقر علیه السلام می فرماید :

خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام النَّاسَ بِصِفِّینَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ  ثُمَّ قَال‏:...

امیر المونین علیه السلام در صفین خطبه ای خواند پس حمد و ثنای الهی را بجای آورده و بر پیامبر و آل او درود فرستادند سپس فرمودند ...

حضرت خطبه را نقل می کنند که مضمون آن حقوقی است که حاکم اسلامی بر رعیت خود و ایشان بر حاکم دارند .در قسمتی از آن می فرمایند:

 فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی إِلَیْهَا الْوَالِی کَذَلِکَ عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ فَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ ...فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طَابَ بِهِ الْعَیْشُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاء

پس هر گاه رعیت حق والی را رعایت کرد و والی نیز حق رعیت را بجای آورد حق بین ایشان عزیز می شود و راههای که دین مبین برای سعادت خلق گذاشته برپا می شود و راه به سوی برقراری عدل باز می شود در این هنگام است که زمانه نیکو می شود و زندگی شیرین می گردد و امید برقراری دولت و ناامیدی دشمنان می رود .

در ادامه بیانات بسیار زیبایی می فرمایند و کلام را اینطور ختم می کنند :

ثُمَّ لَیْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِی الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ جَسُمَتْ فِی الْحَقِّ فَضِیلَتُهُ بِمُسْتَغْنٍ عَنْ أَنْ یُعَانَ عَلَی مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَقِّهِ ...وَ أَهْلُ الْفَضِیلَةِ فِی الْحَالِ وَ أَهْلُ النِّعَمِ الْعِظَامِ أَکْثَرُ فِی ذَلِکَ حَاجَةً وَ کُلٌّ فِی الْحَاجَةِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرَعٌ سَوَاءٌ[۳]

و هیچ رهبری نیست و لو اینکه در جایگاه حق منزلت بالائی داشته باشد و فضیلتش بیشتر از همه باشد مگر اینکه نیازمند کمک است در آنچه که از جانب خدا مامور به آن شده است ...و کسانیکه فضیلت بیشتری دارند و نعمتهای بزرگتری نصیب ایشان شده بیشتر از دیگران به این کمک نیازمندند و البته همه ـ هم رهبر و هم یاوران او ـ در حاجت به خدای متعال برای رفع مشکلات و انجام وظائف الهی یکسان هستند.

سخن حضرت که به اینجا رسید امام باقر علیه السلام می فرماید شخصی از سپاه حضرت برخاست که به بیان امام  باقر علیه السلام آن شخص را نه کسی دیده بود و نه پس از آن دیده شد و خدمت حضرت امیر عرض کرد:

 أَنْتَ أَمِیرُنَا وَ نَحْنُ رَعِیَّتُکَ بِکَ أَخْرَجَنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الذُّلِّ وَ بِإِعْزَازِکَ أَطْلَقَ عِبَادَهُ مِنَ الْغُلِ‏[۴] فَاخْتَرْ عَلَیْنَا وَ أَمْضِ اخْتِیَارَکَ وَ ائْتَمِرْ فَأَمْضِ ائْتِمَارَکَ‏[۵] فَإِنَّکَ الْقَائِلُ الْمُصَدَّقُ وَ الْحَاکِمُ الْمُوَفَّقُ وَ الْمَلِکُ الْمُخَوَّلُ‏[۶] لَا نَسْتَحِلُّ فِی شَیْ‏ءٍ مَعْصِیَتَکَ وَ لَا نَقِیسُ عِلْماً بِعِلْمِکَ یَعْظُمُ عِنْدَنَا فِی ذَلِکَ‏[۷] خَطَرُکَ وَ یَجِلُّ عَنْهُ فِی أَنْفُسِنَا فَضْلُک‏

تو امیر ما و ما رعیت تو هستیم به وسیله تو خدای عزّ و جلّ ما را از ذلت خارج کرد و به عزت تو خدای متعال بندگانش را از غل و زنجیرهایی که اعمالشان به گردنشان  انداخته بود آزاد کرد پس هر کاری را می خواهی اختیار کن و آن اختیار را بر ما جاری کن و امر کن و آن را از ما پیگیری کن چرا که تو گوینده ای هستی که صدق گفتارت ـ از جانب خدا و رسول ـ تصدیق شده است و حاکمی هستی که تحت توفیق الهی قرار داری ...ما در هیچ امری معصیت شما را جایز نمی شماریم و علم خود را با علم شما مقایسه نمی کنیم و جایگاه تو در نزد ما بسیار بالا است.

امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند پس از کلمات این بزرگوار ـ که نهایت معرفتش را به امیرالمومنین ابراز کرد ـ حضرت در جوابش بیاناتی فرمودند که مجال نقل آنها نیست و قسمتی از آن کلام مورد استشهاد شهید مطهری است .

مشاهده کردیم که در کلام آن شخص مبالغه ای در آن نبود و کلماتی نبود که در محضر طواغیت به آنها خطاب می شد بلکه کلمات شخصی بود که معرفت کامل به مقام شامخ امیرالمومنین علیه السلام دارد و به نظر می رسد این بیانات حضرت در جواب او نمی باشد بلکه مخاطب حضرت خنّاسانی هستند  که در سپاه حضرت بودند و حضرت را به عنوان خلیفه بلافصل پیامبر قبول نداشتند بلکه آن حضرت را خلیفه ای مانند خلیفه اول و دوم می دانستند و علت بیعتشان با حضرت مخالفت با سیاستهای عثمان بود لذا از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند در سپاه حضرت کسانیکه امامت حضرت را قبول داشتند به ۵۰ نفر نمی رسیدند(اختیار معرفة الرجال ،تالیف شیخ طوسی رحمه الله ص۶ حدیث ۱۰) و اتفاقا سرنوشت جنگ صفین هم نشات گرفته از همین مطلب است لذا وقتی کلام حضرت امیر تمام شد دوباره آن شخص برخاست و گفت : أَنْتَ أَهْلُ مَا قُلْتَ وَ اللَّهُ وَ اللَّهِ فَوْقَ مَا قُلْتَهُ؛ تو اهل آنچه هستی که در موردت گفتم و قسم به خدا و قسم به خدا که فوق آنچه هستی که در موردت گفتم .(الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏۸ ؛ ص۳۵۷)

سپس بیانات بسیار زیبایی در مورد حضرت فرمود و پس از بیانات ایشان حضرت فرمود : أَنَا أَسْتَشْهِدُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَلَی نَفْسِی لِعِلْمِکُمْ فِیمَا وُلِّیتُ بِهِ مِنْ أُمُورِکُم‏

همه شما را شاهد می گیرم در نزد خدای متعال که شما می دانید و علم دارید به آن اموری که ولایت آن امور به من واگذار شده است و بدانید خدا من وشما را روزی جمع می کند و از ما سوال می کند و بعضی بر علیه بعضی دیگر شهادت می دهند پس شهادت امروز شما بر خلاف آنچه آن روز شهادت می دهید، نباشد .

دوباره آن شخص جوابی به حضرت عرض می کند و حضرت باقر فرمودند پس از آن روز دیگر کسی آن مرد را ندید .

کسی که با روایات آشنائی داشته باشد مطمئن می شود چنین فردی که در روایات معمولا ذکر شده است حضرت خضر سلام الله علیه می باشد همانطور که علامه مجلسی در کتاب شریف مرآة العقول ج ۲۶ ص ۵۲۳ و علامه فیض کاشانی در کتاب شریف وافی ج ۲۵ص۷۴ نیز این احتمال را ذکر کرده اند.

هم به قرینه شخص سوال کننده که خود معصوم است و هم به قرینه کلام حضرت در آخر بیاناتشان که خدا را شاهد گرفتند معلوم می شود حضرت خضر مامور از جانب خدای متعال برای اتمام حجت بر سپاهیان حضرت و معرفی ایشان است تا در امتحان سخت جنگ صفین و فتنه معاویه سربلند بیرون آیند .

بعلاوه در کلام حضرت که مورد استشهاد شهید مطهری رحمه الله است سخنی از انتقاد نبود بلکه حضرت پس از فقره مورد استشهاد  فرمودند:

فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ فَلَا تَکُفُّوا عَنِّی مَقَالَةً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةً بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی‏[۸] إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی

کسی که گفتن حق  در نزد او در نگاهش سنگین بیاید و راهنمائی به عدالت در کارها برای سنگین باشد قطعا عمل به حق و عدل برای او سنگین تر است پس اگر حرف حقی دارید یا مشورتی در باب عدالت در امور، از من مضایقه نکنید و من در نفس خود و افعال خودم، خود را اینطور نمی بینم که خطا  نکنم مگر اینکه خدای متعال من را کفایت کند و نگذارد اشتباه کنم که ملکیت خدای متعال بر نفس من از ملکیت خودم بر آن بیشتر است .

این کلام حضرت راه نقد را باز نمی کند بلکه راه سوال را باز می کند زیرا استثنائی که حضرت آوردند یعنی « إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی» محقَّق و قطعی است به قرینه آیه تطهیر و دهها دلیل دیگر حضرت مصون از خطا در گفتار و رفتار می باشد و این کلام حضرت مانند آیه ۲۴ سوره یوسف است که خدا می فرماید یوسف هم به زلیخا تمایل داشت اگر برهان روشن پروردگارش نبود .معنای آیه این نیست که یوسف ابتدا میل پیدا کرد سپس برهان و دلیل پروردگارش را دید بلکه چون آن برهان پروردگار نزد یوسف حاضر بود اصلا میل پیدا کرد در این کلام حضرت هم چون خدای متعال عصمت را به حضرت امیر عنایت فرمودند پس اصلا اشتباهی در رفتار و گفتار نیست تا جای انتقاد باشد البته برای کسی که مقام حضرت را نمی شناسد ـ که البته در این باره تقصیر کرده است ـ راه سوال باز است .

از خدای متعال درخواست می کنیم معرفت مقام امیرالمومنین و اهل بیت علیهم السلام را تمام و کمال به همه ما اعطا کند .

یا امیر المومنین أشهد أنک امیرالمومنین الذی اذهب الله عنه و آلک الرجس و طهرکم تطهیرا

و الحمد لله رب العالمین

پی نوشت:
[۱] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.
[۲] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.
[۳] ( ۵)« سواء» بیان لقوله:« شرع» و تأکید و انما ذکره علیه السلام ذلک لئلا یتوهم أنهم یستغنون باعانة بعضهم بعضا عن ربهم تعالی بل هو الموفق و المعین لهم فی جمیع أمورهم و لا یستغنون بشی‏ء عن اللّه تعالی و إنّما کلفهم بذلک لیختبر طاعتهم و یثیبهم علی ذلک و اقتضت حکمته البالغة أن یجری الأشیاء بأسبابها و هو المسبب لها و القادر علی إمضاءها بلا سبب.( آت)
[۴] ( ۲) اشار به إلی قوله تعالی:\i« وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ»\E أی یخفف عنهم ما کانوا به من التکالیف الشاقة.( فی)
[۵] ( ۳) من الایتمار بمعنی المشاورة.
[۶] ( ۴) أی الملک الذی أعطاک اللّه للامرة علینا و جعلنا خدمک و تبعک.( آت)
[۷] ( ۵) أی فی العلم بأن تکون کلمة« فی» تعلیلیة و یحتمل أن یکون إشارة إلی ما دل علیه الکلام من اطاعته علیه السلام. و الخطر: القدر و المنزلة.( آت)
[۸] ( ۵) هذا من قبیل هضم النفس، لیس بنفی العصمة مع أن الاستثناء یکفینا مئونة ذلک.( فی) و قال المجلسیّ- رحمه اللّه-: هذا من الانقطاع إلی اللّه و التواضع الباعث لهم علی الانبساط معه بقول الحق و عد نفسه من المقصرین فی مقام العبودیة و الإقرار بأن عصمته من نعمه تعالی علیه.
منبع:مهر


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین