۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۷ : ۰۶
در
ادامه گفتگوی محمدحسین رنجبران با آیتالله محسن اراکی از نظرتان میگذرد:
هفته وحدت را به شما تبریک عرض میکنیم.
به شما و همه مردم جهان تبریک میگویم؛ چون دایره این وحدتی که به آن میخوانیم از
جامعه اسلامی هم فراتر است.
در هفته وحدت همیشه کنفرانس وحدت اسلامی را داریم. الان چند دوره است؟
این دوره، سی و یکمین دوره است.
برای خیلیها سوال است که حاصل این
کنفرانس چه هست؟ شاید آنطور که باید و شاید دیده نمیشود یا گفته نمیشود، حاصل
این کنفرانس که در هفته وحدت اسلامی برگزار میشود.
شاید هر دو باشد یعنی هم دیده نمیشود و هم گفته نمیشود. اگر این کنفرانس وحدت و
برنامههایی از این تراز در سراسر جهان اسلام نبود، با توطئهای که در این ۴-۳ سال
اخیر از سوی صهیونیستها و آمریکاییها و عربستان برای ایجاد جنگ و آتش ستیز در
جامعه اسلامی تدارک دیده شده است، همه جهان اسلام را به آتش میکشید.
این
تلاشها البته تلاش مجمع جهانی تقریب یا تلاشی که در کنفرانس وحدت انجام میشود به
تنهایی منظور نیست، از عوامل بسیار موثر در جلوگیری از تنشها و ستیزها بود. یک
گستره بسیار دامنهداری از فعالیتهای همگرایانه از همین کنفرانس وحدت میجوشد.
شاید
حدود ۳۰ کنفرانس بینالمللی در سراسر جهان برگزار میکنیم که با کمک شخصیتهای
محلی آن کشورها بوده. از روسیه تا ترکیه و لبنان و عراق و اندونزی و مالزی و تونس
این کنفرانس برگزار شده است. درخواست چنین کنفرانسهایی نشاندهنده اثرگذاری این
کنفرانسها است.
ما
در خیلی از دیدارهایی که اتفاق افتاده است شخصیتهای بزرگ در دیدار با مقام معظم
رهبری منقلب میشوند، گریه میکنند و اشک شوق از دیدگان آنها جاری میشود. یکی از
شخصیتهای برجسته فلسطینی در یکی از این سالها امده بود و برای اولین بار به
ایران میآمد، ما برای این شخصیتها همراه داریم، همراه این شخصیت فلسطینی میگفت
وقتی آقا شروع به صحبت کردند این همانند ابر بهار گریه میکند. خیلی منقلب بود؛
علت را پرسیدم، گفت این منظر را تاکنون ندیده بودم.
برای برخی سوال است که بیش از سی دوره برگزار شد الان وضعیت جهان اسلام وضعیت خوب
و مطلوبی نیست. یعنی نتوانستیم درست اثر بگذاریم یا طرف مقابل قوی عمل کرده است؟
در این کنفرانسها اقای قرضاوی که صحبتهای ضد جمهوری اسلامی و فعالیت برای تقریب
مذاهب دارد، قبلا در این کنفرانسها حاضر شده بود. چه اتفاقی افتاده است؟
ما قویتر عمل میکنیم. یعنی اگر ما قویتر عمل نمیکردیم وضع بدتر از این بود.
باید بدانید کاری که برای ایجاد جنگ و آتش در منطقه عمل شد در تاریخ سابقه ندارد.
این که میگویم در تاریخ سابقه ندارد با اطلاعات میگویم و مبالغه نمیکنم. صدها
میلیارد دلار خرج شد. امکانات آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی و کشورهای دیگر
اروپایی همانند فرانسه و آلمان و سازمانهای جاسوسی بکار افتادند. چه پولهایی که
خرج نکردند!
برای
برخی از این شخصیتهایی که خود شما اسم آوردید، میدانید چه پولهایی خرج شده؟ برای
مقابله با خود کنفرانس وحدت ما برنامههای گسترده توسط رژیم عربستان و همپیمان با
او انجام شده است. گاهی سراغ مهمانانی که دعوت کردیم میروند. مهمان ما قول امدن داده است و یک هفته قبل از آمدن میگوید من
منصرف شدهام. چرا منصرف شدهاند؟ دلیل را بیان نمیکنند.
گاهی
تهدید و گاهی تطمیع است. هر دو را اعمال میکنند و این نشاندهنده اثرگذاری این کنفرانس
است. اگر این کنفرانس اثرگذار نبود تلاش گسترده رژیمهای مخالف جمهوری اسلامی برای
عدم شکلگیری این کنفرانس انجام نمیگرفت.
مثلا
رسانههایی مانند BBC چقدر تلاش میکنند
که علیه این کنفرانس فضاسازی کنند.
ما
همیشه «نماز وحدت» داریم و شیعه و سنی با هم نماز میخوانند. سال گذشته در یکی از
شهرها دو نماز برگزار شده بود و یک عده شیعه و یک عده سنی بودند. البته این متعارف
است که شیعهها با هم نماز میخوانند و سنی ها هم با هم نماز میخوانند؛ در برخی
شهرها هم اینطور نیست. در کنفرانس وحدت این اتفاق نیفتاده بود. در کنفرانس وحدت
همه با هم نماز میخوانند. همین امسال هم این نماز وحدت را خواهیم داشتیم. همیشه
در ظهر روز افتتاحیه نماز دستهجمعی داریم و شیعه و سنی با هم نماز میخوانند ولی BBC چقدر تبلیغات کرد.
به
دروغ تبلیغ میکنند. هم
BBC هم سایر رسانههای دشمن چه ضجهای در دنیا راه انداختند که مثلا در ایران
شیعهها جدا نماز میخوانند و سنیها جدا نماز میخوانند. این کنفرانس وحدت
نتوانست کاری کند. این کار را آنها سعی میکنند از ارزش و تاثیرش بکاهند. این
نشاندهنده این است که این کنفرانس موثر بوده است.
در قضیه تهدید و تطمیع میهمانها مصداقهایی دارید که الان بازگو کنید؟
بسیار زیاد است. اگر بخواهم بشمارم زیاد است، اما نمیخواهم اسمی بیاورم. صلاح
نیست اسم آورده شود. ولی بسیار زیاد است.
امسال هم اتفاق افتاده است؟
بله، یکی از کارهایی که امسال اتفاق
افتاد این بود که همزمان با کنفرانس وحدت، توسط عربستان و برخی رژیمهای همکار او،
کنفرانس دیگری در یکی از کشورها راه انداختند تا افرادی که دعوت میکنیم آنها به
آن کنفرانس ببرند تا این کنفرانس تضعیف شود.
تقریبا ۶ سال پیش کلید تشکیل داعش زده شد. آیا با این ارتباطاتی که در کنفرانسها
و جلسات مختلف داشتهاید، چنین پیشبینی را میکردید؟
بله. قضیه از حدود ۲۵ سال پیش و عمدتا از پایان یافتن جنگ با صدام آغاز شد. این
جنگ نرم چند خط را دنبال میکرد. اولین خط این بود که یک جریان بدلی که ظاهر
انقلابی داشته باشد و شعارهای انقلاب و جمهوری اسلامی را بدهد ولی سرنخ آن در
اختیار آمریکا باشد. لذا تولید این جریانات آغاز شد؛ ابتدا القاعده و بعدها داعش و
جریاناتی از این قبیل ایجاد شد.
بعد
مسئله جدیدی برای اینها ایجاد شد؛ یعنی این که به عراق و سوریه بیایند، این منطقه
از آغاز پایگاه حرکات ضد صهیونیستی بوده؛ عراق هیچگاه به پیمان صلح با اسرائیل نپیوست.
سوریه هیچگاه به پیمان صلح با اسرائیل نپیوست. تمام اینها نشاندهنده این است که این
برنامه را برای دو کار انجام دادند؛ یکی اینکه جریان انقلابی را در کشورهای اسلامی
نابود کنند.
از
سوی دیگر ایران و انقلاب ایران را محاصره کنند و پیام انقلاب را محاصره کنند. این
کاری بود که دنبال میکردند. هدف سومی هم داشتند که این جریان انقلاب به شکل عجیبی
در نسل جوان مسلمان کشورهای اروپایی و آمریکایی گسترش یافت. من مدتی از سوی مقام معظم
رهبری در آنجا ماموریت داشتم، آماری گرفتیم که در کشوری مانند بریتانیا در کل
تاریخ حضور مسلمانان در این جزیره تا زمانی که من بودم – سال ۷۵ یا ۷۶ بود- حدود ۵۰۰ مرکز و مسجد اسلامی تاسیس شد،
اما در فاصله بین ابتدای انقلاب اسلامی تا سالی که من بودم در دو دهه بیش از دو
هزار مسجد و مرکز در بریتانیا تاسیس شده بود.
به حضورتان در انگلیس اشاره کردید؛ ده سالی در دفتر رهبری در انگلیس بودید.
بله.
چیزی از شما درباره یکی از رهبران
احزاب اسلامی در یکی از کشورها که مدتی خیلی تند و تیز علیه جمهوری اسلامی حرف میزد
و خدمت رهبری برای چگونگی برخورد میروید؛ این را توضیح دهید.
یکی از رهبران بسیار شاخص یکی از کشورهای اسلامی بود.
کدام کشور بود؟
یکی از کشورهای عربی آفریقا بود. مدتی
علیه جمهوری اسلامی حرف میزند و انتقادات خیلی تندی داشت. من خدمت آقا رسیدم و
عرض کردم این بنده خدا قبلا با ما رفیق بود. خیلی از بزرگان با ما رفاقت داشتند و
در نتیجه شرایطی که وجود داشت رفاقت را برهم زدند.
نظر
ایشان را در این بار پرسیدم که آیا ما همچنان به ارتباط و رفاقتمان با این شخص
ادامه بدهیم؟ آقا سفرمودند ما همچنان او را از خود میدانیم؛ عبارت رهبری این بود.
با اینکه حرفهای خیلی تندی علیه جمهوری اسلامی و گاهی علیه خود رهبری میزد. من
از مقام معظم رهبری در طول دوران ماموریتم چیزهای عجیبی دیدم. یعنی عکس این را هم دیدم.
این یکی از شخصیتهای دیگر رفتار عکس داشتند.
آن مورد به کجا رسید؟
اتفاقا خیلی هم اثر داشت و با او همچنان ارتباط برقرار کردیم.
پیغام آقا را هم دادید؟
به شکلی به او رساندیم. او الان یکی از بهترین دوستان جمهوری اسلامی است.
دوباره برگشت؟
بله. خیلی خوب هم برگشت. میخواهم
بگویم عکس این مسئله هم بود. یکی از شخصیتهای بزرگ کشورهای اسلامی که دور از
منطقه ما هم نیست، که از اهل سنت هم هست، هر دو موردی که گفتم از اهل سنت بودند،
این آقا خیلی اظهار مودت و محبت میکرد و خود را به ما نزدیک میکرد. من خدمت مقام
معظم رهبری رسیدم و خیلی از این ارتباط خوشحال بودم و به عقیده من، یک دستاوردی
بود. آقا فرمودند: نه! این فرد خیلی به درد ما نمیخورد. روی او نیاز نیست زحمت بکشید.
همینطور هم شد. – میخندد - بُعد نظر رهبری را نشان میدهد. یکی در ایران
است و بر جهان تسلط دارد. این که میگویم نمونهای از الهامات الهی به حساب میآورم.
به لندن بازگردیم. تجربه خاصی در انگلیس برای شما بود. بخشهایی را میخواندم چنین
به نظرم رسید. ناگفته از آنجا زیاد دارید. یکی همایشی بود که در یکی از دانشگاهها
میخواستید برگزار کنید که درباره نظریات امام خمینی بود که با موانع زیادی مواجه
بودید.
داستان ما در کاری که در انگلیس شروع کردیم، خیلی داستان پیچیدهای است.
دوست نداشتید بروید.
بله. اصلاً خیلی بیرغبت بودم. یکی از
سختترین و تلخترین ماموریتها، ماموریت به لندن بود. از ابتدا دولت انگلیس خیلی
کارشکنی کردند. دو سال ما را برای ویزا معطل کردند. ویزا به ما نمیدادند، تا وقتی
که وزارت خارجه ما وارد یک عملی شد که آنها را تهدید کرد.
من
را به عنوان مبلغ مذهبی شرکت کالا در ابتدا فرستادند. وزرات خارجه ما به وزارت
خارجه انگلیس اعلام کرد که اگر با ما این طور برخورد کنید که کارمند شرکت کالا...
من را به عنوان کارمند شرکت کالا اعزام کردند، کارمندی که تبلیغ دینی را برعهده دارد؛
آنجا قریب ۲۰۰ کارمند در شرکت کالا داشتیم، لذا این ۲۰۰ نفر نیاز به مبلغ مذهبی
داشتند که کارهای مذهبی آنها را انجام بدهد.
وزارت
امور خارجه خواست علت ویزا ندادن را جویا شد و اگر این کار را ادامه دهید ما مجبوریم
دفتر خود را به فرانکفورت منتقل کنیم. قدری که متوجه شدند قضیه جدی است ویزا را
صادر کردند. ویزا را دادند و من نمیخواستم خودم را به عنوان نماینده مقام معظم
رهبری معرفی کنم بلکه به عنوان مبلغ برای شرکت کالا رفته بودیم.
ضد
انقلاب یک خطای استراتژیک انجام داد. وقتی من به آنجا رفتم و معلوم شد و پیچید، ضد
انقلاب و رسانههای مختلف با تیترهای بزرگ نوشتند «نماینده خامنهای وارد لندن
شد». یعنی رسانهای که ما را به عنوان نماینده رهبری معرفی کرد، برای تحریک دولت
بود. میخواستند دولت انگلیس را تحریک کنند ولی به نفع ما تمام شد که مردم فهمیدند
ما به عنوان نماینده مقام معظم رهبری هستیم.
ابتدا
خیلی با مشکلات روبرو بودیم. ابتدا علمای شیعه انگلیس میترسیدند با ما دیدار
کنند. فکر میکردند دیدار با ما برای آنها مشکلساز است. بعدها با اینها ارتباط
برقرار کردیم؛ بحمدالله خدا کمک کرد و خیلی سرویسهای جاسوسی انگلیس در تلاش بودند
تا برای ما دام پهن کنند. به روشهای مختلف اقدام کرد.
اوایلی
که ما رفته بودیم اوج مسئله سلمان رشدی بود. دانشجویی آمد و گفت که جوانی انگلیسی
شیعه شده است و مخلص و پاک و فانی در اسلام است. ما قبول کردیم دیداری داشته
باشیم. یک بار برای احوالپرسی آمد و بعد از مدتی، گفتند این جوان کار مهمی دارد.
با همان دانشجوی ما آمد، گفت من میتوانم سلمان رشدی را بکشم چون محل سکونت او را
میدانم و کشتن او برای من آسان است. هیچ کسی هم نمیفهمد و من فقط میخواهم اجازه
شرعی از شما بگیرم.
من
گفتم به اینجا نیامده ام که اجازه کشتن بدهم و این کار من نیست؛ اگر این سوالات را
دارید با تهران دفتر رهبری تماس بگیرید و سوال کنید. این گذشت و ۳-۲ بار از ما
خواست یک چیزی در این باره بگیرد. بعد از مدتی شنیدیم هر دو را دستگیر کردهاند.
آن
جوان ایرانی، جوان پاک و صافی بود ولی سادگی به خرج داد و معلوم شد آن آدم که
ادعای مسلمان شدن میکرد، اصلا مامور سرویس جاسوسی انگلیس بود. چون ارتباطاتی با
دانشجویان داشتیم، با دانشجویان دانشگاه لندن ارتباط داشتیم و گفتیم خودتان کمک
کنید کنفرانس نوآوریهای اندیشه امام راهاندازی کنیم.
تلاش
کردند و کار بسیاری کردند تا مدیریت دانشگاه قانع شود که این کنفرانس انجام شود.
گفتند این کنفرانس علمی است و جنبه سیاسی و تبلیغاتی ندارد. به هر حال امام (ره)
یک اندیشهگر سترگ در جهان معاصر است. بعد از مدتها تلاش، موافقت آنها جلب شد اما
با یک شروطی بود.
اولاً
گفتند نباید تبلیغی شود، هیچ رسانهای نباید در این کنفرانس حاضر باشد حتی ضبط صوت
در این کنفرانس ممنوع است. ضبط هم نباید بکنید و فیلم نباید بگیرید. عکس نباید بگیرید
و ضبط نشود. یکی از مهمانان ما در این کنفرانس مرحوم «روژه گارودی» بود.
من
پیشنهاد میکنم به برخی نهادها و شاید خودمان هم چنین کاری بکنیم، معتقدم یکی از
شخصیتهایی که باید در سطح جهان از او تجلیل شود شخصیت روژه گارودی است. روژه
گارودی بزرگترین متفکر مارکسیست در جهان غرب بود و بعد از لنین و استالین، بزرگترین
متفکر بود. حتی ناقدان مارکسیسم در آن دوران یکی از منابع استنادشان در افکار
مارکسیستی کتابهای روزه گارودی بود.
این
مرد در جریان انقلاب ما مسلمان شد. یک مسلمان ناب انقلابی شد و پیرو امام و عاشق
امام شد. درباره امام مقاله و کتاب نوشته است. ما این آقا را دعوت کردیم و یکی از
سخنرانان ما بود به لحاظ اینکه درباره شخصیت امام مقاله نوشته است.
مدیر
دانشگاه وقتی فهمید از ایشان دعوت کردیم، گفت یا ایشان نیاید یا اگر بیاید کلا
مراسم را کنسل و تعطیل میکنیم. ضدانقلاب و منافقین و سلطنتطلبان روبروی سالن
کنفرانس جمع شدند و شعار دادند. یک شاهزادهای برای سرکشی از دانشگاه آمده بود،
برنامه خودش بود. با این تجمع ضدانقلاب روبرو شد. خبرنگاران هم آمدند و نظر
شاهزاده را درباره این کنفرانس پرسیدند.
او
اجمالا گفته بود این کنفرانسی علمی است و به ما مربوط نمیشود. خود این امر منشا
انعکاس این خبر در رسانهها شد تا جایی که یکی از نمایندگان مجلس عوام انگلیس، در
سخنرانی درون پارلمان اعتراض کرد به حکومت که چرا برگزاری چنین کنفرانسی داده شد و
این نوعی تهاجم فرهنگی است که جمهوری اسلامی علیه ما راه انداخته است.
بحث انگلیس شد؛ در جایی گفته بودید تا
زمانی که انگلیس بودم این جریان انگلیسی به نام شیعه انگلیسی جرات قدعلم کردن
نداشت؛ این چه جریانی بود؟
همینطور بود. وقتی در انگلیس بودیم،
توانستیم جامعه مسلمین انگلیس را یکپارچه کنیم. ما یک تشکلی از همه مجموعههای
اسلامی راه انداختیم. یک تشکلی از مجموعههای شیعی راه انداختیم و همه این مجموعههای
شیعی و اسلامی با ما هماهنگ بودند، به طوری که چشمشان به زبان و حرف ما بود و گوششان
شنوا بود. با چنین وضعیتی، جریان تشیع انگلیسی اصلا جرات اظهار وجود نداشت. تحرکاتی میکردند ولی تحرکات اندکی بود.
اینها چه کسانی بودند؟
یک زمانی کتابی را سازمان جاسوسی
آمریکا منتشر کرده بود که نام آن را الان فراموش کردم. در ان کتاب نوشته بود که
باید در مقابل با این جریان اسلامگرایی انقلابی مخصوصا جمهوری اسلامی چه کنیم؟ در
انجا امده بود باید دنبال کسانی برویم که ریاستطلب هستند، دنبال ریاست هستند و میخواهند
خود را بروز دهند. این افراد را بزرگ کنیم و از اینها محورهای دینی در مقابل نظام
جمهوری اسلامی استفاده کنیم.
باید
در هیاتهای حسینی نفوذ کنیم، باید در مداحان نفوذ کنیم. اینها همان چیزهایی است
که آنها بیان کردند نه این که من از خود عرض کنم. انگلیسیها و امریکاییها برای
کشورهای جنوبی خلیج فارس ماموریتی تعریف کردند؛ مثلا برای برخی از کشورها نفوذ در بین
اهل سنت و رهبری جریان دینی اهل سنت را به آنها واگذار کردند. ماموریتی که برای
کویت تعریف کردند نفوذ در جهان تشیع است. سازمان جاسوسی کویت در این باره فعالیت
گسترده دارد. این مربوط به اکنون نیست بلکه از ۵۰ سال پیش فعال هستند.
سازمان
جاسوسی بریتانیا که سازمان اطلاعات کویت با آن سازمان لینک هستند، اینها اولا پول
هنگفتی در اختیار این جریان (تشیع انگلیسی) قرار دادند. به اینها این ماموریت را
دادند که این جریان را بزرگ کنند و ترویج دهند تا شبکه دینی در سراسر جهان ایجاد
کند، مراکزی را تاسیس کند، آخوند را برای فرستادن به این سو و آن سو تربیت کند، در
هیاتهای حسینی نفوذ کند و یک جریان شیعی علیه تشیع ناب راه اندازی کند. همانند
کاری است که در میان اهل تسنن انجام دادند.
اینها تا قم هم آمدند؟
بله. البته یکی از عوامل آن ناآگاهی
است. این عرض من قرائن بسیاری دارد ولی خیلیها بیدار نیستند و متوجه نمیشوند. من
خودم از شبکه امام حسین شنیدم – چون اینها قریب ۲۵ شبکه ماهوارهای راه اندازی
کردهاند؛ با آن همه هزینههایی که اداره یک شبکه ماهوارهای دارد - بعد از حمله
اسرائیل به غزه، مجری دروغگوی این شبکه با کمال پررویی میگفت، شنیدهاید که یک هواپیما
خون از جمهوری اسلامی به غزه رفته است و اینها کیسههای خون را رد کردهاند و گفتهاند
این خون شیعه است و نمیخواهیم در بدن ما تزریق شود.
در جایی گفته بودید من خبر دارم افرادی به عنوان تاجر از سفارت عربستان و انگلیس
پول میگیرند و خرج قمه زنی میکنند.
بله. این یقینی است. در عراق به هر
هیاتی که قمهزنی کند پول خاصی میدادند به شرطی که قمهزنی کنند. این جریان را در
ایران هم میخواستند راه اندازند که موفق نشدند. البته الان در ایران هم به برخی
هیاتها پول میدهند.
یعنی به برخی از هیاتها در ایران هم پول میدهند؟
بله. پول میدهند تا به تدریج در اینها
نفوذ کنند و اینها را از انقلاب جدا کنند. یکی از چیزهای دیگر که از شبکه امام
حسین شنیدم و برای امسال است، میگفت عزاداری برای امام حسین این نیست کسی سینه
بزند و گریه کند، اینها عزاداری نیست؛ آقا شنیدهاید در هندوستان یک عده برای
عزاداری امام حسین چه میکنند؟ لخت میشوند، روی زمین دراز میکشند، بعد میگویند
اسبها روی اینها بتازند! این عزاداری است!
بزرگترین
خطری که امروز جهان تشیع را تهدید میکند خطری از این قبیل است؛ یعنی خطر نفوذ از
درون و پوک کردن محتوای تشیع از درون است تا تشیع را به عامل تکه پاره کردن خودش
تبدیل کند. تشیع را به این معنا میکنند که خون بریزید و آن هم خون خود را بریزید؛
خون دشمن را نباید بریزید. وقتی نوبت دشمن میرسد، خشونت میشود؛ آنهم با دشمنی که
میخواهد تو را بکشد برخورد کنید خشونت می شود. ولیکن خود را بکشید خوب است! اگر
کار درستی است چرا خودشان انجام نمیدهند؟
این بخش صحبت ما خانوادگی است؛ شما چه سالی ازدواج کردید؟
من سال ۵۶ ازدواج کردم. انقلاب تازه شروع شده بود. در اوج انقلاب بود و در روز عید
غدیر ازدواج کردیم.
چطور با حاج خانم آشنا شدید؟
اراکی: حاج خانم از یک خانواده علمی و دینی
معتبر در اراک بودند. من هم مایل بودم از یک خانواده علمی و از سادات دختری برای
ازدواج انتخاب کنم. بستگان ما در اراک این خانواده را به ما معرفی کردند. عمهای
داشتم که خیلی در حق ما لطف داشت و ایشان تلاش برای معرفی این خانواده داشتند.
حاج خانم از خانواده علما هستند؟
بله. پدرشان مرحوم آیتالله میرمهدی از علمای برجسته اراک بود که سه چهار سال پیش
از دنیا رفتند.
مهریه چه بود؟
مهریه ۱۰۰ هزار تومان بود.
خطبه عقد را چه کسی خواند؟
خطبه عقد را مرحوم آیتالله حاج آقا بزرگ عراقی خواندند که بعدها امام جمعه کنگاور
شدند.
خودتان متولد نجف هستید؟
بله. پدر من در دوره رضاخان که
محدودیتهای بسیار سختی بر حوزه علمیه قم و مسئله اتحاد شکل و لباس بود و روحانیون
را خلع لباس میکردند و بسیاری از فضلای حوزه علمیه قم به نجف نقل مکان کردند. پدر
من هم حدود سال ۱۳۱۴ به نجف هجرت کردند و در آنجا ازدواج کردند و پدربزرگ من هم از
بزرگان و علمای اراک بودند. مرحوم آیتالله حاج شیخ صفرعلی اراکی بودند.
چند فرزند دارید؟
من ۹ فرزند دارم.
چند پسر و چند دختر دارید؟
من ۴ پسر و ۵ دختر دارم.
چه میکنند؟
پسرها تحصیلات جدید داشتند و به تدریج تمام کردند و لیسانس یا فوق لیسانس گرفتند،
فعلا به حوزه برگشتند.
همه طلبه هستند؟
۳ نفر طلبه است. یکی از پسرها هم معلول است. از همه هم راضی هستم.
پای درس خودتان میآیند؟
انها که رسیده باشند، پای درس من میآیند و آنها که در مقدمات هستند و به درس خارج
نرسیدهاند، در جاهای دیگر درس میخواندند.
دختر خانمها چطور؟
دو تا از دخترها به حوزه آمدهاند. سه تا
از دخترها محصول تحصیلات متعارف دانشگاهی هستند؛ البته یکیشان هم هنوز دانشگاه
نرفته است.
چند نوه دارید؟
من ۹ نوه دارم.
پرجمعیت هستید.
بله.
زیاد دور هم جمع میشوید؟
بله.
بحث سیاسی و علمی هم میکنید؟
درباره همه چیز بحث میکنیم. یکی از جلسات پربحث ما جلسات درون خانوادگی است.
تفکرات به هم نزدیک است یا فاصله دارد؟
فاصله ندارد ولی آنها در تفکر آزاد
هستند و چیزی را به فرزندان تحمیل نکردهایم. حتی طلبگی را هم به بچهها تحمیل
نکردم. خودشان راغب بودند طلبه شوند. فضای خانواده آزاد است و تحمیلی در آن نیست
منتها همفکر هستیم.
اختلاف نظر هم داشتهاید؟
فرزندان پیشنهاد میدهند و ما استفاده
میکنیم. به یاد ندارم به اختلاف نظر جدی رسیده باشیم. ممکن است من حرفی بزنم و
آنها نقد کنند و بگویند این طور نیست. این که اختلاف نظر جدی بین ما ایجاد شود،
سراغ ندارم.
اهل غذا درست کردن هستید؟
فراوان درست میکنم.
بلد هستید؟
بله. حسابی.
مثلا چه غذایی درست میکنید؟
خانه ما همیشه پر مهمان بوده است. چه
در دزفول بودیم و چه در لندن بودیم، اقوام و شخصیتها به خانه ما میآمدند و ما
مقید بودیم در خانه از اینها پذیرایی کنیم. خانم باید غذا میپختند و من همیشه به
ایشان کمک میکردم. برخی از
غذاها را از ایشان بهتر میپزم. (میخندد)
مثلا چه غذاهایی را بهتر درست میکنید؟
مثلاً پلو، خورشت فسنجان، خورشت قیمه بادمجان درست میکنم.
پس اهل کمک کردن در کار خانه هم هستید؟
بله. علی رغم تلاش و مسئولیتی که داشتم همیشه سعی کردم در خانه کمک کنم.
کمک کردن در خانه برکت هم دارد!
بسیار برکت دارد. هیچ تفریحی بهتر از تفریح کار در خانه نبوده است.
سوابقتان را مطالعه میکردم، شما در ایام انقلاب دستگیر هم شدید؟
بله. من در نجف هم تحت تعقیب بعثیها بودم.
آنجا تبلیغ امام را میکردید؟
بله، کلا فعالیتهای دینی زیادی
داشتیم. به ایران که آمدم هفته اول ساواک من را احضار کرد. تقریبا ۱۱ ساعت ما را
در زندان قم نگه داشت. بازجویی مفصلی انجام دادند. شخصی به نام محمدی مسئول ساواک
آنجا بود. چند پرونده آورد و گفت همه اینها مربوط به توست.
من
آن زمان ۱۹ ساله بودم که از نجف آمدم. شروع به سوال از مرحوم پدر و مرحوم خاتم که
داماد ما بودند، کردند. از آقای برقعهای هم سوال کردند که از یاران امام و شوهر
همشیره ما بودند. از فعالیتها با امام سوال کردند که چه ارتباطی داشتید؟ ما به
نماز و درس امام میرفتیم. خانه امام هم میرفتیم. گفتند چرا؟ گفتم مرجع تقلید هستند
همه میرفتند و ما هم میرفتیم. این اولین برخوردی بود که اینها با ما داشتند.
بعد خوانسار به منبر رفتید.
بله. در جریان اوج انقلاب خوانسار دعوت بودیم. در ماه رمضان سال ۵۷ بود. با جناب آقای
کشفی که در دوره اول نماینده شورای اسلامی از اصطهبان بودند، با ایشان به منبر میرفتیم.
خبر دادند که قرار است ساواک شما را فردا دستگیر کند. کسانی که ارتباط داشتند اطلاع دادند. شبانه از خوانسار به
اصفهان رفتیم و بعد به مشهد رفتیم، به جایی که آقای قرائتی هم مخفی بود. تا پایان
ماه رمضان با ایشان بودیم تا اینکه بعد از ماه رمضان اوضاع از کنترل رژیم خارج شد.
من در جایی میخواندم شاگردی آیتالله خویی هم میکردید و شاگردی شهید محمد باقر
صدر هم داشتید. خاطرهای از این بزرگان دارید؟
خاطرات زیادی داریم. مرحوم آیت الله
خویی بسیار مرد متواضعی بود. فقیهی بود که در فقاهت کمنظیر بود؛ تسلط بر همه
معارف اسلامی داشت. تنها فقیه اصولی نبود. در کلام، در ادبیات، در تاریخ زبردست
بود.
با
همه اینها، این مرد بزرگ چنان متواضع بود که اگر با ایشان مینشستید احساس میکردید
با یک همسن و سال و همتراز خود بحث میکند.
آقای خویی با نظر و نهضت امام (ره) موافق نبودند؟
اراکی: کاملا موافق بودند. ابتدا که امام به
نجف رفتند، اصلا دستگاه آقای خویی دستگاه امام را مدیریت میکردند. کارهای امام را
دستگاه آقای خویی انجام میدادند، اما بعدها عواملی خواستند در دستگاه آقای خویی
نفوذ کنند تا بین این دو مرجع اختلاف ایجاد کنند و موفق هم نشدند.
مرحوم
آقای خویی در دوران جنگ، اجازه صرف سهم امام را به نفع رزمندگان ایرانی صادر کرد.
این به چه معنی است؟ من خیلی خاطره از آقای خویی داریم که چه نگاهی داشت و چه شرایطی
بر آقای خویی حاکم بود. آقای خویی تا آخر نسبت به امام علاقهمند بودند.
این
که میگویند نظر آقای خویی به ولایت فقیه نبوده، اشتباه است و ما بحثش را کردهایم.
در بحث فقه سیاسی اسلام مفصل بحث کردهایم که مرحوم آقای خویی معتقد به ولایت فقیه
بودند، منتها از طریق دیگری اعتقاد داشتند.
به دو راه مختلف اعتقاد داشتند.
بله. ایشان از طریق امور
حسبی و قدر متیقن اینکه کسی که باید مسائل و امور مسلمین را اداره کند فقیه جامع
الشرایط است. از این طریق آقای خویی قائل بود ولایت فقیه خوب است. اما شرایطی که
مرحوم آقای خویی داشت یعنی زیر سلطه صدام خبیث و بیرحم زندگی میکرد، انتظار نبود
ایشان پشتیبانی از انقلاب اسلامی را به طور صریح اعلام کند.
اعلامیه
مرحوم آقای خویی بعد از جریان ۱۵ خرداد هنوز هست؛ اعلامیه مفصلی دادند که از نابترین
اعلامیههایی است که در آن دوران صادر شده است و تحت عنوان نفوذ صهیونیست در ایران
بود؛ اعلامیه ایشان تکاندهنده بود.
هنوز
هم موجود است. با این که ۵۰ سال از آن تاریخ گذشته است، هنوز اعلامیه ایشان
اعلامیهای هشداردهنده و بیدارکننده نسبت به نفوذ صهیونیست در بلاد اسلامی است.
شهید صدر چطور؟ با آقای صدر فعلی نسبت دارند؟
مقتدا صدر پسر آسید محمد صدر است.
ایشان عموزاده مرحوم آقا سید محمد باقر صدر میشد. البته مقتدا داماد آقای سید
محمدباقر صدر هم شده است. ارتباط سببی اینچنینی هم با مرحوم آقای صدر هم دارند.
مرحوم
آقا سیدمحمدباقر صدر از ابتدا از مریدان حضرت امام بود. بعد از پیروزی انقلاب، انقلاب
در عراق هم شروع شد و رهبری در عراق بر عهده مرحوم آقای صدر بود. مرحوم آقای صدر خیزش اجتماعی گستردهای
را ایجاد کرد. به طوری که عشایر عرب از همه جای عراق به نجف میآمدند و اعلام
پشتیبانی از مرحوم آقای صدر میکردند و یکی دو بار هم رژیم خواست مرحوم آقای صدر
را دستگیر کند و مردم پشتیبانی کردند و موفق نشد.
تا
اینکه نوبت به محاصره مرحوم آقای صدر رسید. در همان دورانی که مرحوم آقای صدر
انقلاب را آغاز کرده بودند و در انقلاب مشغول حرکت بودند و فعالیت میکردند شخصی
را از شاگردانشان به ایران فرستادند. مرحوم مهری که بعدها نماینده امام در کویت
بود را به ایران فرستادند. ایشان از شاگردان مرحوم آقای صدر بودند.
ما از حضرت امام وقت گرفتیم برای این که پیام مرحوم مهری را آورده بود که
به امام برساند. پیام این بود که من
احساس تکلیف کردم و در مسیر انقلاب راه افتادم و حرکت را شروع کردم. ممکن
است این حرکت من به شهادت من منجر شود. خواستم این کار با اجازه و نظر شما باشد.
ایشان
نه تنها معتقد به امام که معتقد به ولایت امام بود. معتقد بود کاری که آنجا شروع
کرده، باید با اجازه و اذن حضرت امام باشد.
امام چه جوابی دادند؟
امام فرمودند بگویید استقامت کنند.
بعد از انقلاب رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی در خوزستان شدید؛ امام جمعه دزفول تا
آخر جنگ بودید. در شرایط جنگی بود.
اراکی: از ابتدای ۶۵ امام جمعه بودم. مرحوم
قاضی امام جمعه دزفول که از استوانههای انقلاب به شمار میآیند، در سال ۶۴ از
دنیا رفتند. مردم دزفول و فضلا و علما تلاش کردند. من به این علت که مدتی در
خوزستان خدمت کرده بودم محدوده دزفول را هم شامل بود و از امام درخواست کردند،
بنده به عنوان امام جمعه معرفی شوم.
طومار
جمع کردند و رفتند و آمدند و حضرت امام هم این ماموریت را به عهده من واگذار کردند
و به عنوان امام جمعه منصوب شدم و از اوایل ۶۵ در دزفول مستقر شدم. اوج موشک باران
و جنگ بود.
در زمان اشغال خرمشهر در آنجا بودید؟
من قبل از اشغال آنجا بودم. داستان
خرمشهر هم داستان مفصلی است. ابتدای انقلاب با شروع اغتشاشات در خرمشهر که خلق عرب
اغتشاش ایجاد کرد و بعثیها آدم و اسلحه میفرستادند تا بحران ایجاد کنند.
از
سوی دفتر امام، بنده و چند تن دیگر را برای استقرار در خرمشهر و انجام فعالیت
فرهنگی فرستادند؛ به دلیل اینکه به زبان عربی مسلط بودیم. آن آقایان بازگشتند و من
ماندم. جنگ شروع شد و من میخواستم با بچهها باشم. بچههای خرمشهر تنها بودند،
خیلی غریب بودند، اوایل جنگ هم نیرو نرسیده بود، یک مشت جوان چه کارها کردند!
واقعا
داستان مقاومت مردم خرمشهر و جوانان این دیار از عالیترین داستانهایی است که در
تاریخ ملت ما شکل گرفته است.
شما تاسیسکننده شاخه نظامی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق شدید.
بله. سال ۶۲ بود.
فکر میکردید مجلس اعلا به جایی برسد که عراق را به دست آن بدهند؟
این برای ما آرزو بود. مجلس اعلا که
تشکیل شد به لحاظ ارتباطی که با عراق داشتم، ما را به عنوان عضو مجلس اعلا انتخاب
کردند؛ بعد قرار شد مجلس اعلا واحد نظامی داشته باشد که ما شروع به تاسیس این واحد
نظامی کردیم. هنوز سپاه بدر تشکیل نشده بود.
این در ایران انجام میشد؟
بله، از عراق جذب نیرو داشتیم. من
نیروها را اینطور جمع کردم؛ به اردوگاههای عراقیها در ایران - در ایلام، اهواز،
جهرم و اراک - میرفتم و بچهها را جذب میکردم. به سوریه رفتم و هواپیمایی از
نیروهای جوان عراقی جمع کردم و وارد ایران کردم و تا سپاه بدر تشکیل و تاسیس شود.
در ابتدا بسیج مجلس اعلا بود و بعد سپاه بدر شد.
هنوز از نیروهای شما در این سپاه هستند؟
بله، همه نیروهای ما هستند که کار میکنند.
ابومهدی المهندس و ابوعلی و ...
همین
نیروها بودند که کمک کردند سپاه بدر تشکیل شد.
پس این حشدالشعبی که میبینیم ریشهاش همان است.
بله ریشهاش سپاه بدر است. اگر سپاه
بدر و اموزش ها نبود این هم نبود.
اینها
آموزش دیده بودند و تشکیلات آموخته بودند و مجهز بودند. مگر میتوانستیم سپاهی به
این فعالی به این زودی تاسیس کنیم؟ کار سادهای نیست. سپاهی که در عرض ۴-۳ ماه نمیتوانستیم تاسیس کنیم. استخوانبندی
اصلی حشدالشعبی همان نیروهای سپاه بدر هستند.
یک سخنی گفتید که میخواهند همانطور که تز انقلاب از حوزه های علمیه خارج شد، آنتیتز
آن هم از حوزهها خارج شود.
بله.
این یعنی چه؟ این بسیار در خودش حرف دارد.
بیشترین کار را دشمن امروزه در حوزهها
انجام میدهد. البته به طور مستقیم نیست. اما روزی حوزه قم و نجف بسیار کار میکنند.
البته مایههایی که در حوزهها وجود دارد، استحکام حوزهها را به گونهای تضمین میکند
که نفوذ در حوزه ها کار سادهای نیست. به این سادگی نمیتوانند نفوذ کنند. ولیکن
قطعا رگههای نفوذی ایجاد کردند.
این جدای از جریان شیعه انگلیسی است؟
بله. این به موازات همان است. آن یک
شیوه است و این شیوه دیگری است. لذا دستگاهی که میخواهند کار کنند، دیدند نباید
اکتفا به یک جریان کنند و الان در فکر ایجاد جریانات متعدد ضد انقلاب هستند که در
یک چیز با هم مشترک هستند. یعنی چند مرحله دارند. مرحله اول این است که حوزه را از
انقلاب جدا کنند؛ یک حوزهای درست کنند که کاری به انقلاب و سیاست نداشته باشد.
این امر را با ترفندهای مختلف القا میکنند.
مرحله
دیگر این است که برخیها را به موضعگیری نسبت به برخی نهادهای انقلابی وادار
کنند. مرحله سوم موضعگیری نسبت به اصل و کل انقلاب است. اینها کارهایی است که در حوزهها
انجام میدهند. خدای متعال کمک کرده و این جریانات خیلی تاثیر گسترده ندارند، ولی
حضور دارند و در حوزه قم و نجف رگههایی از جریان نفوذ فعال است.
گفتید دوره ترور فیزیکی تمام شده اما در حوزه بزرگانی داریم که شدیدترین ترورهای
شخصیت نسبت به آنها در ده سال اخیر انجام شده است.
بله، همین طور است.
چه کسانی؟
شاید نام ببرم درست نباشد. شخصیتهای
بزرگی است. مثلاً آقای مصباح یک چهره استثنایی در جهان تشیع است؛ ایشان فرد کمی
نیست. بعد از آقای مطهری هیچ چهرهای برتر از این دو سه چهره نداریم، آقای جوادی،
آقای سبحانی، آقای مکارم و غیره استوانههای انقلاب، اسلام و تشیع و تفکر اسلامی
هستند.
تاکنون اتفاق افتاده است با علمای اهل سنت بحث داغی کنید و به داد و بیداد برسید؟
به داد و بیداد یادم نیست رسیده باشد،
ولی همان دوران که در لندن بودم گفتوگوی علمی بسیار گستردهای با علمای بزرگ
عربستان داشتیم. این عالم بزرگ به نام دکتر محمد مسعری بود. ایشان از شخصیتهای
علمی برجسته عربستان است و رهبر جریان علمایی ضد رژیم آنجاست.
تفکر
آنها همان تفکر متعارف سلفیگری است. ما با ایشان به وسیله برخی دانشجویان کویتی
آشنا شدیم. پیشنهاد کردند با هم جلسه بحثی داشته باشید. همین اتفاق هم افتاد و مدتها
با ایشان بحث میکردیم و ایشان به منزل ما میآمد و یا من به منزل ایشان میرفتم.
تا حالا هم روابط صمیمی داریم.
هنوز هم ارتباط دارید؟
بله. بعدها پیشنهاد شد این مباحثات را
تبدیل به مباحث کتبی کنیم. ایشان پیشنهاد کرد، ابتدا مطلب را بیان کنید. بنا شد از
مبحث امامت شروع کنیم که مهمترین مبحث مورد اختلاف ما با اهل سنت به خصوص سلفیها
است. ایشان پیشنهاد کرد نظریه امامت را خلاصه کنید و بنویسد و من نقدم را به حرف
شما بیان کنم.
من
هم چنین کردم. نامهای نوشتم و در این نامه خلاصهای از نظریه امامت بیان کردم.
نقد مفصلی بر این نظریه وارد کرد و شاید قریب ۱۰۰ صفحه نقد شد. من هم پاسخ نقد ایشان را دادم و شاید حدود ۱۰۰
صفحهای شد. امیدوار بودیم این ادامه پیدا کند. ظاهراً ایشان تحت فشار از سوی توده
طرفدار خود قرار گرفت، به هرحال کی از رهبران سلفیها است.
وقتی
من از ایشان پرسیدم که آیا شما نفوذی در بین این گروههای تروریستی عراق دارید که
توصیه کنید قدری از شیوه خود دست بردارند. ایشان گفتند میتوانم در برخی از گروه
ها اثرگذار باشم و این کار را هم انجام داد. کار موثری هم انجام داد. او میگفت بنلادن
هم شاگرد من بود؛ البته خود ایشان او را قبول ندارد. ولی به هر حال ایشان جایگاه
ویژهای در بین سلفیون عربستان دارد.
مدتها
با ایشان گفتوگو کردیم و این چاپ هم شده است؛ به فارسی هم ترجمه شده است. تحت
عنوان «گفتوگوی دو دانشمند» منتشر شد.
در کنفرانس وحدت در مورد میانمار هم صحبت میشود؟
بله. حتماً. مسئله میانمار برای ما مسئله مهمی است و امیدواریم در این کنفرانس
تصمیمات مهمی درباره این مسئله گرفته شود.
خیلی لطف کردید. برنامه با دستخط شما به پایان میرسد.
دست
نوشته آیت الله محسن اراکی؛
»بسمالله
الرحمن الرحیم
سپاس
بی حد و کران، خداوند رئوف و کریم را که نعمت محمد و آل محمد (ص) و قرآن کریم را
بر ما ارزانی داشت و ما را با راه و رسم عبودیتش آشنا ساخت و شکر بی حد خدای را که
نعمت انقلاب اسلامی و رهبری حضرت امام خمینی (ره) و خلف صالحاش امام خامنهای را
بر ما تفضل نمود که در سایه این نعمت بزرگ، نظام اسلامی و سیستم حاکمیت قرآن و
تعالیم اسلام را برای ملت فراهم نمود و بدین وسیله، ملت بزرگ ایران را سرور ملتها
و سرآمد جوامع معاصر قرار داد.
خداوندا
این ملت را سرافرازی و پیروزی و سربلندی بیش از این عطا فرما و همه ما را در مسیر
محمد و آل محمد (ص) و بر ولایت آنها ثابت قدم بدار.«