۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۰ : ۰۱
به گزارش خبرنگار مهر، علامه آیةالله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی در کتاب تفسیر آیه نور در بحث «آیات و روایات داله بر امکان لقاء خداوند» بیان می دارد: «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ»؛ «آن کسانی که امیدِ لقاء خدا را دارند بدانند که میرسند، آن زمانی که خدا برای وصول معیّن کرده، میرسد.»(۱) و خیلی آیات غیر از اینها در قرآن مجید وارد شده است. آن دستهای که مخالفند [درباره لقاء خدا] میگویند: این آیات لقاء، لقاءِ خدا نیست، انسان خدا را به هیچ وجه نمی تواند ببیند، نه با چشم سر، نه با چشم ذهن، نه با چشم دل، نه با چشم سِرّ، نه ذات خدا، نه صفت خدا، نه فعل خدا، نه اجمالًا، نه تفصیلًا، راه بسته است!
[قائلین به] اینها جواب می دهند: مگر لقاء خدا در آیه قرآن نیست؟! لقاء یعنی چه؟! یعنی: دیدن. من می آیم برای لقاء شما، برای ملاقات شما، شما را ببینم. پس چرا خدا این قدر بیان کرده و تأکید کرده و این مطلب را خیلی مهمّ شمرده و آن کسانی که امیدِ لقاء خدا ندارند، آنها را أخسَر یعنی: بیچاره تر، پست تر، زیانکارترین افراد معیّن فرموده؟! دیگر چرا این کار را کرد؟! مراد از لقاء خدا چیست؟
آنها می گویند: مراد از لقاء خدا ملاقات نِعَم بهشتی است؛ سیب است، گلابی است، حورالعین است، درخت است، چیزهایی که در بهشت به انسان میدهند، اینها ملاقات خداست.
[در پاسخ باید گقت] مگر خدا عاجز بود که همین الفاظ را بیان کند، ولی اسم لقاء آورد؟! و علاوه این آیاتی که تا این درجه انسان را به لقاء خدا تحریک می کند، انسان بگوید: این است که انسان برود در قیامت دو تا گلابی دستش بدهند؟! یا دو تا سیب دستش بدهند؟! آیا معنی لقاء خدا این است؟! آیا حیف نیست که انسان لقاء خدا را اینقدر پائین بیاورد، و به لقاء دوتا سیب و دوتا گلابی تعبیر کند؟!
می گویند: نه، مراد لقاء ائمّه(ع) است. انسان خدا را نمی بیند، امام را می تواند ببیند و به معرفت امام هم برسد؛ پس کسی که به مقام لقاء امام رسید، این مراد لقاء خداست.
باید جواب بدهیم که: آقاجان! خود ائمّه علیهم السّلام مگر این آیات را نمی خواندند؟! خود آنها مگر دنبال لقاء خدا نمیرفتند؟! پس این آیات درباره خود آنها صادق نیست؟! و علاوه ائمّه(ع) که معرفت آنها معرفت خداست، بعد از این است که آنها وجهُ الله شدند، اسم خدا شدند، راه را طیّ کردند، معرفت پیدا کردند، امام شدند، آنوقت ما میگوییم: لقاء آنها لقاء خداست! پس آنها با سایر افراد مردم تفاوت دارند، پس بعد از اینکه آنها به مقام لقاء خدا رسیدند، وَجهُ الله شدند، یَدُ الله شدند، اذُنُ الله شدند، عَینُ الله شدند، این عناوین بر آنها صادق است.
پس این استدلالی که شما می کنید بر علیه خودتان است؛ چون خواستید مطلب را باطل کنید، اثبات کردید. اجمالًا می گویید که: امام می تواند به لقاء خدا برسد، همین برای ما کافی است، امام غیر خداست، و می تواند خدا را ببیند.
اگر شما درباره امام قبول کنید و بگویید: پیغمبر و امام می توانند خدا را ببینند، این برای ما کافی است؛ آن استدلال شما را پُر می کند که غیر از پروردگار أحدی از ممکنات نمی تواند به مقام ملاقات خدا برسد؛ مگر امام و پیغمبر اینها واجب الوجودند؟! اینها ممکن الوجودند، منتهی در اثر تزکیه و تهذیب به حجاب أقرب رسیده اند و کشف سُبُحاتِ جلال بر آنها شد و مطلب را درک کردند. اگر این مطلب را اجمالًا قبول کنیم، درباره همه افراد بشر باید بدون استثناء این امر را قبول کنیم؛ چون ائمّه و پیغمبران پیشوایانی بودند به راهی که خودشان رفته بودند، و همه مردم را به دنبال خودشان دعوت کردند. گفتند: ای مردم دنبال ما بیایید! ما امام شما هستیم، ما پیشوای شما هستیم، یک راهی رفتیم و یک چیزی فهمیدیم؛ شما دنبال ما بیایید تا شما را بفهمانیم!
و الّا اگر امام و پیغمبر یک راهی رفته باشند که آن راه برای سایر افراد رفتنش غیر ممکن باشد، دیگر امامت و پیشوائی معنا ندارد. امام در چه؟ امام در سلوک، در طیّ راه خدا؛ اگر این راه مسدود است، امامت معنایش چیست؟ پیشوایی معنایش چیست؟! پس آیاتِ لقاء خدا صریحاً دلالت بر امکان لقاء خدا دارد!
و اگر بگویید که: این آیات مجازاً استعمال شده و مراد لقاء حقیقی نیست، اقلًّا بگویید که لقاء اسماء و صفات! لقاء اسماء و صفات را که قبول کردید، باز هم مبدأ مذهب تنزیه از بین میرود؛ چون آنها می گویند: اصلًا به اسماء و صفات خدا هم نمیشود رسید، به هیچ وجه من الوجوه در ذات خدا و اسماء خدا و صفات خدا هیچ کس نمی تواند به آن مرحله راه پیدا کند و فی الجمله برود.
چیستی لفظ «نظر» در روایات
از جمله الفاظی که وارد است و دلالت بر لقاء میکند لفظ «نظر» است که در دعاهای زیادی وارد است: « و لَا تَحرِمنی النَّظَرَ إلَی وَجهِکَ؛ خدایا مرا محروم نکن از نگاه کردن به صورتت، به وجهت!» شما این را چه معنا میکنید؟ «النَّظَر» نظر یعنی: نگاه کردن به وَجهِ خدا، پس خدا وجه دارد،- البته وجه خدا هم به صورت انسان نیست، عالمِ وجود وجه خداست! بالأخره نشان دهنده خودِ خداست - من را محروم نکن از اینکه نظر کنم به صورتت! پس معلوم میشود انسان میتواند نگاه کند به سوی وجه خدا، تا اینکه دعا میکند که: خدایا! من را از این محروم نکن.
«و أنِر أبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إلَیک ؛ خدایا چشمهای دل ما را منوّر کن به یک نوری که با آن نور ما بتوانیم به سوی تو نظر کنیم!»(۲) از این چه استفاده میشود؟ استفاده میشود که چشم ظاهری انسان و چشم ذهن، نمیتواند خدا را ببیند امّا چشم دل هست و آن میتواند خدا را ببیند، منتهی باید نورانی بشود تا قابل دیدن خدا باشد.
و در دعای شب شنبه که مرحوم مجلسی- رضوان الله علیه- در کتاب ربیع الأسابیع نقل کرده در صلوات بر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و دعایی بر آن حضرت، وارد است که: «و ارزُقهُ النَّظَرَ إلَی وَجهِکَ یَومَ تَحجُبُهُ عَنِ المُجرِمینَ؛ خدایا! به این پیغمبر ما روزی کن که نظر کند به وَجه تو در آن وقتی که آن نظر را از مجرمین محجوب کردی.»(۳)
ما این الفاظ را چه کار میکنیم؟ نظر به سوی وجه خدا یعنی چه؟ «أنِر أبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إلَیکَ» معنایش چیست؟ اینها را هم میشود گفت مقصود رؤیتِ سیب و گلابی و حورالعین است؟! و نتیجه اعمال این است؟!
روایاتی که در آنها عنوان «رؤیت» آمده است
در بعضی از روایات عنوان «رؤیت» وارد است. از أمیرالمؤمنین علیه السّلام در ضمن خطبه ای وارد است که آن حضرت فرمودند: «لا تُدرِکُهُ العیون بِمُشاهَدَةِ العِیان ولکن تُدرِکُهُ القُلوبُ بِحَقائِق الإیمانِ ؛ چشم ها نمی تواند خدا را درک کند به همین مشاهده ابصار و دیدن، ولیکن قلب خدا را به حقیقت ایمان درک میکند.» (۴)
«ذِعلب یمانی» خدمت آن حضرت عرض کرد: «یا عَلیُّ! أفَرَأیتَ رَبَّکَ؟! آیا تو خدای خودت را دیده ای؟!» حضرت فرمودند:« أفَأعبُدُ ما لا أرَی؟! آیا من عبادت کنم چیزی را که ندیده ام؟».«رَأیتُهُ فَعَرَفتُهُ فَعَبَدتُهُ أفَأعبُدُ رَبًّا لَم أرَهُ؟! دیدمش، شناختمش، آن وقت عبادتش کردم. آیا من عبادت کنم خدایی را که ندیده ام؟!»
این آیه را هم به دنبال آن فرمودند: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً؛ هر کسی که میخواهد خدا را ببیند دو کار کند: کارش خوب باشد، این کار خوب را هم با اخلاص انجام بدهد؛ برای خدا انجام بدهد.»(۵)
یعنی ای ذعلب! تو هم ناامید نباش، از این راهی که من رفتم تو هم بیا! تو هم إنشاءالله به شرف ملاقات خدا برس! هرکس می خواهد برسد.
توضیحی پیرامون حدیث: «ما رَأیتُ شیئاً إلّا و رَأیتُ اللهَ قَبلَهُ و بَعدَهُ و مَعَهُ»
روایاتی از آن حضرت و از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام نقل شده به اینکه: «ما رَأیتُ شیئاً إلّا و رَأیتُ اللَهَ قَبلَهُ و بَعدَهُ و مَعَهُ!» (۶)
مرحوم حاج میرزا جواد آقای تبریزی در کتاب لقاء الله روایت را از حضرت صادق علیه السّلام اینطور نقل میکند: «ما رَأیتُ شَیئاً إلّا و رَأیتُ اللَهَ قَبلَهُ و مَعَهُ و بَعدَهُ.» (۷) امّا در کتاب اسرار الصّلاة ظاهراً از أمیرالمؤمنین علیه السّلام نقل می کند که: «أنّه "ما نَظَرتُ إلَی شَیءٍ إلّا و رَأیتُ اللَهَ قَبلَهُ و بَعدَهُ و مَعَهُ!"؛ یعنی: «من نگاه نکردم به چیزی مگر اینکه قبل از او خدا را دیدم، بعد از او خدا را دیدم، با او خدا را دیدم!» (۸)
برای توضیح این مطلب: ببینید تمام این موجودات، نورِ خدا هستند و ظهور خدا و متّکی به خدا و قائم به خدا. یک وقت آن شخصی که دارای بصیرت باطنی است نگاه می کند به این موجود، اصلًا این را نمی بیند، اوّل خدا را می بیند، بعد این را متّکی به خدا می بیند.
دلی کز معرفت نور و صفا دید ز هر چیزی که دید اول خدا دید (۹)
یعنی قیام این را به خدا میبیند، این «ما رَأیتُ شَیئاً إلّا و رَأیتُ اللَهَ قَبلَهُ» است.
یک وقت اوّل این را می بیند و بعد قیام این را به خدا می بیند، با همان چشم دل می بیند که این قائم به خدای مُفیض است. این معنی این فقره می شود: «ما رَأیتُ شَیئاً إلّا و رَأیتُ اللَهَ بَعدَهُ.»
یک وقتی خدا را با این می بیند، یک نگاه می کند خدا را می بیند و تمام موجوداتی که با خدا هستند و معیّت دارند،- همینطوری که آیه قرآن میفرماید: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم؛ هر جا باشید خدا با شماست» (۱۰) این میشود: «ما رَأیتُ شَیئاً إلّا و رَأیتُ اللَه مَعَهُ.»
یک وقتی اوّلًا نظر می کند به غالب موجودات، بعد آن نور پروردگار و آن قدرت و آن وجود مطلق و بسیط را در تمام موجودات ملاحظه می کند، این می شود: ما رَأیتُ شَیئاً إلّا و رأیتُ اللَهَ فیه! خدا را در همه موجودات دیدن! اینها به اختلاف أنظار و حالاتی است که بزرگان در حال توحید پیدا میکنند.
ولی این روایت دلالت می کند که آن نَظره اوّل که از حضرت صادق یا از أمیرالمؤمنین علیهماالسّلام بر موجودات بوده، تمام اینها درونش بوده! یک نگاه که می کرد اوّل خدا را می دید و موجودات را قائم به خدا، و باز موجودات در مقام رجوع، به خدا رجوع می کنند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (۱۱) این موجود از پیش خدا آمده، پس خدا قبل از این بوده؛ و بازگشتش به سوی خداست، پس خدا بعد از این است و خدا با این است؛ پس هم معیّت و هم قبلیّت و هم بعدیّت به نزد اوست. و این مقام خیلی عالی است که تمام این جهات برای کسی در یک نظره پیدا بشود.
خُب! شما این روایت را چه کار می کنید؟ «ما رَأیتُ شَیئاً إلّا و رأیتُ اللَه» یعنی ما رَأیتُ شَیئاً إلّا و رأیتُ حورَالعینِ و التُفّاح و السَّفَرجَل قَبلَهُ و بَعدَهُ و مَعَهُ؟! اینطور باید معنا کرد؟ اگر معنا می کنید مختارید! ما معنا نمی کنیم و این قِسم معنا کردن صلاح ما نیست! صلاح آن کسانی است که طالب تُفّاح و سَفَرجَلَند، مبارک خودشان باشد! خدا را بیاورند بکوبند داخل سیب و گلابی! چه کنیم دیگر؟!
میان عاشق و معشوق رمزی است چه داند آنکه اشتر می چراند؟!
خلق الله للحروب رجالا و رجالا لقصعة و ثرید
«خداوند عدّهای را برای جنگ و نبرد، و عدّهای را برای طعام و غذا خلق نموده است.»
*******************
پی نوشت: