۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۴ : ۰۵
پیرهن سیاه ، خدانگهدارت ...
شالِ عزا ، خدانگهدارت ...
امام رضا ، خدانگهدارت ....
دلم گرفته ... دلم گرفته ...
اگه که گریه کردم این شبها
اجازه داده مادرت زهرا ...
حالا شبا کجا برم آقا؟(من تازه عادت کرده بودم ...)
غریبیِ تو ما رو عاشق کرد
برا تو مادرِ تو هق هق کرد
آخه سه ساله تو خرابه ها دق کرد
*دیگه داره تموم میشه ... امشب هر چی داری رو کن ... خستگی رو بزار کنار ... نکنه حواست جایِ دیگه پرت بشه ... بی حال شدی یادِ حرم امام رضا کن،خودت رو تو حرم ببین ... بگو یا امام رضا مددی ... یادِ جدت افتادم تو گودال بود ،اما نگاهش با همه ضعفش سمتِ خیمه ها بود ...*
هنوز صدایِ نالۀ زینب
میونِ روضه ها میاد هر شب
یه شیش ماهه تو گهواره تب کرد
برات بمیرم ...
از علقمه میاد صدا زهرا(ای مادر ...)
به خاک و خون کشیده شد سقا
که تشنه پر کشید لبِ دریا
برات بمیرم ...
به زیر دست و پا،علی اکبر
یتیمِ مجتبی زده پرپر
میونِ قتلگاه اومد مادر ...
*یا امام رضا قربون خودت،قربون بچه هات،قربون زائرات ... قربونِ مهمونات،قربونِ گریه کنات ...
غریب الغرباست،اومد تو حرم گفت آقا که حرم داره . اما معرفت داشت گفت غریب الغرباییش میدونی برا چیه؟
گفت غریب اونی نیست که حرم نداره،غریب اون کسی نیست که زائر نداره،غریب اون کسیِ که وقتِ جون دادن،خواهر بالا سرش نباشه ...
قربونِ غریبیت برم،اومد از مدینه بیرون بیاد گفت بزارید با زن و بچه م برم،گفتن نه نمیشه،حضرت فرمود اجازه بدید جوادم با من باشه،گفتن نه. آقا رو از آقازاده ش جدا کردن همچین که اومد حرکت کنه،به خانواده ش فرمود برا من گریه کنید ... گفتن آقاجان شما فرمودید پشتِ سر مسافر گریه خوبیت نداره ؟... فرمود برا مسافری که امیدِ برگشت داشته باشه .. من این بار برم دیگه برنمیگردم ...
الهی برات بمیرم،صدا زد اباصلت اگه اومدم که هیچ،اما اگه دیدی عبا به سر کشیدم با من کاری نداشته باش،فقط درِ حجره رو باز کن ... اباصلت میگه ، دلم شور زد هی منتظر بودم تو کوچه دیدم از دور یکی انگار هی میشینه هی بلند میشه ... همچنین که نزدیکتر شد دیدم یه صدایی به گوشم میخوره هی میگه جیگرم ...
اما بچه وقتی براش یه اتفاقُ بدی می افته گاهی میگه جیگرم ... گاهی دست رو دیوار میزاره میگه مادرم ... همچنین که در حجره رو باز کردم ، حضرت وارد حجره شد مثلِ مارگزیده به خودش میپیچید ... به سختی دیدم فرشایِ حجره رو کنار زد (آقاجان قربونت برم چرا این کار رو میکنی؟) فرمود اباصلت من دیگه از دنیا میرم فرمود میخوام مثلِ جدم رو خاکا جون بدم ...
اباصلت میگه همچین که آقا بی حال شد یه وقت دیدم یه آقایِ زیبا رو آمده ،سرِ امام رضا رو به دامن گرفته ... آقا شما کی هستید؟ فرمود اباصلت من جواد ابن الرضا هستم. آقاجان درِ حجره بسته بود چطور وارد شدی؟ فرمود همان خدایی که قادر است مرا از مدینه تا طوس بیاورد ، قادرست مرا از درِ بسته وارد کنه ...
میگه دیدم سرِ امام رضا رو ، رو پاهاش گذاشته از گوشۀ چشم امام رضا اشک جاریِ ... دیدن جواد الائمه هی دستش رو لایِ موهایِ امام رضا میکشید بابایِ قشنگم ... بابایِ مظلومم ... تو غریب بودی بابا ... زخمِ زبون بهت زیاد زدن ... خیلی دلم تنگ شده بود بغلت کنم ... اینجا جواد الائمه سرِ بابا رو بغل گرفت عرضم تمام ... یه شب هم تو خرابه ... سر بریده رو آوردن ... یه دختری سرِ بابا رو بغل گرفت ... (زبانِ حال) بابا همیشه موهایِ منو تو درست میکردی ... حالا این بار من موهای تو رو درست می کنم ... بابا اول به من بگو کی رگایِ گردنت رو بریده ... کدوم نانجیبب چوب به لب هات زده ... بابا شنیدم تنور خولی بردنت ...
حسین ...