عقیق: سلسله مباحث وهابيتشناسي كه توسط حضرت آيتالله جعفر سبحاني تدريس شده است، تقديم مخاطبان گرامي مي شود:
يكي از اين افرادي كه در قرن هشتم اسلامي به نام نوانديشي ديني مسائلي را مطرح كرد جناب آقاي احمد بن تيميه است.
وي
در سال 661 متولد شده و در سال 728 در گذشته است. تا اوائل قرن هشتم يعني
تا اوائل 700 چيز جديدي از ايشان مشاهده نشد، ولي ايشان در اوائل قرن هشتم و
اواخر قرن هفتم قمري با نگارش دو كتاب به نام رسالهي «حمَويّه» و رسالهي
«واسطيّه» -كه هر دو چاپ شده در ضمن رسائل ديگر ايشان،- يك انديشههاي
جديدي را مطرح كرد كه همهي جهان اسلام عليه او برخواستند، و اگر چنانچه
اين انديشهها جنبهي فرعي داشت، باز هم چندان حرفي در آن بود، چون هميشه
علماي اسلام در مسائل فرعي با هم اختلاف نظر دارند، ولي انديشههاي ايشان
جنبهي فرعي نداشت، بلكه همهي آنها بر ميگشت به اصول اسلام و قواعد كليّه
اسلام.
خداشناسي ابن تيميه
ابن تيميه در اين دو
رسالهي خود (رساله حمويّه خصوصا الواسطيّه) براي خدا جهت ثابت كرده است،
«جهت» يعني اينكه خدا (نعوذ بالله) در يك بخشي قرار دارد كه آن بخش به نام
عرش است و عرش را -در قرآن كريم آمده است- به معناي سرير و كرسي گرفته در
حالي كه در قرآن عرش داريم و سرير داريم و هر كدام براي خود كاربرد خاصي
دارد، يعني عرش در موردي به كار ميرود و سرير در مورد ديگر، مثلاً اگر
بخواهند بگويند كه فلاني استراحت كرد، در اينجا كلمهي سرير را بكار
ميبرند، اگر بخواهند بگويند فلاني نشست، كلمهي سرير بكار ميبرند، «جلس
علي السرير».
امّا اگر بخواهند قدرت را نشان بدهند، در اينجا كلمهي
عرش را بكار ميبرند، ايشان عرش را به معناي «سرير = تخت» گرفته و استوي
را به معناي جلوس «إنّ الله علي العرش استوي = إنّ الله جلس علي سرير» يعني
سرير و تخت خدا (نعوذ بالله) عرش است و عرش در حقيقت به اندازهي وجود خدا
است، و گاهي نسبت دادهاند كه عرش كمتر از وجود خدا است و پاهاي خدا بيرون
عرش است.
ايشان اولين بار جهت را براي خدا ثابت كرد كه خدا در عرش است و در آن نقطه قرار دارد، قهراً به دنبالش جسميّت هم هست.
موضع گيري علماي دمشق با افكار انحرافي ابن تيميه
علما
و بزرگان دمشق و سپس علماي مصر رسالههايي در نقد ايشان نوشتند و ايشان را
دعوت به توبه كردند، ولي توبه نكرد فلذا ايشان زنداني شد و هنگامي كه از
زندان آزاد شد، باز به همان افكار نو خودش را ادامه داد.
مجموع مكتب ابن تيميه
اگر كسي كتابهاي ايشان را مطالعه كند، مجموع مكتب ايشان در چند مطلب خلاصه ميشود:
الف:
در درجهي اول مسئلهي تقسيم و تشبيه و اثبات جهت براي خدا است. متأسفانه
ايشان در اينباره از روايات ضعيفي كه حنابله نقل كردهاند بهره گرفته است و
در حقيقت براي خدا نوعي جسم، نوعي جهت و نوعي تشبيه قائل شده است، يعني
تشبيه خالق به مخلوق كرده است.
و اين يك مسئلهاي نيست كه علماي
اسلام در مورد آن ساكت بنشينند. افتخار اسلام اين است كه آمده است براي
تنزيه حق تعالي «ليس كمثله شيء و هو الذي في السماء إله و في الأرض إله و
هو معكم أين ما كنتم» همه ما در نماز ميخوانيم «قل هو الله احد* الله
الصّمد* لم يلد و لم يولد * و لم يكن له كفوا احد»
اگر براي خدا
جسمانيّت، جهت، تشبيه ثابت كنيم، ديگر نميتوانيم بگوييم كفواً احد، ابن
تيميه مسئلهي تنزيه را زير سؤال برد و لذا علما عليه او قيام كردند.
ب:
مطلب دومي كه در مجموع كتابهاي ايشان به چشم ميخورد، اين است مقام
انبياء و اولياء را خيلي پايين ميآورد كأنّه انبياء بعد از مردن هيچ فرقي
با افراد ديگر ندارند و حتي گاهي عصمت را هم منكر ميشود، اين هم يكي ديگر
از ويژگيهاي ايشان هست كه مقام انبياء و اولياء را پايين ميآورد به
گونهاي كه گويا بعد از مرگ كار تمام است و هيچ نوع رابطهاي با اين جهان و
ما با آنان نداريم.
ج: نكتهي سومي كه در كتابهاي ايشان به چشم
ميخورد اين است كه ايشان بسياري از روايات را كه در فضائل علي و ائمهي
اهلبيت عليهم السلام وارد شده را انكار كرده است و در حقيقت يك نوع نصب خفي
(نصب به معناي عداوت) در كلام ايشان وجود دارد، حتي مقلد ايشان جناب آقاي
آلباني كه حديث شناس معاصر هست و همهي علماي حديث اهل سنّت او را به
استادي قبول دارند و او هم حنبلي مذهب است ميگويد ايشان در نقل احاديث يك
نوع تسرّع به خرج داده است. تسرّع يعني شتاب زدگي.
ابن تيميه و حديث غدير
ايشان
هنگامي كه به حديث غدير ميرسد، آن را منكر ميشود، فلذا آلباني ميگويد
كه به خاطر تسرّع اين حديث را منكر شده است، يعني اطراف حديث را نديده است،
جمع نكرده است و آن را منكر شده است، فلذا يك نوع نصب در كلمات ايشان هست،
البته نصب خفيّه.
«ابن حجر» مطلبي دارد كه بد نيست آن را در اينجا نقل كنم.
مرحوم
علامّه حلّي كتابي نوشته است به نام «منهاج الكرامة في الإمامة» اين كتاب
چاپ شده است و آقاي ابن تيميّه بر آن ردّي نوشته است به نام :« منهاج
السنة» كه بسيار در اين كتابش بد زباني كرده است، و حال آنكه اگر بنا است
كه ما حقيقتي را هم بگوييم، نبايد بد زباني كنيم، بلكه با زبان خوش آن را
ارائه بدهيم، از اين رو من در اول سخن عرض كردم كه خدا به ما دستور ميدهد
كه: «ادعوا الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن»
ابن
حجر ميگويد ابن تيميه براي كوبيدن اين رافضي، يعني علامه حلي به قدري
پيشرفت كرده كه حتي احاديث مسلّم و يقيني را كه در حق علي و اهلبيت عليهم
السلام است انكار كرده است.
ابن حجر حديث شناس جهاني است صاحب كتاب
فتح است در شرح بخاري، «فتح الباري في شرح احاديث البخاري» و همچنين ابن
حجر هيتمي (اين دو نفر حديث شناس جهان اسلام هستند و خيلي محترم و
بزرگوارند) ميگويند كه اين مرد براي اين كه بتواند مؤلّف (علامه) را نقد
كند، احاديث مسلّمي را كه در حقّ علي و ائمهي اهلبيت عليهم السلام هست
انكار كرده است.
مطلبي در كتاب «الفتاوي الحديثيه» است مال ابن حجر
هيتمي است كه در حقيقت از علماي قرن دهم است او مطلبي دارد البته من اين
جملهها را خودم نميگويم زيرا اگر خودم بودم به اين تعبير نميگفتم، امّا
چون هم مسلك او است و به يك معنا استاد حديث و انسان شناس است، درباره ي
ابن تيميه -كه عرض كردم يك نوع نصب خفي در كلمات ايشان است - اين جملهها
را دارد كه من آنها نقل ميكنم، او ميگويد:
«و ايّاك ان تصغي الي ما
في كتب ابن تيميّه و تلميذه ابن قيّم الجوزيّه و غيرهما ممّن اتّخذ الهه
هواه و اضل الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوة فمن
يهديه من بعد الله و كيف تجاوزها هؤلاء الملحدون الحدود و تعدّ الرسومة و
خرقوا السياة الشريعة و الحقيقة فظنوا به ذلك انهم علي هدي من ربهم و ليسوا
كذلك» الفتاوي الحديثيّه صفحه 203.
ايشان در حق اين اين آدم (ابن
تيميه) ميگويد و اگر تعبير خلاف ادب نسبت به ايشان دارد، من ضامن نيستم،
بلكه ضامن خودشان هستند. امّا محتوا درست است.
د: چهارمين چيزي كه
در كتابهاي ايشان هست، مسئلهي تفريق بين مسلمين است و آن هم در زماني كه
مغول كشورهاي اسلامي را فتح كرده است، بغداد را فتح كرده است و از شرق
حركت كرده است و در تمام زمينها و شهرها قتل و غارت و حرب انجام گرفته
است، در يك چنين زماني كه مسلمانان نياز به وحدت كلمه دارند، ايشان اختلاف
كلمه را ايجاد كرد، در حالي كه مغول ميخواهد كم كم دمشق را بگيرد، حتي پدر
ابن تيميه به خاطر اينكه گرفتار مغول نشود از منطقهي خودش به نام حرّان
حركت كرد و ساكن دمشق شد كه در دمشق بماند تا حدي در امان باشد، در چنين
شرايطي كه مغول دارد تمدن اسلامي را از بين ميبرد، در چنين شرائطي اگر يك
مسئله فكري و عقيدتي صحيحي هم باشد، ما بايد سكوت كنيم تا اين وحدت محفوظ
بماند، در چنين زمان يك چنين اختلافي را ايجاد كرد.
نتيجه مكتب ابن تيميه
نتيجه
مكتب ابن تيميه اين است كه اماميّه و شيعه كافرند، اشاعره كافرند، معتزله
كافرند، صوفيّه كافرند، مسلمان فقط كسي است كه از مكتب ابن تيميه پيروي
كند.
خدا رحمت كند مرحوم شيخ شعبان طرابلسي را كه رئيس جمعيّت توحيد
در لبنان بود، در سال 1407 كه ما هم در حجّ بوديم و ايرانيان قتل عام
شدند، ايشان شبي از شبهاي منا به خيمهي جناب آقاي بنباز مفتي سعودي رفت و
گفت من آمادهام با شما سخن بگويم آيا اجازه ميدهيد؟
گفت:
بفرماييد، اين در زماني بود كه ايرانيان شيعه در مكه و در خانهي امن خدا
قتل و عام شدند و 410 نفر يا بيشتر كشته و چقدر هم زخمي شدند.
گفت:
نظر شما دربارهي شيعه چيست؟ گفت: شيعه كافرند، گفت: نظر شما دربارهي
اشاعره كه 90% اهل سنّت را تشكيل ميدهند چيست؟ گفت: كافرند. نظر شما
دربارهي معتزله چيست؟ گفت: كافرند. نظر شما دربارهي صوفيّه چيست؟ گفت:
كافرند.
گفت: وا عجبا پس كساني كه امشب در منا جمع شدهاند همه و
همه كافرند، چطور به اين همه كافرها اجازه داديد بيايند خانه امن خدا و در
حرم عبادت كنند در حالي كه ممنوع است كافر وارد حرم شود.
افكار اين
مرد به نام نو انديشي ديني سبب شد كه مسلمانان دو دسته بشوند، يك دستهي
قليلي طرفدار ابن تيميّه و جمعيّت كثيري هم مخالف او.
امّا چون ابن
تيميّه در منطقهاي ظهور كرد كه آن منطقه، منطقهي فرهنگي بود، دمشق جايگاه
بزرگي بود، علماء و محدثين و متكلمين و حكما و فضلا فراوان داشت. حتي در
كنارش مصر داراي علماي بزرگ بود. آنان آنچنان رديّههاي محكمي بر انديشهي
اين مرد نوشتند كه مكتبش خاموش شد و فقط دو يا سه نفر توانستند اين مكتب
را ادامه بدهند يكي اين كثير است كه در 774 درگذشته است، يكي ابن قيّم جوزي
است كه در 751 ، سومي هم مقدار ذهبي متوفّاي 749، بعدا اين مكتب خوابيد،
امّا بعد از 400 سال بار ديگر اين مكتب به وسيلهي مردي در نجد زنده شد.
منبع: حج
211008